با درود
اين دومين پست بنده در اين فاروم هست
گمان ميكنم علت پست اوليه و به نحوي ابراز مصائب دروني من با مشكلاتي كه اخيرا به من وارد شده در يك راستا هستند
بنده در مقطع پيش دانشگاهي رياضي هستم و اين رشته رو خودم با ميل خودم و بدون دخالت هيچ كسي در سال 2دبيرستان انتخاب كرده بودم هرچند والدينم هم تمايل زيادي به خواسته بنده داشتند!
و ناگفته نماند ميل شديدي به فلسفه و ادبيات و تحليل برهان ها و...دارم اما از سوي ديگر اينهارا در كناره به عنوان تفريح دوست دارم و عقيده ام اين بوده در كنار يك شغل فني شعر بخوانم شعر بگويم و برهان هاي فلسفي را تجزيه و تحليل كنم اما در اين برهه زماني ميبينم ديگر مانند گذشته هيچ علاقه اي ندارم وقت بگذارم و درس هاي رشته رياضي را بخوانم و ديگر دوست ندارم حتي يك مسئله رياضيات حل كنم! و به جاي ان ميل شديدي به وكالت و دفاع از حقانيت بندگان پيدا كرده ام و حال كه تنها چند ماهي به كنكور نمانده تصميم دارم به دليل عدم توان شركت در كنكور سراسري انساني به جاي ازاد رياضي در ازاد انساني شركت كنم
وحال خواستار اين هستم كه كمي من را راهنمايي كنيد كه چطور بفهمم واقعا چه چيز مرا راضي ميكند از ابتدا علاقه به همه چيز نشان ميدادم و به دنبال يادگيري انها ميرفتم دوستي به من گفت تمبر چند تكه به مقصد نمي رسد اما هنوز نتوانستم خودم را كه پازلي از هم گسسته ميدانم به يكديگر وصل كنم شايد طرحي پديد ايد اما نشد كه نشد
ايا اينجا كسي هست وكالت خوانده باشد تا بتواند در امور كنكور ان مرا ياري رساند و يا ...
به كلي توان خود را از دست داده ام و اگر اشعار سعدي و خيام ...نبود شايد هيچ سرگرمي مفرحي نداشتم
خواهش مندم كمك كنيد
سپاسگذارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)