دوستان عزیز سلام
مدت 3سال است که ازدواج کرده ویک بچه 2 ساله دارم.
بعد از عروسیمان مشکلات مختلفی با همسرم داشتم.ایشان عادت دارند که وقتی از چیزی ناراحت میشود سکوت میکند.بعد از 2 ماه سکوت هفته پیش آشتی وشروع به صحبت کرد.البته قبل از آشتی کردنش کلی حرف زد . تمام مشکلاتی را که در این مدت داشتیم را دوباره مطرح کرد وگفت خانواده من در زندگی ما دخالت می کنند و من باید دندون خانوادمو بکنم. در صورتی که خدا شاهده خانواده من اصلا اهل دخالت در زندگی ما نبوده ونیستند.
الان که حدود 14روز گذشته حتی یک کلمه در مورد خانواده من حرف نزده. خانواده ام در شهر دیگری زندگی می کنند.با وجودی که 3ماهه آنجا نیامده با حرفی که زده من اصلا جرات نمی کنم بهش بگم هفته دیگه انجا بریم.چون می ترسم بگه من دیگه آنجا نمیام و...در این صورت من نمیدونم باید چی بگم و چکار کنم.در ضمن مراسم نامزدی برادر من در ایام عیده و من میترسم حتی برای مراسم برادرم هم نیاد.
کسی هم نیست که بیخودی حرفی بزنه و عمل نکنه.از طرفی یه جورایی ازش میترسم و نمی دونم اگه بخواد با خانوادم قطع رابطه کنه باید چکار کنم.
این مساله اعصابم را خورد کرده و همه فکرو ذهنم را به خودش مشغول کرده و نمی دانم چه کاری بهتر است.اصلا حرفی نزنم ؟تا کی در مورد رفتن به خانه خانوادم حرف نزنم؟بهش پیشنهاد رفتن بدهم یا ندهم؟
بگم بیا بریم و اگه گفت دیگه نمیام چه کنم؟ اگه بگه برای مراسم برادرم نمیاد چه کنم؟
دوستان عزیز لطفا راهنماییم کنیداصلا نمی دانم باید چه کار کنم.
ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)