سلام.
مدتی قبل یک آقایی از من خواستگاری کرد.نوع علاقه مندی ایشون کاملا از نوع "با یک نگاه بود". یعنی دقیقا مثل فیلم ها!ایشون بدون این که کوچک ترین شناختی از بنده داشته باشند.و بدون این که من حتی ایشون رو بشناسم آمدند و مساله شان را با خانواده ام مطرح کردند.مسلما قصد سواستفاده نداشتند.اما خوب صرف علاقه و عشق این آقا برای من ملاک نبود.اولا که این عشق کاملا یک طرفه هستش،بعد هم که من هر شرطی که به تصور خودم برای پشیمون کردنشون گذاشتم ،بدون لحظه ای درنگ قبول کردند.مثلا وقتی گفتم حاضر نیستم در شهری به جز شهر خودم زندگی کنم ایشون خیلی راحت گفتند که حاضرند خانواده خودشون را رها کنند و بیایند در شهر من ادامه تحصیل بدهند و زندگی کنند.این یک نمونه اش بود.ایشون یکی از دانشجو های مستعد رشته پزشکی هستند.این باعث می شه که من بیشتر از رفتار هاشون متعجب شم...من رو مثل یک مجسمه بدون نقص می دونه و اصلا به خصوصیات اخلاقیه من هم توجه نداره!به نظر شما این منطقی هستش؟یا اینکه می شه منطق رو موقتا نادیده گرفت و شاعرانه به موضوع ازدواج نگاه کرد؟
این آقا در شرایطی هستن که برای تخصص دارند آماده می شن.تحت تاثیر این مساله از درساشون هم عقب افتادند.من حتی با یکی از دوستان این آقا برای حل منطقی این مساله صحبت کردم.اما دوستشون هم نتونستن حرف منو منتقل کنن.در نهایت پیشنهاد دادم که چند جلسه مشاوره برند که با توجه به رشته تحصیلیشون و البته مطالعات بسیار گسترده در زمینه روانشناسی ،به من ثابت کردند که به اندازه یک روانپزشک از این مسائل مطلع هستند.
در نهایت می خوام بدونم کاربیشتری از دست من بر می آد...جون این آقا حقیقتا آدم بدی نیست...
علاقه مندی ها (Bookmarks)