به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 48
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 آبان 89 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1387-10-21
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,559
    سطح
    37
    Points: 3,559, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Unhappy بسوزد پدر عاشقی

    سلام به تمام دوستان

    چند روز پیش اتفاقی با اینجا آشنا شدم

    گفتم مشکلمو مطرح کنم شاید کمکی پیدا کردم

    ------------

    والا جریان از اور روزی شروع میشه که شوهر عمه کنونی و پسر عموی سابق بابا اومد خواستگاری عمه ما

    خوب چه ربطی به من داره ؟

    ها
    همراه هیئت مدیرشون هم خواهر این شوهر عمه کنونی ما هم اومده بود

    اون موقع یه حس علاقه ای پیدا کردم
    اما به خودم گفتم :

    بچه ! ولش کن دو روز دیگه همه چیز یادت میره

    خلاصه

    اون دو روز الان شده یه سال

    و من همچنان دیوانه وار عاشق این دختر خانوم هستم

    حالا بریم از اون طرف برسی کنیم

    -------

    میدونم که اول از همه باید با خانواده خودم مشورت کنم

    که میدونم آخرش به آدم کشی و گروگان گیری و....
    اینجور چیزا میرسه

    البته حق هم دارن
    چرا ؟

    کسی که نه کار داره (اونم تو این کشور) نه پول داره نه مدرک معنبر تحصیلی داره (غیر معتبرشو دارم) و نه چیز دیگه

    یه کیلو خیار هم دستش نمیدن چه برسه به جیگر گوششون

    البته این دختر سوم و فرزند پنجم هست
    نمیدونم حالا جزو جیگر خانواده محسوب میشه یا نه ؟

    ----------

    حالا از اون ورش

    خب لابد میگید برو وقتی قاطی آدما شدی برو مثل آدم خواستگاری

    مشکل اولم اینه که خانوم دانشو تشریف دارن و احتمال میدم از دستم بپره
    و دوم هم
    *** بسوزد پدر عاشقی***

    من دانشگاه نرفتم به خاطر المپیادم اون هم که قربونش برم واسه خدمت امسال نزاشتن برم موند سال بعد یا سال بعدش


    نمیدونم اگه خدمت نریم مثلا چی میشه !؟؟

    حالا بگزریم


    الان نه میتونم واسه اون کوفتی بخونم (المپیاد رو میگم) و نه حتی مثل آدم زندگی کنم
    من قبل از این ماجرا روزی 15 ساعت مطالعه داشتم
    اما الان
    .....

    هیچی

    تو فکرش بودم که یه نامه براش بنویسم و همه چیزو توضیح بدم
    اما یکم میترسم

    هم از خانواده هامون
    و هم از شوهر عمه ام

    و هم از عواقبش

    راستشو بخاهید
    من تا حالا تو عمرم با دختری حرف نزدم حتی دخترهای فک و فامیل

    نمیدونم چیکار کنم

    نامه بدم یا ندم
    چی بنویسم

    میشه یه راهی به این بدبخت نگون بخت بخت برگشته یاتاقان زده کنید ؟؟

    موفق باشید

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 88 [ 00:28]
    تاریخ عضویت
    1387-6-25
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    3,823
    سطح
    39
    Points: 3,823, Level: 39
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بسوزد پدر عاشقی

    بفرما اینم نظر دستم خوبه ها ایشاالله نظرای خوب خوب که بدردت بخوره واست میزارن اول دشتی که منم :اگه بخوای دست رو دست بذاری شاید یه روز پشیمون شی به نظر من واسه اینکه ابروریزی نشه شما اول یه واسطه مثل مادرت خواهرت همون عمع یکی که اون خانم باهاش حرف میزنه بفرست ببینه مزه دهنش چیه

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 آبان 89 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1387-10-21
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,559
    سطح
    37
    Points: 3,559, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بسوزد پدر عاشقی

    خوب مشکل یکم رو سنمه
    ثانیا جیبمه :D

    حالا ...

    تو نامه چی بنویسم که بهش بر نخوره ؟ یا بدش نیاد ؟

    والا تا به حال تو این خط ها نبودم

    راجع به المپیادم و اقامت ترکه هم بهش بگم ؟ یا درست نیست ؟



    الان مشکلم تو نوشتن نامه است
    اگه راهنمایی کنید ممنون میشم
    ---------

    ممنون سیما خانوم از نظرتون

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 88 [ 10:21]
    تاریخ عضویت
    1387-9-13
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    3,661
    سطح
    38
    Points: 3,661, Level: 38
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 27 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بسوزد پدر عاشقی

    سلام دوست عزیز
    به تالار خوش اومدید.
    به نظرم الان براتون زود است. البته ببخشید این حرفو زدم. فقط نظرم رو گفتم.
    شما فقط یک سال است که با این خونواده آشنا شدید. چه قدر از اونا شناخت پیدا کردید؟ روابط تون به چه شکلی است؟؟؟
    اگر قصد تون ازدواج است. نامه راه درستی نیست. بهتر است رسما اقدام کنید. درست است شرایط تون مهیا نیست، البته اون اگه خود شما رو بخواد میتونه تا تمام شدن درسش و مهیا شدن شرایط شما صبر کنه.

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 آبان 89 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1387-10-21
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,559
    سطح
    37
    Points: 3,559, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بسوزد پدر عاشقی

    سلام

    ممنون از نظرتون

    والا تا الان چندتا جواب مختلف گرفتم

    مشکل رو خودمه

    نمیتونم بهش فکر نکنم
    حالا نمیدونم مرضه یا عشق
    شب که میخوابم اونو میبینم و روزا هم همش تو فکرشم

    اما خانواده

    یه چیزی تو رنج خودمون هست
    نه زیاد با کلاس
    و نه زیاد بی کلاس
    (من خودم زیاد از کلاس خوشم نمیاد میگن آدمو خنگ میکنه واسه همین سال اول دبیرستان ترک تحصیل کردم و خودم حرفه ای تر خوندم )

    رسمی نمیتونم اقدام کنم

    میترسم

    یکمی هم منو درک کنید

    چطور به پدر بگم زن میخوام

    میگه : تو که نمیتونی دماغتو بالا بگی ...

    از لجش هم خدمت زدم ارتش تا بهش بگم بچه کیه

    چی کار کنم ؟......

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 اردیبهشت 88 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1387-9-16
    نوشته ها
    104
    امتیاز
    3,747
    سطح
    38
    Points: 3,747, Level: 38
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 15 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بسوزد پدر عاشقی

    دوست عزیز
    سلام
    عاشقی خیلی خوبه ولی قبل از هر چیز اول بدون در نظر گرفتن عشق ببین از لحاظ فرهنگی /خانوادگی / علایق و سلیقه ها و طرز فکر و خلاصه چیزهایی که در زندگی واقعی پیش میاد با هم شباهت دارید یا نه.
    بعد از اون هم بهترین راه درمیون گذاشتن موضوع با خانواده ( مادر/خواهر /هر کسی ه راحت ترید) هست. اصلا نامه ننویسید. اجازه بدین کارها رسمی و محترمانه و جدی انجام بشه. اینجوری برای شخصیت خودتون هم بهتره. البته این نظر منه.
    امیدوارم به کسی که دوستش دارید برسید و خوشبخت بشین.
    زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
    هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
    صحنه پیوسته بجاست
    خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 آبان 89 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1387-10-21
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,559
    سطح
    37
    Points: 3,559, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بسوزد پدر عاشقی

    نقل قول نوشته اصلی توسط کاملیا
    دوست عزیز
    سلام
    عاشقی خیلی خوبه ولی قبل از هر چیز اول بدون در نظر گرفتن عشق ببین از لحاظ فرهنگی /خانوادگی / علایق و سلیقه ها و طرز فکر و خلاصه چیزهایی که در زندگی واقعی پیش میاد با هم شباهت دارید یا نه.
    بعد از اون هم بهترین راه درمیون گذاشتن موضوع با خانواده ( مادر/خواهر /هر کسی ه راحت ترید) هست. اصلا نامه ننویسید. اجازه بدین کارها رسمی و محترمانه و جدی انجام بشه. اینجوری برای شخصیت خودتون هم بهتره. البته این نظر منه.
    امیدوارم به کسی که دوستش دارید برسید و خوشبخت بشین.
    سلام
    ممنون از نظرتون

    نظرتون در مورد نامه درسته
    من که نمیخوام بهش بگم بیا دوست دخترم بشو

    سعی میکنم با عمه حرف بزنم

    عمه باهاشون همسایه هست

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 آبان 89 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1387-10-21
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,559
    سطح
    37
    Points: 3,559, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بسوزد پدر عاشقی

    سلام به تمام دوستان

    امروز آخرین شبی بود که به این تصمیم و زندگی آینده ام فکر میکردم

    خیلی دلم میخواست حداقل با یکی حرف بزنم که منو بفهمه و درکم کنه

    اما

    به هرکی میگفتم یا مسخره میکرد یا چرت و پرت میگفت و دلم رو میشکست

    شب های زندگیم الان خیلی سخته

    الان شاید یه هفته است که شاید نخوابیدم


    با 22 نفر مشورت کردم

    نتایج مشورت و تصمیماتمو براتون مینویسیم

    اکثرا رو دوتا مورد تاکید داشتن
    موقعیتم
    درکم از زندگی
    اکثرا گفتن که زوده و صبر داشته باش

    تغییراتی رو که بعد از عاشق شدن تو این چند ماه حس کردم اینا بودن :

    یه دلیلی واسه زندگی کردن داشتم
    من از اونایی بودم که ساعت 3 شب میخوابید و 11 ظهر بیدار میشد
    چیزی هم برام ارزش خاصی نداشت
    اما بعد از تجربه عشق
    یکم جمع و جورتر شدم
    شبا زود میخوابم و صبح قبل از اذان بیدار میشدم
    پر انرژی تر شده بودم
    و احساس شادی و نشاط بیشتری داشتم

    البته بجز این چند روز که زدم تو جاده خاکی

    یه روز بهم میگفتن جوکر اما الان چی ؟

    آخر افسردگی ام


    پیشرفت در امور زندگی

    یکم پر هدفتر شده بودم
    واسه المپیاد با جدیتر شده بودم
    چند سالی بود که حال و حوصله ورزش رو نداشتم
    اما تونستم به خاطر تناسب اندام دوباره شروع کنم

    و از همه مهمتر خودم لباسها مو میشورم (که مادرمو خیلی خوشحال میکرد . میگفت : کم کم داری آدم میشی )



    من کلا دوست دارم کسی رو دوست داشته باشم و بهش ابراز علاقه کنم
    یعنی تو زندگی یکم حس تنهایی دارم
    یه حس نا آرومی
    تو این مدت یکم ارضا شده بودم اما....


    یه جمله هست که میگه
    "عشقهای زمینی ادم رو به عشق های آسمانی و خدایی میرسونه"
    اینو با تمام وجودم مزه کردم

    شاید تو اولش مسخره باشه که چه ربطی داره
    اما بازم باعث شد که بتونم با خدام که خیلی وقت بود تعطیلش کرده بودم دوست بشم و....


    احساس میکردم که وسیعتر شده ام
    یکم درکم از زندگی و اجتماع بیشتر شده بود

    اما نمیدونم حس بود یا واقعیت !


    اما نهایتا چاره ای جز رها کردنش ندارم

    زندگی برام خیلی سخت تر شده

    به پیشنهاد یکی از بچه ها چند هفته میخوام برم سفر

    شاید یکم ریکاوری بشم و کمی بتونم به زندگی بدون اون فکر کنم

    من الان تو یه دنیا تخیل گیر کردم

    تو دنیا ی تخیلی عشقم و دنیا واقعی

    با کسی هم که نشد حرف بزنم

    کارم شده فقط آهنگ گوش دادن
    همین
    صبح تا شب

    تو تخیلم با اون حرف میزدمو بهش ابراز علاقه میکردم

    اما .........

    یکی از بچه ها که اسمش هم عقیل نبود !!!

    یه شعری میخوند
    یادم نیست

    اما آخرش میرسید به این

    "با دگرانی "!!!(به این میگن نقل قول)

    منظورش این بود که تو الان رفتی تو نخ اون
    6 ماه بعد هم دیونه یکی دیگه میشی ...

    حرفهاش منو یاد چند سال قبل میندازه

    اون موقع ها هر روز یه ساعت میخریدم
    کارم شده بود این
    تا یه ساعت دیگه میدیدم اینو میفروختم و میرفتم اون میگرفتم
    بازم فردا
    روز از نو روزی از نو

    یه روز داییم (که الان تو دانشگاه تهران کارشناسی ارشد حقوق میخونه)
    فهمید
    اومد یه ساعت نسبتا گرون خرید
    اونی که دستم بود پرت کرد بیرون
    گفتم "مرض داری ؟ بزنم مثل سیزبمنی آبپز بشی ؟"
    گفت : فردا زن بگیری هم میخوای اینجوری کنی ؟
    گفتم یعنی چی ؟
    گفت : یعنی هر موقع یه دختر بهتر دیدی اینو ول میکنی و میری دنبال اون یکی ؟

    اول یه چیزی رو که میخوای داشته باشی خوب در موردش تحقیق کن و بعد بخر
    و دیگه چشت به دنبال چیزاهای دیگه نباشه

    بعد از اون همیشه یه چیزی رو بعد از تحقیق میخریدم و تموم میشود

    موند تا عمر این وسیله تموم بشه که به فکر یکی دیگه بیفتم

    ولش
    الان دیگه فاییده ای نداره واسه من


    بازم من موندم تنهایی هام

    نمیدونم چرا من خاک بر سر باید قاطی اینجور چیزا بشم

    نمیدونم چرا همه تو 30 سالگی تصمیم ازدواج میگیرن

    مگه نمیگید زندگی به درک و نیازه

    نه به سن

    پس چرا 30 سالگی ؟؟؟


    امیدوارم شما تو زندگی تون موفق بشید
    من که نشدم

    دفه بعد اومدنم موند ماه بعد
    البته اون موقع این بخش نیستم

    میرم اون پایینتر
    شاید یه علاجی واسه افسرده گیم پیدا کردم

    دنیا ! دارم واست

    علی یارتان


    میرم ولی پیش چشات عشقمونو جا میزام
    دلم میخواد نرم ولی روی دلم پا میزارم

    احمد



    بی مهر رخت روز مرا نور نماندست وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
    هنگام وداع تو ز بس که گریه کردم دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
    می رفت خیال تو ز چشم من و می گفت هیهات از این گوشه که معمور نماندست
    وصل تو اجل را ز سرم دور همی داشت از دولت هجر تو کنون دور نماندست
    نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید دور از رخت این خسته رنجور نماندست
    صبر است مرا چاره هجران تو لیکن چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
    در هجر تو گر چشم مرا آب روان است گو خون جگر ریز که معذور نماندست
    حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده ماتم زده را داعیه سور نماندست

  9. کاربر روبرو از پست مفید SayyedAhmadHosayni تشکرکرده است .

    SayyedAhmadHosayni (شنبه 06 شهریور 89)

  10. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 18:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-04
    نوشته ها
    1,150
    امتیاز
    16,194
    سطح
    81
    Points: 16,194, Level: 81
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 156
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,211

    تشکرشده 1,247 در 437 پست

    Rep Power
    132
    Array

    RE: بسوزد پدر عاشقی

    سلام
    چقدر احساسات قوی ای داری .
    منم با دوستان موافقم . شما بنظر کمی جوون هستی برای ازدواج . بهتره فعلا به این جور مسائل فکر نکنی و به فکر کار و تحصیل باشی . مطمئن باش بعدا هم فرصتهای خوبی خواهی داشت .
    راستی نگفتی چند سالته ؟

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 آبان 89 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1387-10-21
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,559
    سطح
    37
    Points: 3,559, Level: 37
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بسوزد پدر عاشقی

    ای خداااااااا

    کل مشکلاتم یه طرف
    این سوال شما یه طرف دیگه

    من 10 جا گفتم 19

    ای کاش 30 بودم


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دانلود : غیر از این داغ که در سینه سوزان دارم
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 تیر 96, 11:50

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.