به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 25 اردیبهشت 88 [ 16:37]
    تاریخ عضویت
    1387-8-24
    نوشته ها
    239
    امتیاز
    4,447
    سطح
    42
    Points: 4,447, Level: 42
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تجربه خواستگاری

    تازگی ها میبینیم که خواستگار و انتخاب همسر کار خیلی سختی شده مخصوصا مراسم خواستگاری که انواع و اقسام مدل ها پیدا کرده.....بعضی دخترا از خواستگار کلافه بعضی دخترا نگران نداشتن خواستگار بعضی پسرا شده خواستگاری براشون یه سرگرمی بعضی بهش میگی برو خواستگاری هزاران بار اب میشه میره توی زمین
    این تاپیک رو برای این باز کردم که هر کس بیاد و تجربشو بگه حتی افراد متاهل از مراسم خواستگاری که داشتن و خواستگاری که انتخاب کردن.....مجرد ها هم مراسم خواستگاری خودشون رو شرح بدن و محاسن و معایبی که در فرد دیدن....فکر میکنم هم تبادل تجربه هاس و همه با افکار و عقاید مختلف اشنا میشیم حتی با فرهنگ های متفاوت [/color][/size]و برای انتخاب همسر دیدمون بازتر میشه.......
    خودم شروع میکنم.....از اولین خواستگارم میگم
    خانواده ما از خانواده های ترک اصیل هستن که اصلا سنت ازدواج امری است ضروری و مهم که باید زود هم جمعو جورش کنید....من اولین خواستگارم رو در سن 15 سالگی داشتم اول دبیرستان بودم...مادر بزرگم مهمانی تدارک دیده بود زنونه که مادر های مهربون اومده بودن برای قند عسلاشون همدم و همراه پیدا کنن....مادر بزرگ ما هم که 2 تا فقط نوه داره که دخترن و باید خانومیه اونارو به رخ همه بکشه....چشمتون روز بد نبینه ما تمام اون مهمانی پذیرایی کردیم طبق اصول لبخند و مهمان نوازی هم فراموش نکردیم...1 هفته بعد زنگ زدن خونمون که ما پسرمون از کانادا اومده اگه اجازه بدید بیایم دخترتون رو ببینیم مادر ما هم گفته اول باید با پدرش صحبت کنم حالا مادر بزرگ ما فهمید گریه و زاری که اگر نزاری بیاد من میدونم و تو حالا خر بیار باقالی بار کن میگفت بگو نه ولی باید بیاد روز خواستگاری که رسید حالا چون ما هم خوشحال باشیم بردنم یه بوتیک که هر لباسی میخوای انتخاب کن لباسرو هنوز نگه داشتم اومدن حالا بابای ما معدبانه هی میخواد بگه دختره ما بچس اونا هی برنامه ریزی میکنن که اره الان عقد کنن بد تا دو سال اقامت سارا اومد دیپلم داره و میره شما هم که خانواده مارو میشناسید پسرمون زیر سایه خودتون بزرگ شده حالا داماد چند سالشه؟؟؟؟؟22 هی میگن تا درساشون تموم بشه ما مخارجشونو میدیم و فلان و بهمان.....خلاصه ما باز هم مهمان نوازی و لبخند رو فراموش نکردیم....رفتن بعد که زنگ زدن مامانم گفت دختره من دوست نداره با شرایطی ازدواج کنه که خرج شوهرشو باباش بده حالا تا هر وقت......

  2. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 25 اردیبهشت 88 [ 16:37]
    تاریخ عضویت
    1387-8-24
    نوشته ها
    239
    امتیاز
    4,447
    سطح
    42
    Points: 4,447, Level: 42
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تجربه خواستگاری

    خیلی دوست داشتم این تجربهخواستگاری رو بگم چون واقعا برام عجیب و تا حدودی جالب بود........
    خواستگاری دارم 21 سال از من بزرگتر...من خودم خواهان تفاوت سنی هستم ولی نه دیگه اینقدر...اصلا به ظاهر این اقا نمیومد..ایشون در امریکا پزشک هستند و تا الان تمام زندگی رو صرف درس بعد هم کار کرده الان یادش افتاده زن میخواد اونم از نوع جوونش.......
    این اقا منو از بچگیم میشناسه بعد از سال ها که به ایران اومده در یک مهمونی که به خاطر اومدن ایشون بوده همدیگرو دیدیم.....پریروز مادرش زنگ زده به مادرم که اجازه بدید این ها بیشتر با هم باشن دیروز برداشته مارو برده بیرون واقعا خندم گرفته بود.....مرد به این گندگی تو روی خودم علنی میگه از هیکلت لذت میبرم برای همین برام خیلی جذابی.....شما بودی چی جوابشو میدادید؟یعنی یه نفر تحصیل کرده با یه جایگاه ایده ال اومده میگه هیکلت رو دوست دارم میخوام باهات زندگی کنم چون سال ها وقت دارم با جوونی و نیروی تو لذت ببرم........اگر قدیما بود من رسما میتونستم بچش باشم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!واقعا بهتون برنمیخوره یه نفر شما رو بخاطر شهوتش بخواد؟

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 18:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-04
    نوشته ها
    1,150
    امتیاز
    16,194
    سطح
    81
    Points: 16,194, Level: 81
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 156
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,211

    تشکرشده 1,247 در 437 پست

    Rep Power
    132
    Array

    RE: تجربه خواستگاری

    سلام سارای گرامی
    خوشحالم از اینکه دوباره در تالار فعالیت میکنی
    عجب خواستگاری داشتی حداقل آدم خنده دار و سرگرم کننده ای هست . به عقیده اش هم توجه نکن . به هر حال اون از آمریکا اومده . اونجا این مسائل روی بورس هست . البته اونجا هم انسانهایی هستند که ارزش های والاتری را برای انتخاب در نظر داشته باشند ولی خیلی ها دنبال شهوت و خوشگذرانی و ... هستند .( اینها برداشتهای شخصی من بود )

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 18:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-04
    نوشته ها
    1,150
    امتیاز
    16,194
    سطح
    81
    Points: 16,194, Level: 81
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 156
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,211

    تشکرشده 1,247 در 437 پست

    Rep Power
    132
    Array

    RE: تجربه خواستگاری

    اینهم تجربه خواستگاری من :

    سلام به همه دوستان
    این جلسه بیشتر برای آشنایی بود .
    من و این خانم هیچکدوم اهل روابط خارج از شرع و عرف نیستیم و بخاطر همین از همین ابتدا رابطه را زیر نظر خانواده ها قرار دادیم .
    من اولین بارم بود خواستگاری میرفتم و استرس خیلی زیادی داشتم ولی خانواده این خانم خیلی خونگرم و خوب بودند و همین به من خیلی کمک کرد .
    یک مورد ناخوشایند این بود که خود این خانم چایی نیاورد !
    اولش که رفتیم چون خانواده ها هیچ آشنایی با هم نداشتند 20 دقیقه در سکوت گذشت . باورتون نمیشه 20 دقیقه نشسته بودیم و هیچ کس صحبتی نمیکرد . این جاش خیلی سخت بود .
    ولی پدر این خانم ( پدر زن احتمالی آینده من ) بسیار صمیمی و مهربون بود و سر حرف را باز کرد . اینقدر که از پدر این خانم خوشم اومد از خودش خوشم نیومد .
    خلاصه بحث گل انداخت و منم کمی راحتتر شدم . بعد از کمی آشنایی من و دختر خانم رفتیم که با هم صحبت کنیم و با اینکه من حرفی آماده نداشتم تا بخودمون اومدیم دیدیم حدود 50 دقیقه حرف زدیم .
    تجربه خوبی بود .
    برای همه بچه های سایت چه مجرد و چه متاهل آرزوی خوشبختی و سعادتمندی میکنم .

    http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=5388&pid=56628#pid56628

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 تیر 90 [ 23:16]
    تاریخ عضویت
    1387-4-01
    نوشته ها
    292
    امتیاز
    5,107
    سطح
    45
    Points: 5,107, Level: 45
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    696

    تشکرشده 713 در 214 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: تجربه خواستگاری

    سلام
    منم یه تجربه خواستگاری داشته ام که یادآوری اش هم جالبه هم غم انگیز !
    بنا بود از کسی خواستگاری کنم که سال ها دوستش داشتم اما ابراز نکرده بودم .خواستگاری رسمی نبود ، قرارش را دوست خواهرم گذاشته بود و خانواده دختر هم خبر داشتند اما خواستگاری توی دانشگاه صورت می گرفت! ساعت چهار صبح بیدار شدم ، نماز را خوندم و دعا کردم و لباس هام را اتو کردم و زدم بیرون ، پیاده راه افتادم به سمت دانشکده ، هوا سرد بود اما من توی تب اضطراب می سوختم ، انگار خواب می دیدم ... ( از نوشتن بقیه ماجرا به خاطر این که داغونم می کنه عذرخواهی می کنم )
    منم بچه مسلمان !!! کتابم هست قرآن رسولم داده فرمان .. که وقت صحبگاهی .... کنم شکر الهی ..

  6. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    390
    امتیاز
    6,183
    سطح
    51
    Points: 6,183, Level: 51
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    202

    تشکرشده 210 در 101 پست

    Rep Power
    55
    Array

    RE: تجربه خواستگاری

    سلام من هم یکی از تجربه های خواستگاریم رو که باعث شد خیلی چیزها رو تجربه کنم براتون می گم

    خواستگارم با یک نگاه توی جشن ازدواج خواهرش از من خوشش اومده بود و بعدش هم با کلی اصرار و خواهش از خونواده که هر چه زودتر بیان خواستگاری به اصطلاح ازمن خیلی خوشش اومده بود طوری که می گفت شب و روز خواب ازش گرفته شده بود.

    بعد تقریبا یک ماه بود که اومدن خواستگاری . تابستون بود من اولش یه شربت تعارف کردم (وای که چه کار سخت و مسخره ایه همون بهتر که زودتر از مد بیفته !!!)بعد از زدن حرف های پراکنده رفتند سر اصل مطلب . در مورد شغلش تصمیمش برای آینده و کلی مسائل کلی که همش با تایید کردن و ذکر اینکه این مورد ها همش حل شدنیه و این ها جوانند و می توانند از پس همه مشکلات بربیان و بزرگتر ها هم کوتاهی نمی کنند و همین حرفها...



    بعدش هم با هم رفتیم جای دیگه که صحبت کنیم باید اعتراف کنم اصلا نمی دونستم در مورد چی باید بپرسم دیگه داشت کفرم در میومد .

    خلاصه با یه سری سوالات کلی مثلا کارش و اخلاق و رفتار و حجاب و خونواده همین چیزها سرو ته سوال ها رو هم آوردم ( در حالی که الان که فکر می کنم می بینم چقدر من ساده بودم چون اون سوالهای کلی که من از او پرسید م می شد برای جلب رضایت من همش رو تایید کرد )

    خلاصه قرار شد فکر کنیم و تصمیم رو اعلام کنیم .

    یه چند ماهی هم برای آشنایی بیشتر خونواده ها رفت و آمد کردیم و در آخر هم نامزدی چون ماه محرم بود قرار شد صبر کنیم و بعد عقد و عروسی باشه

    بعد از چند ماه هم به هم خورد فهمید م که اشتباه بزرگی مرتکب شدم چه انتخابی !!!فهمیدم با یک آدم بی مسئولیت ، بچه ، وابسته به خونوادش و بی عرضه طرفم . الان که فکرش می کنم می بینم بازم خدا کمکم کرد که به هم خورد و اصلا هم ناراحت نیستم چون جلوی ضرر رو هر جا بگیری منفعته

    اعتراف می کنم اون موقع خیلی اوضاع روحیم بد بود افسرده شده بودم نسبت به همه بد بین شده بودم. نمی خواستم دیگه ازدواج کنم

    ...

    نتیجه اخلاقی اینکه تحقیق و شناخت طرف مقابل خیلی مهمه نباید توی این مقوله عجله به خرج داد هر چی زمان طولانی تر بشه آدم متوجه خیلی موضوعات می شه و چیزهایی مثل من عاشقت هستم و عشق با یک نگاه شروع می شه و من خودم رو برات می کشم هر چی تو گفتی همون کار رو انجام میدم همش بی خوده.

    الان خیلی خوشحالم که به هم خورد وگر نه یه عمر خودم رو بدبخت می کردم خدایا شکرت که کمکم کردی

  7. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,458 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: تجربه خواستگاری

    سلام دوستان... اول از همه از خانوم sara برای باز کردن این تاپیک تشکر می کنم.
    عجب تجربه هایی داشتید خوبه لا اقل شما تجربه داشتید و با ما گفتید وگرنه من که هنوز نوزده سالمه ..... فکر نمی کنم به این زودیا این مراسم رو تجربه کنم....
    ولی بنظرم جالب باشه... بخصوص برای من از همه جالب ترش انتخاب لباس برای اون مراسمه....
    موفق باشید.

  8. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 87 [ 11:40]
    تاریخ عضویت
    1387-11-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    3,030
    سطح
    33
    Points: 3,030, Level: 33
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تجربه خواستگاری

    نقل قول نوشته اصلی توسط digitalman
    ولی پدر این خانم ( پدر زن احتمالی آینده من ) بسیار صمیمی و مهربون بود و سر حرف را باز کرد . اینقدر که از پدر این خانم خوشم اومد از خودش خوشم نیومد .
    http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=5388&pid=56628#pid56628
    سلام رفيق
    سوالي برام پيش اومد!
    فكر كنم با خوندن دو خط بالا متوجه شده باشيد!
    به شوخي گفتيد يا جدي؟
    اگر از دختره خوشتون نيومده چطور ازپدر اون خانم به عنوان پدر زن آينده اسم مي بريد؟
    من هم تجربه كردم خواستگاري رو!
    تو اون روز دوست اين خانم چايي آورد!زياد به اين نكته دقت نكردم اما بعدا ديدم دوستاي ايشون خيلي تو ريز و پيز زندگيشن!
    حتي تو مسائل ما دخالت داشتن!
    اين مورد در كنار موارد ديگر باعث شد نامزديمون بهم بخوره!
    صحبت كردم تو اين موارد براي خود من خيلي سخته چون نگرانم حرف من تاثير بدي تو ازدواج شما بگذاره
    DigitalMan عزيز ازدواج سنت پيامبره اصلا قصدم نهيب نبود
    نيتت خيره اميدوارم خوشبخت بشي!
    فقط رو حساب كتاب باشه به قول دوستان!

  9. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 18:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-04
    نوشته ها
    1,150
    امتیاز
    16,194
    سطح
    81
    Points: 16,194, Level: 81
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 156
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,211

    تشکرشده 1,247 در 437 پست

    Rep Power
    132
    Array

    RE: تجربه خواستگاری

    امیر جان مزاح کردم . ضمنا گفتم پدر زن احتمالی
    راستی شما چرا از تجربه خواستگاری خودتون نمیگید ؟

  10. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 87 [ 11:40]
    تاریخ عضویت
    1387-11-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    3,030
    سطح
    33
    Points: 3,030, Level: 33
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تجربه خواستگاری

    نقل قول نوشته اصلی توسط digitalman
    امیر جان مزاح کردم . ضمنا گفتم پدر زن احتمالی
    راستی شما چرا از تجربه خواستگاری خودتون نمیگید ؟
    يه بخشيشو گفتم!
    روز خواستگاري استرس زيادي داشتم.دستانم حسابي عرق كرده بودن!ضربان قلب نا هماهنگ و...!
    ايشونو از قبل ميشناختم و با هم صحبت كرده بوديم!
    تو روز خواستگاري با هم صحبت نكرديم!
    فقط خانواده ها آشنا شدن!
    اما دوران نامزدي خيلي مهمه!سعي كن تو اين دوران شناختتو بيشتر كني!
    برات آرزوي خوشبختي مي كنم!
    راستي با مسئله كمالگرايي چه كردي؟اين حسو به كجا رسوندي؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.