با سلام خدمت دوستان
من اکنون در مقطع کارشناسی ترم 1 هستم و کاردانی را با معدل 11/18 به پایان رساندم و دانشجوی ممتاز بودم .در کل مراحل تحصیل هم همیشه موفق بودم و معدلم بالا بوده با اینکه حتی اکثر اوقات کتابهایم را تمام نمی کردم و بعد از امتحان هم می گفتم من دیگه این بارو میفتم اما بعد نمراتم عالی می شد یعنی در حد نمره اول یا دوم کلاس .نمی دونم هم چرا.بگذریم من واسه کنکور کارشناسی خوب خوندم و رتبه خوبی هم اوردم و وقتی که قبول شدم در همون رشته و دانشگاهی که می خواستم.خیلی تو فکر ارشد بودم و همش دنبال جور کردن کتابای ارشد بودم ولی دیدم دارم از درسای الانم می گذرم پس بی خیال شدم و بعد از کلی ماجرا هم تصمیم گرفتم یک سالی هم به خودم استراحت بدم و بعد ارشد امتحان بدم البته من سه ترم دیگه دارم تا کارشناسیم تمام بشه.اصل مطلبی که می خواستم بگم این بود که الان خیلی خسته شدم و بی هدف .همش می گم درس واسه چی؟(اخه به خاطر همین معدلم یکی از همون بچه درس خونا که فکر می کرد خیلی بالاست کلی حسودی و دشمن تراشی برام کرد و خوب البته همه منو می شناختن و کاری نتونست از پیش ببره اما دوست صمیمیه من هم بود یعنی و حتی مادرش هم یک بار که من هنوزم علتش رو نمی دونم تماس گرفت و خیلی به من توهین کرد حرفایی که اصلا به نظر نه تنها من بلکه همه اونایی که بعد از موضوع با خبر شدن بی مفهوم بود و ربطی به من نداشت)میگم درس بخونم نمره بگیرم که بعد حسودی کنن به من؟دشمن برام پیدا بشه؟اخه تو دبیرستان و هیچ مرحله تحصیلی اینجوری نبود همیشه سالم و صمیمی اما چرا دانشگاه که یعنی بزرگ شدن این اتفاق میفته؟راستش نمی دونم علت اصلی این بی انگیزه ای و اینکه نه نمره برام مهمه و نه هیچی چیه؟من با اون هوش سرشار حالا حس می کنم حتی هیچی نمی فهمم البته اینم بگم که من متاهل و شاغل هم هستم و 21 سال دارم.می دونید پیش خودم می گم منم حق دارم معنی زندگی مشترک رو بچشم و از همون موقع که رفتم دانشگاه عقد کردم و بعد از یکسال عروسی و الان در سال 3 هستیم و هیچ مزه شیرین زندگی مشترک با خیال راحت رو نچشیدم .شاید یکی از دلایل همین باشه که من می خوام بفهمم سهمم از ازدواجم چی هست؟یا این مشغله های ذهنی به خاطر کارم(تاسیس دفتر نمایندگیه بیمه و اینکه درامدش خوب باشه یا نه)و اینکه همسرم هم در این ترم با من همکلاسی شدن و البته کارشونو هم از دست دادن و قرار با هم در دفتر کار کنیم (اینکه نگران نمرات ایشون هم هستم و خوب تو فکر کارشونم هستم)و اینکه حوصله حسادتای بقیه رو ندارم؟منی که حتی یک بار هم نیفتادم و نمره زیر 15 تو عمرم نداشتم حالا تو این ترم نمی خوام و نمی تونم درس بخونم .همش می گم خوبه حذف کنم خوبه یه ترم مرخصی بگیرم اما اخرش چی عقب می مونم یا می گم واسه امتحان بعدی جبران می کنم و امتحان بعد میشه و من تا 12 شب هیچی نتونستم بخونم و از اون موقع تا صبح به زور می خونم دو تا امتحانا رو زدن شدم 25/16 و 5/16 اما دو تا دیگه هست که به احتمال زیاد ....... .یعنی طاقت دیدن نمره زیره 15 یا نمره تک رو دارم اخه چرا من؟چرا منی که یه زمانی درسم خوب بود الان باید اینجوری نمره بیارم البته بماند که درسا هم خیلی مشکل هست و استادا هم واقعا بد امتحان می گیرن و من اگه بخوام حساب کنم الان در رده 3 یا 4 یا 5 هستم اما دوست دارم اول باشم و از طرفی هم دیگه حوصله درس و کتاب و استرس و .... رو ندارم.باید چی کار کنم تا از این خستگی بیام بیرون.از این کسالت و از این بی انگیزه ای؟همسرم به درسم خیلی بها می ده و حتی خودشم به خاطر من اومد و در رشته من امتحان داد و قبول شد اما بازم نمی دونم چرا اینجوری شدم ازتون می خوام علتش و راه درمانش رو بگید خیلی خستم خیلییییییی.اصلا کششی به کتاب و جزوه و .. ندارم قبلا همه از من سوال می پرسیدن و من منبع پاسخ بودم اما الان همش می گم نمی دونم وای نخوندم .ول کنین اینا چیه می خونین.درس واسه چی و ... . خیلی بده خیلی .ممنون می شم از راهنمایی هاتون
همیشه موفق و موید باشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)