به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 بهمن 87 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1387-10-28
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,090
    سطح
    34
    Points: 3,090, Level: 34
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Lightbulb توروخدا کمکم کنین واقعا نمیدونم چکار کنم

    با سلام و خسته نباشید
    نمیدونم باید از کجا شروع کنم واسه همین ببخشید اگه درهم ورهمه و طولانیه ، میخوام از کل ماجرا با خبر بشین تا بهتر کمکم کنین.
    راستشو بخواین اسمم محمد و 23 سالو خورده ای سنمه
    مشکلم هم ... ، واقعاً نمیدونم چیه ،
    بزار از اینجا شروع کنم :
    حدوداً یک سال پیش مطمئن شدم که از یه دختری به اسم رویا ( دختر عموم که 6 سال ازم کوچکتره )
    خوشم میاد ( البته خیلی وقت بود که دوستش داشتم ولی یه جورایی یک سال پیش موضوع واسم جدی
    شده بود ) نه اینکه بخوام باهاش دوست بشم، میخواستم اگه بشه باهاش ازدواج کنم، واسه
    همین با توجه به اینکه آدم خجالتی هستم تصمیم گرفتم شمارهشو هرجوری شده گیر بیارم و بهش
    اس ام اس یدم و احساسمو واسش بگم و ببینم نظر اون نسبت به من چیه،
    با هر زحمتی بود تونستم شمارشو از تو گوشی دادشش نگاه کنم و حفظش کنم ، بعد از چند روز بهش
    اس ام اس دادم ( با اینکه واسم خیلی سخت بود ) و احساسمو نسبت بهش گفتم ،
    بهش گفتم که بنا به دلایلی ازش خوشم میاد و دوستش دارم و میخوام اگه موافق باشه باهاش ازدواج کنم
    اونم گفت: نه میگم آره نه میگم نه، فعلاً هم زوده که بخواد در این باره تصمیم بگیره و فعلاً قصد ازدواج نداره
    منم با توجه به اینکه دوستش داشتم و نمیخواستم از دستش بدم گفتم: نمیخوام الان جوابمو بدی یه
    چند وقتی خوب فکر کن، اگه جوابت مثبت باشه حاضرم تا هر وقتی که بخوای واست صبر کنم حتی اگه
    10 سال طول بکشه.
    اونم چون اصرار منو دید و دید که یه دل نه صد دل عاشقش شدم قبول کرد که در این رابطه فکر کنه.
    منم چون نمیخواستم این موضوع پخش بشه (بخاطر خیلی از دلایل ) بهش گفتم خواهشن این موضوع
    پیش خودمون باشه و با کسی در این رابطه حرفی نزن. اونم قبول کرد و گفت باشه.
    این گذشت و بعد از یک هفته که مثل همیشه سرم به کار خودم گرم بودو از همه دنیا بی خبر دیدم برادرم
    با چهره ای متعجب رو سرم ایستاده ، منم جریان رو ازش پرسیدم که موضوع چیه؟ اونم گفت: تو به رویا چه
    گفتی؟
    منم گفتم: حرف خاصی نزدم چطور؟
    گفت: رفته تو کل فامیل پخش کرده که محمد بهم گفته عاشقتم و حاضرم تا آخر عمر به پات وایسم و انوم در جوابت
    گفته باید فکر کنم تا ببینم چی میشه؛ خلاصه آبروت تو کل فامیل رفته.
    منم که داشتم از تعجب شاخ در میاوردم و از طرف دیگه داشتم از خجالتی آب میشدم میرفتم تو زمین
    به برادرم گفتم : من همچین حرفی نزدم، تو از کی شنیدی؟
    اونم گفت: از سارا ( دختر عمم )( البته حالا نمیدونم این دو تا چطوری این قدر با هم صمیمی شده بودن ( دختر عمم و
    برادرم ) که با هم در ارتباط بودن و دردو دل میکردن).
    منم که دیدم آبروم تو کل فامیل داره میره ( که محمد با این همه ادعا و سر به زیری چطوری همچین چیزی رو گفته )
    شماره سارا رو از برادرم گرفتم ( چون هر کاری میکردم با رویا تماس برقرار کنم میدیدم گوشیش خاموشه که بعداً فهمیدم گوشیش
    افتاده توی آب و سوخته ) و بهش زنگ زدم، جریان رو ازش پرسیدم ، اونم کل ماجرا رو واسم با آب و تاب فراوان تعریف
    کرد : کل دخترای فامیل جمع بودیم که یه دفعه رویا گفت ساکت باشین میخوام یه موضوعی رو واستون بگم شاخ در بیارین،
    و کل ماجرا رو واسه همه گفته بعد گفته اینارو به کسی نگین.
    منم که دیدم رویا واسه حرفم ارزشی قائل نبوده و کل اس ام اس ها رو واسه اون خونده ، به سارا گفتم : تمام اون اس ام اس
    هایی که من به رویا دادم سر کاری بوده و این اس ام اس ها رو به چند تا دیگه از دخترای فامیل دادم میخواستم اذیتشون کنم.
    بالاخره با کلی تلاش به سارا حالی کردم که اس ام اس ها سر کاری بودن اونم تا حدودی باور کرد و چند روز بعد که رویا رو میبینه
    بهش میگه اس ام اس ها سر کاری بودن، رویا هم یه لبخندی میزنه و یه گوشه میشینه تو فکر فرو میره ( البته اونطوری که من
    شنیدم ). منم تقریباً میشه گفت دیگه بهش فکر نمیکردم و گفتم بهتره همه چیز بین من و اون تمام بشه.
    این گذشت و بعد از چند روز دیدم گوشیم زنگ میخوره، نگاه که کردم دیدم یه اس ام اس از طرف رویاست که نوشته بود :
    خیلی نامردی ، چطور تونستی با احساسات من بازی کنی، منو بگو که یه حس دیگه نسبت بهت پیدا کرده بودم.
    منم که دیدم اونم منو دوست داره و خیلی ناراحت شده که موضوع سرکاری بوده ، با اینکه از دستش ناراحت بودم بهش گفتم:
    خودت خوب میدونی که اس ام اس های من سرکاری نبوده، ولی من از دستت ناراحتم که چرا واسه حرف من ارزشی قائل نشدی
    و آبروی منو توی فامیل بردی، من که گفتم به کسی نگو ، چرا رفتی همه جا پخش کردی ....
    اونم واسه اینکه درستش کنه یه مقدار دروغ گفت و ازم معذرت خواهی کرد و گفت به همه میگیم اس ام اس ها سرکاری بوده و این
    موضوع فقط بین خودمو تو میمونه. منم چون هنوز دوستش داشتم قبول کردم.
    این گذشت و دوباره فهمیدم که رفته موضوع جدی بودن حرفامونو به همه گفته ،
    بگذریم دوباره همین ماجرا ها شروع شد و البته این سری همه فهمیدن حتی مادر من.
    خلاصه منم دیدم موضوع همه جا پخش شده و کاریش نمیشه کرد تلاشی واسه دروغ جلوه دادنش نکردم و موضوع رو تائید کردم.
    در همین موقع بود که خبرها از در و دیوار به خونه ما ( و همچنین من ) میرسید ( بعضی ها از روی حسادت نسبت به اون و بعضی
    دیگه واسه دلسوزی نسبت به من حرفای بدی پشت سرش زدن ) که رویا چطور دختریه. منم قبل از این اطلاعات زیادی نسبت به اون
    نداشتم، شاید همین رابطه نداشتن با دخترا و خجالتی باعث شد که اینجوری عمل کنم، چون توی دانشگاه هم از یکی دو تا دختر دیگه
    خوشم اومده بود ولی جرات صحبت کردن باهاشونو نداشتم و فقط با رفتارم نشون میدادم که ازشون خوشم میاد، چون یه جورایی خوش تیپ
    بدم اونا هم درجا از من خوششون میومد و سعی میکردن که باهام رابطه بر قرار کنن ( بطوری که حتی بعضی هاشو تا در خانه تعقیبم میکردن و ...) . منم تا آخرش با هیچ دختری نه رابطه برقرار کردم و نه دوست شدم.
    البته یه چیزی رو یادم رفت که بگم چون من نسبت به همه پسرهای تو فامیل سر بودم ( از لحاظ اخلاق، تحصیلات ، شکل و قیافه و ... )
    واسه همین همه دوست داشتن که من داماد و یا شوهر اونا بشم البته اینو هم بگم که رویا خوشگل ترین دختر فامیل بود.
    خبرای بدی بهم میرسید که خیلی هاشم واقعی بود بطوری که اگه اینارو میدونستم هیچ وقت طرفش نمیرفتم.
    مثلاً: میگفتن که با یه پسری 4 ساله دوست بوده و چند ماه که بهم زدن ( نمیدنم از چند سالگی دوست پسر داشته )
    یکی دیگه میگفت میدیدنش که چند بار بعد از مدرسه سوار یه پیکان سفید رنگ میشده.
    با چند تا از پسرای فامیل رابطه داره
    دختری که محصله نباید انقدر آرایش بکنه
    دختر زیاد درس خوانی نیست ( قبلش فکر میکردم خیلی درس خوانه )
    حجابش خیلی بده (البته مثل باقی دخترای فامیل ، منم چون بهش عادی نگاه میکردم متوجه حجابش نشدم ) و ...
    منم وقتی این حرفا رو شنیدم خیلی ناراحت شدم ( بهتره بگم 2 روز اصلا نخوابیدم خیلی حالم بد بود، ترجیح میدادم بمیرم و این خبرا رو نشنوم) و چون خودم هم با دختری قبلا رابطه نداشتم با اینکه دوستش داشتم؛ ترجیح دادم رابطم رو با اون بهم بزنم.
    واسه همین بهش گفتم ما به درد هم نمیخوریم بهتره همین جا رابطه بینمون رو تموم کنیم .
    اونم وقتی اینو شنید زد زیر گریه، ( منم چون هنوز یه جورایی دوستش داشتم خیلی ناراحت شدم ) گفت چرا میخوای همچین کاری رو باهام بکنی، منم چون از بعضی حرفایی که پشتش گفته بودن مطمئن بودم ترجیح دادم بهانه الکی بگیرم و واقعیت رو بهش نگم، بهش گفتم ما به درد هم نمیخوریم، من قراره با یکی دیگه ازدواج کنم ، تو هم دختر خیلی خوشگلی هستی مطمئناً خیلی ها دوست دارن با تو ازدواج کنن و از تو خوشون میاد ، اونم دوباره با گریه گفت: همه پسرا مثل هم هستن، همتون مثل هم هستین ، دیگه از هیچکی خوشم نمیاد ، تا آخر عمر مجرد میمونم، حالا میبینی و ... . خلاصه هر کاری کردم قبول نکرد که به درد هم نمیخوریم و گفت: اگه راستش رو نگی خودم رو میکشم تورو خدا راستشو بگو.
    منم که دیدم ممکن بلایی سر خودش بیاره ( البته هنوزم با اینکه این همه حرف پشت سرش زده بودن ولی دوستش داشتم ) بهش راستش رو گفتم ، تمام حرفایی رو که بهم گفته بودن بهش گفتم؛ اونم دوباره زد زیر گریه و گفت: چرا اینقدر پشت سر من حرف میرنن ، چرا همه بدشون ازم میاد، زندگی اینجوری چه فایده ای داره ، تو رو خدا بگو کی این حرفا رو زده بهت ثابت میکنم دروغ میگن. منم گفتم شاید دروغ گفتن واسه همین اسم همشونو گفتم.
    خلاصه چشمتون روز بد نبینه ، با اون عصبانیتی که اون داشت خدارو شکر کردم جای اون بدبخت هایی که اسمشونو بهش گفتم نبودم.
    خلاصه اونم رفت موضوع رو به پدر و مادرش گفت و جنگ عظیمی تو فامیل راه افتاد (که توی همین دعوا ها زن عموم ( مادر رویا) فحشی به مادر من میده که من هنوز دلیلش رو نفهمیدم ( البته مطمئن بودم تمام اون حرفا که بالا گرفته بودم واقعیت داشت مثلا فهمیدم با اون پسره دو سال دوست بوده نه چهار سال و ... ) هر چه سعی میکردم دلیل این کارا شو ازش بپرسم با دروغ جوابمو میداد واقعاً خودم هم مانده بودم بر سر دو راهی که چکار کنم. چون از یه طرف دوستش داشتم و از طرف دیگه با توجه به حرفایی که از دیگران شنیده بودم ...
    به این نتیجه رسیدم اگه واقعاً عوض شد و دختر خوبی شد رابطم رو باهاش حفظ کنم.
    بخاطر همین براش چهار تا شرط گذاشتم و گفتم اگه قبول کنی من هنوزم دوست دارم
    1- دیگه نباید آرایش کنه
    2- باید حجابش کامل بشه لباسهای تنگ و کوتاه نپوشه و باید توی مهمانی ها روسری سرش باشه ( البته هیچ کدام از دخترای فامیل توی مهمانی روسری سرشون نمیکردن )
    3- باید خوب درس بخونه تا دانشگاه یه رشته خوب قبول بشه.
    4- دیگه نباید با هیچ نامحرمی حتی اگه فامیل باشه شوخی بکنه
    اونم درجا شرط هام رو قبول کرد و گفت باشه تمام سعیش رو میکنه.
    البته خودم هم قبول دارم شرط هام خیلی واسش سخت بود ولی تقریبا سعی کرد رعایت کنه البته اون چیزی که من میخواستم نشد ولی ... .
    در ضمن این رو یادم رفت بگم که مادرم کاملاً با ازدواجمون مخالف بود و هست ( سر دشمنی با زن عموم و ... ).
    بعد از چند ماه دیدم بعضی از شرط هام رو رعایت نمیکنه و یه جورایی همش بهانه میاره و از دستم خسته شده، منم چون مادرم همش ازش بد میگفت دیگه خسته شده بودم بهش هی گیر میدادم، هر دومون میخواستیم گربه رو دم حجره بکشیم و خودمون رو سر تر از دیگری نشون بدیم. سر یکی از همین بهانه گیریها ( گفتم که واسه ادامه تحصیل میخوام برم خارج از کشور و دیگه بر نمیگردم ایران اگه بخوای با من باشی تو هم باید بیای ) اونم که از دست من خسته شده بود گفت نه من با تو هیچ جا نمیام ، منم گفتم پس بهتره همین جا همه چیز رو تموم کنیم اونم قبول کرد.
    بعد از یه هفته من یه جورایی دلم واسش تنگ شده بود ( یه مثلی هست که میگه تا چیزی رو داری قدرش رو نمیدونی همین که از دستش میدی تازه میفهمی که ... اینم دقیقاً مثله من شده بود ) سعی کردم هرطوری شده از دلش در بیارم چند بار هم بهش اس ام اس دادم ولی جوابمو نداد.
    حدود 6-7 ماه گذشت و من تقریباً فراموشش کردن بودم ( با اینکه واسم سخت بود ) تا اینکه یه ماه پیش یه اس ام اس بدستم رسید که توش نوشته بود رویا از وقتی شنیده میخوای بری خارج از کشور خیلی تو خودشه و قیافش تو مهمونی هایی که تو نیستی خیلی دیدنیه و ... .
    خلاصه یه طورایی میخواست بهم بگه که رویا منو دوست داره، هر کاری کردم خودشو معرفی نکرد. ( بعداً فهمیدم خودش بوده که با یه ایرانسل بهم اس ام اس میداده البته هنوزم خبر نداره که من این موضوع رو میدونم ). منم به حرفاش اهمیت ندادم و گفتم تا خودت رو معرفی نکنی نمیتونی هیچ کمکی بهش بکنی و دیگه جوابش رو ندادم. بعد از یه هفته دیدم گوشیم زنگ میخوره ورداشتم دیدم رویا پشت خطه و بعد از احوال پرسی گفت : محمد تو شماره منو به یه دختری دادی؟ گفتم: نه چطور مگه؟ گفت: آخه یکی بهم زنگ زده و گفته که من نامزد محمد هستم و میخوام باهات حضوری صحبت کنم ، محمد هم میاد بیا به این آدرس ... منم گفتم باشه ولی نرفتم سر قرار.
    بعد گفت شمارش اینه ... ( همون ایرانسل که به من اس ام اس میداد ) و خدافظی کرد.
    همونجا بود فهمیدم که این خط ایرانسل رو خودش گرفته و بهم اس ام اس داده تا یه طوری از دلم در بیاره.
    منم نمی دانم چطور شدن عشقی که نسبت بهش داشتم دوباره زنده شد و بهش اس ام اس دادم و دوباره باهاش رابطم رو شروع کردم. و تقریباً دوباره داره بهونه گیریها شروع میشه .
    واقعاً نمیدونم چکار باید بکنم ، دوستش دارم و نمیتونم فراموشش کنم.
    از یه طرف گذشته ای که داره و مخالفتهای مادرم.
    مطمئن نیستم که ازدواجمون بتونه دوام بیاره چون همین الانشم نسبت بهش زیاد اطمینان ندارم چه برسه بعد از ازدواج ( عقل جای عشق رو بگیره ) البته نسبت به گذشته خیلی تغییر کرده ولی دوست دارم با هیچ پسری صحبت نکنه.
    واقعاً خودم هم نمیدونم معیار انتخاب همسرم چیه.
    یه جورای فراموش کردنش واسم غیر ممکنه حتی اگه مطمئن باشم بعد از ازدواج باهاش به مشکل بر میخورم ولی نمیخوام در مورد آینده فکر کنم به خودم هی امید میدم که کارم درسته.
    حتی اگه کل آدم های دنیا بهم بگن که دختر خوبی نیست بازم کار خودم رو میکنم ولی مصمئن نیستم بعد از ازدواج هم همچین حسی رو داشته باشم.
    خواستم نظر شما رو هم بدونم که چکار باید بکنم ؟
    ممنون


  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 اسفند 87 [ 12:58]
    تاریخ عضویت
    1387-9-21
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    3,210
    سطح
    35
    Points: 3,210, Level: 35
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توروخدا کمکم کنین واقعا نمیدونم چکار کنم

    با عرض سلام
    اقا محمد من نامه شما رو خوندم ومتوجه شدم که شما هنوز نمیدونید که عاشقید یا نه انسان یه موجودی هست که یه لحظه فکرمیکنه کاری که میکنه درسته ولی وقتی انجامش میده میفهمه درست نیست ازون لحظه اول که شما به رویا پیامدادید و عشقتون نسبت بهش گفتین تا اون لحظه که بهش گفتین به کسی نگو و گفت اول راه خودش واعتمادی که شما بهش داشتید از دست دادید اعتماد هم مهمترین شرط برای یه رازه شماکه به قول خودتون تونستید چند روز یا چند ماه فراموشش کنید و فقط با یه تماس اون دوباره به یادش میاری
    اون عاشقی نیست پس فقط برای زندگی اون هم کافی نیست اگه رویا خانوم اون چیزهای که شما گفتید قبول کنه مطمعا باش دوباره فرامش مکنه این از طرف خودم که یه دخترم میگم چون هنوز اون خواسته های شما هنوز دراون درونی نشده وفقط برای جلب نظر شما قبول میکنه پس بیشتر فکر کن زندگی یه عمر در کنار هم بودن نه چند روز فراموش کردن ودوباره به یاد اوردن
    اگه سوالی داشتی برام پیام بزار
    موفق باشی وتوکل هم فرامش نکن

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 شهریور 88 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1387-10-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    3,820
    سطح
    39
    Points: 3,820, Level: 39
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توروخدا کمکم کنین واقعا نمیدونم چکار کنم

    سلام
    من نمي تونم فارسي تايپ كنم
    doste aziz ozr mikham jaie ke man zendegi mikonam fonte farsi in chizha gir nemiad bebakhshid be khater ingoneh tayp.
    bebin mohamd jan aval iek noktehi bet begam in besiar ghalat hast ke gozashteh iek nafar ke dar zendegi to nabodeh melaki bashad baraie tasmim girihat albteh moaser hast ma melak nist chera ke an moghe shoma dar zendegi o nabodi az hala be bad hasti angizeh va eshgho alghe vey hastid va mafahimi chon dost dashtan va ,,,,,inja be basd mana miabadagar dar gozashteh angoneh bod ke shoma nemipasndid ieki az hezaran dalilash mitavand an bashd ke mohamdi dar zendegi o nabodeh ke be angizeh hozorash zendegi konad deghat kon ke in be mana bi bando bar bodan nist
    ama nokteh badi ankeh khili zod be ieki shodan va hamnafs shodan andishie kami saber kon bezar bishtar ba o tajrobeh koni
    momkene ham in vasat bish az gozashteh aziat beshi vali doste azizam in mahiate eshgh va zendegi in ra shnidi ke migan rangin kamon sahme kasie ke ta akhrin ghatreh baron entezar mikeshe pas kami tamol kon eshgh na male diroz ast na male farda na emroz baraie hamishe ast hamishe
    eteraf be dost dashtan kasi na abro raftan ast dar famil na pesar bad bodan be harfhaie ghalte nasle gozashteh khili tavjoh nakon doste javan man
    dar in maghta tasmim gerftan khili dorst nist dar iek charchob ke marzhaiash ra shoma va roya tain mikonid baraie ham edameh bedeh va bro jelo nazaratet ra bego khastehaiat ra matrah kon va riaction o ra bebin chegoneh barkhord kardanash ra in ha kod midan be shoma baraie tasmim giri
    ajaleh nakon dar kenar gozashtan ya pivastan
    eshgh bakhshi az zendegi ast mese hame jozieiate zendegi ke tajrobeh mikoni
    aya mitavanesti bedon madrseh raftan be danshgah beravi nemishod alan ham nemishe in hame mese roshd kardan shoma ast ajaleh nakon ba o bodan behtarin rahnamie ra be shoma mikonad barie tasmim giri har che bishtar ba o bashi behtar mishnasih va behtar tasmim migiri
    be in davahiae khanevedgi ham ziad tavjoh nakon az nasle gozashtehman entazar khili nadshteh bashe be moghash bet ghol midam hal khahad shod alan mohem tohin madare u be madar vey nistttttttttt
    mohem roshd kardan u dar in eshgh ast natars bro jelo
    khili tolani shod agar soali bod mitoni be emilam befrsti har komaki bar biad az man hastam dar khedmatet
    bye doste aziz

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 دی 87 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1387-10-19
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    3,034
    سطح
    33
    Points: 3,034, Level: 33
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 4 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: توروخدا کمکم کنین واقعا نمیدونم چکار کنم

    سلام
    به نظر من هر دو شما خيلي واسه ازدواج جوو ن هستيد
    از حرفهات معلومه كه خيلي كوچولو هستي
    شايد كمتر از سنت به نظر مياد حرفهات
    شما بهتره كه اين رابطه را تموم كني
    خيلي زود اين كار را بكن تا بيشتر از اين اسم شما 2 نفر توي فاميل نپيچيده
    بعد از ازدواج اين شور و حسي كه الان شما را به هم جذب مي كنه عادي ميشه و اون موقع چهره
    زيبايي اون دختر رو ديگه نميبيني
    بلكه اخلاق و رفتارشه كه قراره باهاش زنذگي كني
    از تعريفات معلومه كه ايشون شخصيت جالبي نداره
    مثلآ بشدت دهن لقه
    و گذشته خوبي نداره
    بيخيالش شو
    خيلي زود فراموشش مي كني
    فقط بيخيالش شو
    [/b]

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 اردیبهشت 88 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1387-10-17
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    3,707
    سطح
    38
    Points: 3,707, Level: 38
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توروخدا کمکم کنین واقعا نمیدونم چکار کنم

    سلام
    کلاً ما پسرها نمیدونم چرا در مقابل دخترها اینقدر ضعیفیم واقعاً این قضیه خود منو داغون کرده
    یه دختر اگه به یه پسر بگه دوست دارم تا هرجایی اون پسره باهاش راه میاد و سه سوته عاشقش میشه!ولی محمد عزیز من 2 مورد رو خودم به عینه دیدم که دخترا (البته بعضیهاشون که رویا خانوم هم به احتمال99% جزئشونه)از این قضیه سوء استفاده میکنن.من محال میبینم واقعاًدوست داشته باشه این بیشتر حوسه!ضمناً ایشون فوق العاده یا بچست یا ابنرماله!آخه این رفتارا که با یه موبایل دیگه اس ام اس بده و ... کار بچه های 16 سالست!اگه پشیمون شده بود باید یا با واسته یا بی واسته بهت میگفت.این رفتارها خیلی بچگانست و روی این آدم هیچ رقمه نمیشه حساب باز کرد.فردا این آدم میخواد مادر بچه هات بشه!!!!بچه هات باید مادرشونو بزرگ کنن!!!! به نظر من باید فراموشش کنی.برای اینکه بفهمی چجوری فراموشش کنی این مطلبو بخون شاید کمکت کنه:
    www.hamdardi.net/showthread.php?tid=5345

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 بهمن 87 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1387-10-28
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,090
    سطح
    34
    Points: 3,090, Level: 34
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توروخدا کمکم کنین واقعا نمیدونم چکار کنم

    ممنون از راهنمایی هاتون
    خیلی از چیزهایی که گفتین درسته و واقعیت دارن.
    یه جورایی خیلی واسم سخته که فراموشش کنم
    میشه گفت تقریباً گذشتش رو فراموش کردم و به نوعی نمیخوام در مورد گذشتش
    فکر کنم، همیشه میخوام در فکرم اون بهترین باشه.
    هر وقت حرفی پشت سرش میشونم خودم رو اینجوری توجیح میکنم که اونم مثل
    باقی دختراست، بیشتر دخترا دوست پسر دارن، از کجا معلوم اگه با کس دیگه ای
    ازدواج میکنم مثل این نباشه و ...
    البته الان هم یه جورایی نسبت بهش بی اعتماد هستم، ولی مطمئنم با هیچ پسر دیگه ای
    الان رابطه نداره،
    میشه گفت الان همه چیزهاشو قبول کردم ، گذشتشو و حتی بی اعتماد هایی که نسبت بهش دارم
    ولی نمیدونم بعد از ازدواج دوباره همین حس رو نسبت بهش دارم یا به کلی این حس رو از دست میدم
    واقعاً نمیدونم باید چکار کنم، حتی فکر اینکه بخوام فراموشش کنم واسم آزار دهندست
    چه برسه که بخوام عملیش کنم.

  7. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توروخدا کمکم کنین واقعا نمیدونم چکار کنم

    سلام
    ببیند دوست عزیز این یک واقعیت وباید اون رو قبول کنی .چرا شما باید در اوج جوانی خود تون درگیر همچین مسائلی کنید اونهم با عدم آگاهی تا چشم وگوشتون باز باشه ای دل غافل کار از کار گذشته .مثل یه مرد استوار باش .این خانوم از هیچ لحاظ مناسب شما نسیت و شما رو بازی گرفته.کاملا"از رفتارهای او مشخص است هی شما رو این دست اون دست میکنه.یه روز عاشقه یه روز ....ایشون حتی ثبات شخصیتی ندارن.شما نه منطقی ونه واقیبینانه بر خورد نمیکنید بلکه دارید خود فریبی میکنید.با همین حرفها :که درست میشه؛ وقتی بریم سر خونه زندگی تغییر میکنه!نه عزیز من داری سر خودت کلاه میزاری بهتر که هیچ تازه بدترم میشه .یاد یه جمله افتادم که هم جنبه طنز داره وهم نطنز:دختر قبل از ازدواج فقط شوهر میخواد ولی بعد از ازدواج همه چی میخواد!!معمولا" افردای که مثل شما وابستگی به شخصی دارند. هدفشان فقط وفقط ازدواج ووصال _ غیر از اون هیچی رو نمیبینند میگن فقط ما به هم برسیم بقیش درست میشه .اما وقتی به اون هدفشون میرسن تازه یادشون میافته که از چی خوشون میاد واز چی نمیاد!............................
    معمولا"قبل از ازدواج دختر یا پسر ملاکهای خودشون وانگیزه شون رو از ازدواج مشخص میکنن.وبعد از مشخص شدن اینها دنبال فرد مورد نظر میرن.اما شما بدون هیچ ارزش و هدف مشخصی فقط از روی یک حس برگرفته از احساس و احساس بر گرفته از هوس! ایشون رو انتخاب کردین ودر مدت زمانی که با هم رابطه دارید ویا ازدواج کرده اید فقط خودتان را با اخلاقیات وخصوصیات طرف مقابل وقف میدهید .این شد ملاک !!!

    به لینک زیر مراجعه کن تا از تجربیات دوستان بیشتر استفاده کنی
    http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=5345
    سکوت سرشار از ناگفته‌هاست
    _____________________________

    مجله علم ورزش

  8. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 خرداد 88 [ 06:51]
    تاریخ عضویت
    1387-9-12
    نوشته ها
    226
    امتیاز
    4,353
    سطح
    42
    Points: 4,353, Level: 42
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 197
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 30 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توروخدا کمکم کنین واقعا نمیدونم چکار کنم

    محمد آقا دختر عموی شما هنوز خیلی جوانه و شما هم برای ازدواج جوانید سعی کنید کمی منطقی باشید در صورت ازدواج با لیشون با هر کس صحبت منه شما ناراحت میشی در ضمن اگر اون اعتقادی به رعایت حجاب و ارتباطات سالم نداشته باشه و شما مجبورش کنی بعدها دائم فکر میکنه شما محدودش کردید و آزادیهاشو گرفتید درسته شاید اگر با کس دیگری که ازدواج میکنی هم قبلا دوستی داشته باشه ولی لااقل شما نسبت بهش بدبین نیستید به خودتون و اون مدتی فرصت بدین تا عاقلانه تصمیم بگیرید اگر امروز مدتی شما دو نفر گریه کنید بهتره تا اینکه چند سال دیگه هم شما و هم خانوادهاتون و یک بچه بی گناه گریه کنه ضمن اینکه شکست بعد ازدواج تاثیرش تا آخر عمر از بین نمیره
    از او و خودت بخواه حداقل یکسال با هم ماسی نداشته باشید تا این فرصت را داشته با شی عاقلانه تر فکر کنی اگر امروز بتونی احساست رو در مقابل عقلت مها رکنی در آینده هم موفق خواهی بود

  9. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 بهمن 90 [ 06:24]
    تاریخ عضویت
    1387-11-05
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    2,983
    سطح
    33
    Points: 2,983, Level: 33
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توروخدا کمکم کنین واقعا نمیدونم چکار کنم

    سلام آقا محمد
    اسم من علی است
    من هم کسی را خیلی دوست میداشتم به راحتی از دستش دادم سعی کن از دستش ندی.

    چند نکته را بهت میگم
    1.آقا محمد شاید سارا خانم دروغ گفته و یا گوشیشو بر داشته و اس ام اس را خونده و به همه گفته .
    اگر رویا خانم خواهر داره فقط به خواهرش گفته و اون به همه گفته. و یا به کسه دیگر و اون رفته به همه گفته ببین ریشه کجاست ببین کی از رویا بدش میا یا از تو که آبروی دوتاییتون میخاد یه جوری ببره.


    2. یا نگاهی کلی کن ببین ریشه کجاست شاید به یه پسری دوست بوده ویا سوار یه پیکان شده و دیدن از آنهایی که این ها را دیدن بپرس در مدرسش یا جایی که این بوده چکار میکردن و یا شاید اشتباهی دیده باشن. تا با چشم خودت ندیدی باور نکن یه جوری واست صحنه میسازن که ضربه بخوری نگاه کن شما شاید آدم ها پول دار باشید : آدم های پول دار واسه خودشان آرمان هایی دارن شما توی مجلستان خوشتیپ و بدون روسری میشینید و تا نیمه های شب بیدارید . آدم های پول دار خصوصیات متفاوت دارن. ولی آدم هایی که پول دار نیستن آرمان های بخصوصی دارن متفاوت آدم های پول دار دقیقا عکس آنها .
    رویا خانم اگر با کسی دوست بوده چون احساس محبت نمیکرده و کسی نبوده به او محبت کنه و به او اهمیت بده با کسی دوست بوده. همش پول تو جیبی نیست اون میخاسته بادوستی محبت را بدست بیاره و از تنهایی در بیاد تو اگر بهش جوری باشی که احساس تنهایی نکنه و بهش محبت فراون بدون کلک کنی حتما او به حرفات گوش میده اگر اون احساس امنیت کنه که با تو است حتما حرفات را گوش میده بهش یه جوری رفتار کن که پیش تو احساس امنیت کنه نه احساس بی امنی وآشوب.

    یه چیزی یادم رفت بگم تو چیزی را ازش میخای که از بچه گی با آن بزرگ شده و نمیتونه ترکش کنه .
    من واست یه را حل میگم بهش نامزدی کن بعدش وقتی یه مهمانی است چون تو الان نامزدش هستی اون دیگه مال تو است پس میتونه کنارتو بشینه و تو هر جوری که میخای باشه و توی مهمونی ها بیشتر از یک ساعت نباش همرا آون برو بیرون تا بتونه به شرایط کنار بیاد واسش سخته که همه بدون روسری هستن اونم با روسری باشه یا کارهای دیگه که ازش میخای. با دین آشناش کن ببین چه دختر خوبی میشه راستی خودت هم جا اون بزار.نزار حرف های مردم روت اسر کن سعی کن از ناخاله طلا بسازی نه از طلا ؛ طلا .سعی کن جوری نباشی که مردم میخان.اگر رویا خانم پیش تو احساس امنیت کنه هیچ وقت سراغ کسه دیگه ای نمیره و فقط با تو میمونه . سعی کن به حرفاش گوش کنی بهش اهمیت بده سرزنشش نکن باهاش بازی نکن بهش بعضی وقت ها حق بده.

    گفتی چند ماه فراموشش کردم اون فراموشی نبوده خودت را به یه راحی زده بودی که فکر میکردی فراموشی است اگر فراموشش کرده بوی با یه زنگ بازم به حالت اولت بر نمگشتی
    رویا خانم که با ایرانسل واست پیام داده ؛ داره یه کاری میکنه که به تو بفهمونه که دوست داره دخترها معمولا نمیگن دوست داریم با کاراشون میخان بفهمونن که دوستتون دارن یا ازت میپرسن دوستم داری پس بفهم که خیلی دوست داره.چون داره واسه بدس آوردنت یه کارهایی میکنه.


    یه نصیحت کسی را که دوست داری راحت از دستش نده چو شاید کسه دیگه ای را اندازه او دوست نداشته باشی و یا کسی که تو را دوست داره بی تفاوت از کنارش رد نشو چون ممکن کسی اندازه او تو را دوست نداشته باشه.

    موفق باشی

    خداحافظ

  10. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 بهمن 87 [ 11:13]
    تاریخ عضویت
    1387-10-28
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,090
    سطح
    34
    Points: 3,090, Level: 34
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: توروخدا کمکم کنین واقعا نمیدونم چکار کنم

    سلام ممنون Dostehmeh واقعا چيزاي جالبي گفتي


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.