be marze talaghresidam

[NAZANIN-UK]

[/b][/size]salam
rastesh man az talagh be shedat tanafor daram va mitarsam ama jadidan hamsaram mano tahdid be talagh mikone man dar hale hazer afsordegi daraam ama on bavar nemikone ya maskharam mikone
har rooz bela estesna dava darim va kotak kari haftei 3 bar
dosesh daram ama hes mikonam ke dige alaghei behem nadareziyad mano tahdid mikone be zendan marg ya talagh ya azare khonevadam
mikham hame chizo be 6 mahe pish bar gardoonam ama be tanhaei ve bedoone hamkarie on nemishe emtehan kardam
shadidan bad kholgh va bad dahan shodam va jigh jigho va nemitoonam khodamo control konam moteasefane ba kasiam dar in mored sohbat nakardam hata khonevadam chon man dar kharej az keshvar zendegi mikonam
kole rabetam ba hamsaram kholase mishe va bayad begam ke faseleye senie man va hamsaram 4sale man 4 sal az on bozorgtaram
man 26 sal daram
moshavere mohtaram nemidoonam chetor bayad kamel baratoon zendegimo sharh bedam agar mobhame sola befarmaeid

[تبسم]

salam nazanine aziz .
ghabl az har chiz mikham begam ke narahat nabash va faghat be khodaye mehraboon tavakol kon , va faghat az khoda bekhah behet aramesh mide va bedon aksare khanevadeha to ye borhe az zaman be moshkel bar mikhoran . mohem ine ke chetor begzaronish ta latmeii be khodet va shoharet vared nashe . .
agar mishe lotfan begoo chand sale ezdevaj kardin ?
va inke chetor shod ke ye dafe be in moshkelat bar khordi va rabetaton injori shod ?

[مدیرهمدردی]

سلام نازنین، سلام تبسم
اینجا چه خبره... لطفا فارسی بنویسید تا ما هم در بحث شریک باشیم....

[neda-ghazal]

سلام من امروز با سايت شما اشنا شدم دلم خيلي گرفته و احتياج دارم كه باهاتون درددل كنم 33 سالمه 6 ساله ازدواج كردم و يك دختر 4 ساله دارم مشكلم اينه كه هيچ وقت توي اين 6 سال احساس امنيت نكردم با هر مشكلي كه بين ما پيش مياد شوهرم منو تهديد به طلاق ميكنه تازه خونه خريديم از يك طرف تا دو روز پيش از بحثمون وسايل جديد براي خونه ميخريديم همه بعد از يك بحث كوچيك از محل كارش به من زنگ زد وگفت كه ديگه نميتونه با من زندگي كنه اين بار اولش نيست از اول زندگيمون همين طور بوده اين طور بگم كه هيچ وقت مطمئن نبودم كه تا يك هفته بعد زنش هستم يا نه بچه دار شدنمون هم يك اتفاق بود خيلي خسته شدم ديگه از اين احساس لعنتي معلق بودن بين طلاق و ادامه زندگي مي خوام ارامش داشته باشم از طرفي چون خودم بچه طلاقم از طلاق متنفرم و به خاطر مجبور نشدن به انجامش تا به حال به كتك خوردن و فحش شنيدن وانواع تحقير تن دادم ميترسم تمام سرزنشهايي كه به خاطر جدايي پدر مادرم از شوهرم شنيدم دخترم در اينده بشنوه و از طرفي ديگه تحمل ندارم اگر گفتن اين موضوع كه همه راه ها رو براي درست شدن زندگيم رفتم اغراق نباشه بايد بگم كه رفتم و نتيجهاي نگرفتم كمكم كنيد

[hamed]

سلام
اینکه شما به فکر چاره هستید و دنباله راه حل نشون میده که موفق میشی.
چون میخواهی این مشکلت حل بشه و بیخیال نستی.
یه کم به بهانه هاش اهمیت بده حتی حرفا ودرخواستهای که به نظرت ظالمانه و غیر منتقی هست را با روی خوش جواب بده و با مهربونی بپذیر بهش نشون بده دوستش داری ... بهش نشون بده دوستش داری.. وقتی اینو فهمید بهتون قول میدم که همه چی عوض میشه و شعله های عشق هر روز زندگیتونو گرم و گرمتر میکنه.
با دعوا جیق زدن حرف خودتو به کرسی نشوندن به نتیجه نمیرسی به جدایی نزدیک میشی.....

[آهو]

ندا جان
ترس ازجدایی باعث شده که از زندگی کردن واهمه داشته باشی ولی این دلیل نمی شه که برای زندگی بهتر تلاش نکنی همسر تو هم یک انسانه و با احساسات خاص خودش تو می تونی اون رو اون طوریکه خودت دوست بسازی برای داشتن زندگی بهتر تلاش کن و در نهایت .....
(( از محبت خارها گل می شود ))
همدیگر رو درک کنید و مشکلاتتون را با هم درمیون بگذارین ناامیدی رو کنار بگذار و با توکل به خدا برای یک زندگی خوب تمام تلاش و همت خود را به کار ببر

[hamed]

آهو خانم
راهنمایهاتون را از ما دریغ نکن واقعا آرامش بخشه
متشکرم