تازگی ها میبینیم که خواستگار و انتخاب همسر کار خیلی سختی شده مخصوصا مراسم خواستگاری که انواع و اقسام مدل ها پیدا کرده.....بعضی دخترا از خواستگار کلافه بعضی دخترا نگران نداشتن خواستگار بعضی پسرا شده خواستگاری براشون یه سرگرمی بعضی بهش میگی برو خواستگاری هزاران بار اب میشه میره توی زمین
این تاپیک رو برای این باز کردم که هر کس بیاد و تجربشو بگه حتی افراد متاهل از مراسم خواستگاری که داشتن و خواستگاری که انتخاب کردن.....مجرد ها هم مراسم خواستگاری خودشون رو شرح بدن و محاسن و معایبی که در فرد دیدن....فکر میکنم هم تبادل تجربه هاس و همه با افکار و عقاید مختلف اشنا میشیم حتی با فرهنگ های متفاوت [/color][/size]و برای انتخاب همسر دیدمون بازتر میشه.......
خودم شروع میکنم.....از اولین خواستگارم میگم
خانواده ما از خانواده های ترک اصیل هستن که اصلا سنت ازدواج امری است ضروری و مهم که باید زود هم جمعو جورش کنید....من اولین خواستگارم رو در سن 15 سالگی داشتم اول دبیرستان بودم...مادر بزرگم مهمانی تدارک دیده بود زنونه که مادر های مهربون اومده بودن برای قند عسلاشون همدم و همراه پیدا کنن....مادر بزرگ ما هم که 2 تا فقط نوه داره که دخترن و باید خانومیه اونارو به رخ همه بکشه....چشمتون روز بد نبینه ما تمام اون مهمانی پذیرایی کردیم طبق اصول لبخند و مهمان نوازی هم فراموش نکردیم...1 هفته بعد زنگ زدن خونمون که ما پسرمون از کانادا اومده اگه اجازه بدید بیایم دخترتون رو ببینیم مادر ما هم گفته اول باید با پدرش صحبت کنم حالا مادر بزرگ ما فهمید گریه و زاری که اگر نزاری بیاد من میدونم و تو حالا خر بیار باقالی بار کن میگفت بگو نه ولی باید بیاد روز خواستگاری که رسید حالا چون ما هم خوشحال باشیم بردنم یه بوتیک که هر لباسی میخوای انتخاب کن لباسرو هنوز نگه داشتم اومدن حالا بابای ما معدبانه هی میخواد بگه دختره ما بچس اونا هی برنامه ریزی میکنن که اره الان عقد کنن بد تا دو سال اقامت سارا اومد دیپلم داره و میره شما هم که خانواده مارو میشناسید پسرمون زیر سایه خودتون بزرگ شده حالا داماد چند سالشه؟؟؟؟؟22 هی میگن تا درساشون تموم بشه ما مخارجشونو میدیم و فلان و بهمان.....خلاصه ما باز هم مهمان نوازی و لبخند رو فراموش نکردیم....رفتن بعد که زنگ زدن مامانم گفت دختره من دوست نداره با شرایطی ازدواج کنه که خرج شوهرشو باباش بده حالا تا هر وقت......
علاقه مندی ها (Bookmarks)