سلام
من دختری 21 ساله هستم که حدود 7 ماهه با یکی از آشناهامون نامزد کردم...در واقع 7 ماهه که با هم از طریق مراسمی کاملا رسمی و خانوادگی آشنا شدیم و حدود 1 ماهه رسما نامزد کردیم..
من از قبل از جریان خواستگاریم و نامزدیم از یکی از پسرهای کلاسمون خوشم می اومد ...اما چون می دونستم دو سه سالی ازم کوچیکتره و هیچ واکنشی هم نشون نمی داد که من احساس کنم اونم منو دوست داره اصلا به این احساسم توجه نکردم .خلاصه من نامزد کردم .نامزدم خیلی بهم ابراز علاقه می کنه و میگه خیلی دوستم داره.اما من زیاد بهش علاقه ندارم...البته خیلی احساسم نسبت به ماه های اول بهتر شده ...یعنی الان تقریبا منم دوستش دارم . همه چیز داشت روال عادی و معمولیش رو طی می کرد تا اینکه چند روز پیش همون اقای هم کلاسیم اومد و بهم پیشنهاد داد توی یه پروژه باهاشون همکاری کنم..در ضمن یه چیز دیگه رو هم فهمیدم که ازم کوچیکتر نیست.اون شمارشو بهم داد و گفت خودتون هر کی رو که صلاح می دونید برای همکاری توی پروژه معرفی کنید...
منم با خودم فکر کردم که چرا از بین اون همه دختر دانشجو یه راست اومد سراغ من ...اصلا چه ضرورتی داشت که شمارشو بهم بده و...
احساس کردم شاید اون هم به من علاقه داره! البته کسی از اینکه من الان نامزد دارم مطلع نیست..
می دونم که این برخورد خیلی عادیه و احتمال اینکه نشونیه چیزی باشه خیلی کمه ...اما اون احساسی که نسبت بهش داشتم از اون روز دوباره تو وجودم بیشتر شده..من کم کم داشتم فراموشش می کردم..
الان نمی دونم چی کار کنم....
ایا بهش بفهمونم که دوستش دارم که اگه اونم این احساس رو داره پا پیش بذاره؟
از طرفی خیلی دلم به حال نامزدم میسوزه!!
اما فکر کنم بیشتر باید دلم به حال خودم بسوزه و تکلیف دلم رو مشخص کنم.
خواهش میکنم کمکم کنید..واقعا نمی دونم چی کار کنم