به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: شکلات

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 مهر 89 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1387-11-18
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    4,352
    سطح
    42
    Points: 4,352, Level: 42
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    126

    تشکرشده 124 در 58 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شکلات



    با یه شکلات شروع شد...

    من یه شکلات گذاشتم تو دستش٬ اونم یه شکلات گذاشت تو دستم. من بچه بودم اونم بچه بود. سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد٬ دید که منو میشناسه. خندیدم. گفت:دوستیم؟ گفتم: دوست دوست. گفت: تا کجا؟ گفتم: دوستی که تا نداره... گفت: تا مرگ! خندیدم و گفتم: من که گفتم تا نداره... گفت: باشه٬ تا پس از مرگ! گفتم: نه نه نه نه... تا نداره... گفت: قبول٬ تا اونجایی که همه دوباره زنده میشن؛ یعنی زندگی پس از مرگ٬ بازم با هم دوستیم تا بهشت تا جهنم تا هر کجا که باشه من و تو با هم دوستیم. خندیدم و گفتم: تو براش تا هر کجا که دلت می خواد تا بذار٬ اصلآ یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا اما من اصلآ براش تا نمیذارم... نگام کرد نگاش کردم. باور نمی کرد. می دونستم اون می خواست حتما دوستی ما تا داشته باشه٬ دوستیِ بدون تا رو نمی فهمید...

    گفت: بیا برای دوستیمون یه نشونه بذاریم. گفتم: باشه تو بذار. گفت:

    ***شکلات***

    هر بار که همدیگرو ببینیم یه شکلات مال تو یه شکلات مال من٬ باشه؟ گفتم: باشه. هر بار یه شکلات می ذاشتم تو دستش٬ اونم یه شکلات تو دست من می ذاشت٬ باز همدیگرو نگاه می کردیم یعنی که دوستیم٬ دوستِ دوست. من شکلاتمو باز می کردم میذاشتم دهنم و تند و تند می مکیدم. می گفت: شکمو٬ تو دوستِ شکموی منی. اون شکلاتشو می ذاشت توی یه صندوقچه کوچولوی قشنگ. می گفتم: بخورش. می گفت: تموم میشه٬ می خوام تموم نشه برای همیشه بمونه. صندوقش پر از شکلات شده بود٬ هیچ کدومشو نمی خورد. من همشو خورده بودم. گفتم: اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن یا کرما اونوقت چی کار میکنی؟ گفت: مواظبشون هستم. می گفت: میخوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم و من شکلاتامو می ذاشتم تو دهنم و میگفتم نه نه نه نه...

    تا نداره... دوستی که تا نداره!

    یک سال... دو سال... چهار سال... هفت سال... ده سال... بیست ساله شده. اون بزرگ شده منم بزرگ شدم. من همه شکلاتامو خوردم٬ اون همه شکلاتاشو نگه داشته. اون اومده امشب که خداحافظی کنه... می خواد بره... بره اون دور دورا... میگه: میرم اما زود بر می گردم... *من که می دونم میره و بر نمیگرده... یادش رفت شکلات به من بده. من که یادم نرفته بود. یه شکلات گذاشتم کفِ دستش و گفتم: این برای خوردنه٬ یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش اینم آخرین شکلات برای صندوقچه کوچیکت. یادش رفته بود صندقی داره برای شکلاتاش٬ هر دو تا رو خورد... خندیدم... می دونستم دوستی من تا نداره... می دونستم دوستی اون تا داره مثل همیشه... خوب شد همه شکلاتامو خوردم اما اون هیچکدومو نخورده... حالا با یه صندوق پر از شکلاتای نخورده٬ چـی کــار می کنـــه...!؟

    [align=center]الـــفبای عــــشق
    Love\'s ABC\'s
    عـــشق
    Love
    می پذیرد،کــنار می آید،هلـهله می کند،حـمایت می کند
    ثروت مـی دهد،می بخشد،می بـالاند،یاری می رسـاند
    Accept,Behaves,Cheers,Defends
    Enriches,Forgives,Grow,and help

    [/align]

  2. کاربر روبرو از پست مفید yasi_m تشکرکرده است .

    yasi_m (پنجشنبه 10 اردیبهشت 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.