به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 88 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1387-10-11
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    4,057
    سطح
    40
    Points: 4,057, Level: 40
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    مقایسه خانواده ها

    سلام دوستان

    من با هر مقایسه ای در این مسائل مخالفم و همیشه حتی فکرم رو هم از این قضیه منحرف می کردم ولی بعد از ازدواج با این جمله خانومم زیاد مواجه شدم:

    "نگاه کن ببین از چه خانواده ای زن گرفتی!" و از این دست حرفها. ایشون سطح طبقاتی خانوادشون رو بسیار بالاتر از من می دونستد. من حقایق رو بی کو و کاست می نویسم. شما مقایسه کنید و خواهش می کنم نظر بدید:



    خانواده من

    1- پدر 70 ساله تحصیلات دیپلم، حسابدار بازنشسته، مومن

    2- مادرم 60 ساله تحصیلاتش 6 قدیم خانه دار، همیشه دوست داشته معلم بشه، مومن، محجبه

    پدر و مادرم سمبل محبت و از خود گذشتگی و راستگوئی و بی آزاری هستند و برای ما در زندگی همه کار کردند تا ما به بهترین ها برسیم، تنها نقطه ضعف تربیت ما این بود که به ما یاد ندادند که همه مثل ما نیستند و ما همه رو راستگو، مهربان و دلسوز می دیدیم. ما رو نسبت به نماز و روزه مجبور نمی کردند به همین دلیل هم همه ما بعد از فراز ها و نشیب ها خودمون این راه رو ادامه دادیم.

    3- خواهر اولم مهندس ارشد مخابرات و معاون تحقیقات یک شرکت بزرگ خصوصی هست. مومن و محجبه. 2 تا دختر داره که اولی تیزهوشان درس می خونه و مطمئنم که دختر کوچیکش هم وقتی مدرسه بره حداقل مثل اولی میشه. همسرش هم لیسانسه و در کار گرافیک هست.

    4- خواهر دومم دکتر ماما و استاد دانشگاه هست. ازدواج نکرده. مومن و محجبه. مطب شخصی داره. میگه روزی چندین نفر برای Abortion (سقط) میان ولی قبول نمی کنه. میگه بعضی از همکاراشون که انجام میدن درآمدشون 50 برابر اون هست.

    5- برادرم لیسانس اپتیک داره و درمورد عینک ولنز فعالیت می کنه. یک پسر و یک دختر کوچیک داره که بسیار باهوش و پرجمب و جوش و مودب هستند. اهل نماز و روزه و خانومش هم همینطور.

    6- من فوق لیسانس از بهترین دانشگاه تهران اهل نماز و روزه. هم زمان با تحصیلم یک مدت شرکت کامپیوتر داشتم و هم یک کارخانه تولید الکترو موتور. دیدم از تخصص خودم که فشارقوی بود دارم دور میشم. به شرکام واگذار کردم و البته حدس میزدم با هجوم اجناس چینی اوضاع خراب خواهد شد که درست فکر می کردم. وقتی دنبال کار خودم رقتم چندین کار برام پیدا شد و متوچه شدم که راست می گفتند که در رشته ما کمبود کار نیست. تا حتی دنبال کار برای خانومم می گشتم برای من کار پیدا می شد! و به خاطر تخصصم برام کار در آمریکا پیدا شد و به آمریکا اومدم و اینجا هم کمبود تخصص من رو دارند که عجیبه!

    در ایران که بودم سربازیم رو خریدم و هم خونه خریدم با کمک خانواده ام و چندین وام. از شانسم پدرم یک خانه دیگه خریده بودند همون موقع و چند واحد آپارتمان دیگه ای که داشتند در حال تفکیک بود و نمی تونستند بفروشند و البته درست هم نبود چون به عنوان باز نشسته اجاره اون واحدها منبع درآمدشون بود. خلاصه پدرم ماشینش هم فروخت که به من کمک کنه و هم پوبی که کنار گداشته بودند پیکانشون رو پژو کنند به ما دادند و گفتند شما مهمترید. پدرم حتی یک نوشته از من بابت این چیز ها نخواست با انکه خانواده خانومم سر جهاز به جز من از پدرم هم امضا می خواستند!

    7- کوچکترین خواهرم هم بسیار باهوش رشته انفورماتیک در دانشگاه می خونه و بسیار هم هنرمند در رشته مینیاتور و هم گیتار می زنه. توی آزمون ورودی تحصیل مینیاتور بین چند هزار نفر نفر اول شد که خود استاد مربوطه زنگ زد منزل ما و شخصا خبر داد. مدل نقاشی پرتره یک پیرمرد بود و خواهرم از قیافه پیرمرده بدش اومده بوده جای اون به همون فرم و حالت یه زن کشیده بوده! در ترم 2 کارش رو با دانشجوهای ترم 8 و 10 در گالری گذاشته بودند.

    - تمام ما در دانشگاههای دولتی تحصیل کردیم با سهمیه عادی.

    - ما و مادرم تهران متولد شدیم و پدرم وقتی بسیار کو چک بودن تهران اومده بودن ولی نسل قبل برای سمنان و اراک و تهران بوده.

    - در خانواده و فامیل و اطراف ما حتی یک مورد جدائی نداشتیم و فکر می کنم دلیل اصلیش روحیه بسیار مهربان و ملایم مادربزرگ و کانون خانواده گرم خانوادشون بوده. عشق و علاقه واقعی این دو پیرمرد و پیرزن به هم زبان زد فامیل و دوست و دشمن بود مادر مهربان من ثمره این زندگی بود.

    - مادر بزرگ پدری با ما زندگی می کرد متاسفانه ایشون پدر و مادرشون رو در 3 سالگی از دست داده بودند و پدر بزرگ من هم چندروز قبل از تولد پدرم فوت میشه و مادر بزرگ من چون از یک طرف تهرانی بودند به تهران میان 60 سال پیش!

    - متاسفانه مشکل مادرشوهر و عروس در خانه ما بوده ولی من آفرین به مادرم میگم که نگذاشت این مشکلات به ما منتقل بشه. به ما همیشه ادب و احترام به بزرگتر رو یاد داد و حتی یک بار کاری نکرد که ما نسبت به مادربزرگم بی احترام بشیم. مادربزرگم در سن 99 سالگی درگذشت و غیر ار 1 سال آخر که فراموشی و عدم کنترل .... داشت در منزل ما بود. همیشه از خدامی خواست که خدا ببخشش و ببردش و مطمئنم که اینقدر عمر دراز کرد که مادرم به حج رفت و اونجا با وجود مظلوم بودن از نه دل بخشیدش و اونم رفت.

    -ما خانوادمون اخلاق گرا هستن و حتی کوچکترین حرف زشت بینمون ردو بدل نمیشد. ادب و احترام و صبر و سخت کوشی رو عملا از رفتارشون یادگرفتیم. به حق مردم و درست و غلط معتقد بودند و حق رو حتی بر علیه خودما کنار نمیزاشتن. یک بار سر شرکت با شریکم اختلاف داشتم که با اینکه قضیه مرزی بود ولی پدرم حق رو به ایشون دادن! که من مدتها ناراحت بودم. عقیدشون لب طاقچه نبود و توی زندگیشون نمود داشت و بابت منافع ازش نمی گذشتند. قولشون رو تحت هیچ شرایطی کنار نمی گداشتند. به ما قرآن یاد دادند، در این دارا بودن بسیار خاکی بودن و................. اینها گوشه ای از تربیت خانوادگی ما بود. من خودم خجالت می کشم این ها رو به عنوان تعریف می نویسم ولی چون اینجا کسی کسی رو نمی شناسه میگم.

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



    خانواده خانومم



    1-پدرشون دیپلمه تازه دوره های خلبانیشون رو در ارتش گذرونده بوده. توی یک ماموریت زمینی توی توپخانه شهید میشه. نمی دونم چرا توی توپخانه انجام وظیفه می کرده. خانمم حرفی نمی زد در این مورد. با مادر خانومم به رغم مخالفت هر دو خانواده ازدواج کرده بوده. روحش شاد. شاید اگر مونده بود زندگی ما هم مونده بود. مصوبین این جنگ به خیلی ها باید جواب پس بدن. مزار ایشون در قطعه شهدا نیست! خانمم می گفت که خانواده پدرش گفته بودن که صدام بهشت زهرا رو بمباران خواهد کرد و مجبور کردن که پیکر ایشون یک جای دیگه دفن بشه! خانمم خیلی کم سر مزار ایشون میرفن اونم با اسرار من. حتی قبل از اومدن به آمریکا که ممکن بود تا 6 سال برنگردیم نیومد که بریم!

    خانواده خانومم کلا همه آذری هستن. خانواده هاشون هم هیچیک مذهبی نیستن.

    2- پس از فوت پدر، خانواده پدرشون با اینکه فامیلشون بوده از اینها کناره می گیره و به خصوص سر مساله ارث و خلاصه این کینه و نفرت در دل مادر شعله ور می شه و به خانمم منتقل میشه و توسط اطرافیان ریشه عمیق می شه و در حالیکه مادرشون میگه دیگه چنین حسی نداره و بخشیده چون اصل مساله رو ایشون میدونست، خانمم کینه و نفرت عمیق و شعله وری داره و اگر صحبتش بشه از عصبانیت پرخاش گری می کرد. از من ارث پدرش رو واقعا طلبکار بود. شبها دائما در خواب کابوس می دید که کسی حقشون رو خورده و به من می گفت که من حقم رو می گیرم. و من بارها مجبور شدم ایشون رو از خواب بیدار کنم.
    ایشون بعد از شوک از دست دادن همسر بسیار مشکلات پیدا کردند بعضی وقتها اگر اسمی برده می شد یا حرفی یا عکسی ایشون تا چند روز در یک حالتی توی خودشون می رفتن. من یک بار خودم دیدم.
    ایشون پس از شهید شدن همسرشون 10 سالی با مادر بزرگشون و مدتی مستقل زندگی کرده و معلم بودن. ایشون تصمیم به ازدواج مجدد گرفته و با مردی که یک زن دیگه هم داشته بدون اجازه و رضایت ایشون ازدواج می کنن که توانائی مالی متوسطی داشته! خانوم من داستانهای زیادی از این که چطور خواب دیده بوده و پدرش گفته این همون من هستم و ..... برای من تعریف کرده بود. من اون لحظه دلیلی برای نپذیرفتن حرفایش نداشتم و من همیشه من قبول می کنم مگر عکسش ثابت بشه. البته بعد از 6 سال و شناختن ایشون به خیلی چیزها شک می کنم.من از 99% مسائل این بین بی اطلاعم و خانمم هیچ صحبتی نمی کرد و اگر می پرسیدم پرخاش می کرد.

    بعد از مدتی همسر اول متوجه می شه و مشکلات بسیار شدید و تلفن های مختلف و تهدید ها باعث مشکلات روحی و روانی برای ایشون و خانومم میشه و چند بار کار به جدائی کشیده بوده من نمی دونم.

    بعد از آمدن همسر جدید خانومم که 15 ساله بوده به شدت تمام با وضعیت جدید مقابله می کنه و چه کارها که نمی کنه و او رو مثل هووی مادرش می دونسته و به ضرب تحویل گرفتن بیش از حد و به ساز ایشون رقصیدن و خلاصه لوس کردن ایشون به منتهی درجه ممکن این ازدواج دووم داشته ولی متاسفانه اصلا نتونسنه بودن ایشون رو تربیت کنن. این مساله رو فامیلهای خودشون در آمریکاهم به من مشخصا گفتن. برای تربیت صحیح جائی ممنوعیت و برخورد سرسنگین و عدم برخورداری لازمه ولی نمی تونسنن و ایشون رفتار های عجیب و غریب نشون می داده. حتی اگر ناپدریشون هم می خواست عکس العملی نشون بده مادرشون احساس حمایت غریزی باعث عکس العمل معکوس و برخورد با ناپدری می کرده. از طرف دیگر باید مراقب می بوده که یک وقت خدای ناکرده ناپدری فکر ناجوری نکنه. یک بار که ایشون پاش درد می مرده و ناپدری درحال ماساژ پای خانومم بوده مادر میاد و فکر بد می کنه و کارداشته به جدائی میرسیده! (این ها همه نقل قول خودشون و مشاهدات من است). خلاصه این بی چاره ها آچمز بودن و تنها راه هیچی نگفتن و گذروندن بوده و خانوم من مثل یه گیاه خودرو عمل اومدو اونها به سیستم این عادت کردند. مجبور هم بودن بهش پول هم زیاد بدن و به ضرب یکم آرومش کنن. همین حالت برای رابطه مادر خانوم و همسرش هم بوده. وقتی همیشه این توی ذهن باشه که اگه من نخورم یکی دیگه می خوره اونوقت هست که چیزی به اسم اصراف نکردن و تعمیر کردن تا اندازه ای کنار میره. در زندگی من هم خانومم یک جوری با من برخورد می کرد که انگار من یک زن دیگه هم دارم! و می خواست از من هم پول بکنه! نمی تونید حتی تصورش رو بکنید. باور می کنید اگه بگم که در اولین ملاقات من و ایشون اولین سوالس که از من پرسید چی بود؟
    " آیا در زندگی شما روی پول همسرتون هم حساب می کنید؟" اولین سوال این بود. بعد ایشون در طول زندگی به من می گفت تو آدم مادی هستی!
    من تا چندین ماه اول از برخوردهای ایشون با مادرشون و بقیه اعضا و حرفهائی که می زد جا می خوردم. من فکر می کنم توی ایران عوض کردن شلوار جلوی برادر و یا باد معده دادن در حضور مادر و برادر و مادر بزرگ و .... چیز نرمالی نباشه و اینجا توی آمریکا هم نیست. شاید با مایو توی آب برن ولی مایو با لباس زیر خیلی فرق داره.... خلاصه چیزی به اسم حیا رو نتونستن به ایشون یاد بدن.

    مادر ایشون معلم بودن از فرصت مالی پیش اوده استفاده کرده و تحصیلشون رو در مقطع فوق لیسانس دانشگاه آزاد با سهمیه خانواده شهدا ادامه دادند. ایشون از جهت خیر خواهی ولی بدون آگاهی که این کار دوستی خاله خرسه هست جهت جلوگیری از حوادث ناگهانی هراتفاقی در درس هاشون می خوندن مثل تجاوز ها خیانت ها، دخالت خانواده ها، انسانهای روانی و .... به ایشون منتقل می کنه جوری که یک بار ایشون به من گفتن که اگر بچه دار شدیم بچه رو دست هیچ کس ندیم بغل کنه ممکن است بچه دستمالی بشه و بهش تجاوز کنن حتی برادر تو!

    3- برادر خانومم که در هنگام درگذشت پدرشون 15 روزه بوده با مادر بزرگشون می مونه و تا مدت زیادی پدر بزرگ و مادربزرگ رو مادر و پدر می دونسته. از ایشون انصافا پسر باهوش در کار فنی و الکترونیک و بسیار با پشت کار بود. ایشون فوق دیپلم الکترونیک می خوند و بعد در دانشگاه آزاد ادامه تحصیل داد البته با سهمیه. از خانوم من 5 سال کوچکتر بود. ولی در کل باهوش و با استعداد بود. امیدوارم که موفق باشه و به موفقیت های خیلی خوبی هم دست پیدا کرده بود. متاسفانه خانومم فکر می کرد من به ایشون حسودیم می شه ??? ایشون مثل بقیه فکرهاش به این فکرش هم مطمئن بود. ایشون هم زیاد به حلال و حرام عقیده نداشتن و از قول خوشون یک بار که توی پمپ بنزین داشتن یه دستگاه وصل می کردن پمپ بنزینی رو که 1 ملیون تومان بنزین فروخته بوده برای اون کارگرهای اونجا برای کلاس صفر می کنه و اونها هم داشتن کیف می کردن و از این کارش هم اینقدر با افتخار صحبت میکرد! من چندشم می شد و هر روز بیشتر از قبل احساس بدی می کردم.
    گفتن این داستان خالی از لطف نیست که خانوم من دانشگاه یا دبیرستان بوده و یه عطر 1500 تومانی رو که هدیه گرفته بوده به داداشش 12 هزار تومان می فروشه. بعدا داداشه عطر رو توی داروخونه! می بینه و میفهمه ولی خانومم همه پول رو خورده بوده. همیشه از این مساله به خنده یاد می کرد ولی چرا ما این کارو نمی کردیم؟؟ و نکته جالب اینجاست که به من همیشه می گفت تو آدم مادی هستی!!


    4- ناپدریشون از آدمهایی هست که نماز صبحشون هم حتما باید به جماعت در مسجد می خوندن. در دستگاه دولتی بود. بهش می گفتن حاج آقا.بود ولی خوب به خودش حق داد که با زندگی اول و همسرش اونجوری معامله کنه. با وجود ظاهر موجح در باطن اهل حرام و حلال نبود. خیلی دست خیر داشت ولی احساس نمی کرد پارتی بازی کار بدی هست. یادم نمی ره که دائی خانوم من چطوری با حرارت از قابلیت هاش صحبت می کرد که وقتی یه دوستش اون رو فرستاده بوده کیش که رستورانش رو که به ورشکستگی با کلی بدهی بوده نجات بده. ایشون با فروختن خوراک قزل آلا به جای کوسه، گرفتن برق از پشت کنتور، خرید نوشابه قاچاق، ساخت و پاخت با راننده های تاکسی و انواع کلک های دیگه بدهی رو صاف و سود هم بدست آورده بودند و ناپدری ایشون تصمیم میگیرن که یه رستوران بزنن و ایشون رو بگذارن مدیر داخلی و جدی هم دنبالش بودن! من می شنیدم و وحشت می کردم.

    5- دائی خانومم که مثل برادر برای ایشون بود و دیپلمه و یک بار جدا شده. بهترین قابلیتشون این بود که یک مجلس رو می تونستن گرم کنن و البته بعضی وقتها حرفهای بسیار بسیار زننده خیلی ناجور هم از دهانشون می پرید. به قول خانومم، خانومش اعتقادی بدش نمی اومده کلی پسر دور خودش راه بندازه و خانومم همیشه ایشون رو منع می کرد ولی پای خودش که رسید100 برابر بدتر کرد. زن دائیشون از ابتدای ازدواج مریضی بدی میگیره و ایشون تمام هست و نیستش رو برای ایشون میده. بادآورده رو باد می برهو کلی مقرض می شنو نمی دونم در این فاصله چی پیش میاد ولی خانومش ازشم جدا میشه و مهریه اش رو می گیره. دائی هم در یک مغازه شریک بوده و سوری به نام شریک می کنه که طرف رو بپیچونه و از اینجور کلک ها. خانم من هم کامل در جریان اینها بوده. وقتی که ما داشتیم آمریکا می اومدیم ایشون پاشون رو توی یک کفش کرد که حق دادن وکالت به پدرت نداری. متوجه شدم که این اثر کار دائی جان هستش. پدر من نصف پول خونه رو به من داده بود به جز کمک های دیگه و به جز وام ها که برام گرفته بود بدون حتی یک دست نوشته..........
    دائی خانومم بعدها ازدواج کرد و این بار یک خانوم مومن گرفت

    6- خاله کوچک خانومم فوق لیسانس زبان عربی. معلم مدرسه. ازدواج نکرده،

    7- خاله بزرگ خانومم که مثل خواهر براش بود و مثل مادر بهش نزدیک بود.معلم مدرسه بود و فوق لیسانس ادبیات فارسی داشت. من ایشون رو فقط 1 بار دیدم و بعد گفتند با همسرش به نروژ رفته برای کار، ولی 2 دخترش که 14 ساله بودن، ایران بودند؟ همیشه در طی 5 سال خانومم از شوهر خالش به شدت بد می گفت. شاید 4 سال می گذشت از زندگیمون که با حرف انداختن من ایشون گفتند که حقیقت اینه که ایشون هموم موقع که یک بار توی خواستگاری دیدیشون جداشده بوده. خانوم من لحظه به لحظه در جریان زندگی و جدائی ایشون بده و تا اونجائی که من فهمیدم هفتهای 7 روز منزل اینها بوده و منزلشون هم چسبیده به منزل مادر بزرگشون بوده! الان تقریبا مطمئن هستم که اکثر چیزهائی که به من در این مورد گفته بود دروغ و برای تبرئه خودشون بوده. شوهره وقتی جدا شده پشت سرشم نگاه نکرده بوده. قضیه نروژ رفتن خاله هم این بوده که خانومم اینترنتی برای ایشون شوهر پیدا کرده بوده! یکی از دلایلی که خانوم من گذاشت و رفت همین بود که همیشه این راه رو جلوی خودش باز میدید! بعد ها به من گفت که شوهره جدید خاله جان بی کار بوده و پولی که دولت می داده خرج سیگارش بوده و .... برای بردن بچه هاش هم متوسل به یه آدم خیرخواه اونجا میشن و بعد از یکی دو سال بچه ها میرن اونجا. شوهر جدید هم چون فراری بوده و کینه شدیدی داشته ذهن بچه ها رو به شدت شوستشو میده و حرفهائی می زدن که خود خانومم هم ناراحت میشد.
    خانومم همیشه می گفت که من می ترسم عاقبتم مثل خالم بشه. نمی دونست که به دست خودش این اتفاق می افته. ایشون در بطن تمام این ها بوده و تاثیر فوق العاده ای در فکر و روح و روان ایشون داشته. می دونید که کسی که توی خانواده و نزدیکانش خودکشی اتفاق افتاده باشه احتمال این در اطرافیانش به شدت بالا میره چون به این مساله فکر میکنند. این هم به عنوان یه راه حل مطرح میشه. من فکر می کنم طلاق و جدائی هم همینطور باشه. شما چی فکر می کنید؟

    8- مادر بزرگ و پدر بزرگ خانومم آدمهای خوبی بودن من دوستشون داشتم ولی خوب اعتقاد قوی نداشتن. پدربزرگشون کمونیست بوده و وقتی من آمریکا اومدم از فامیلهاشون اینجا فهمیدم. خانومم این رو از من مخفی کرده بود. فارسی نمی تونستن خوب صحبت کنن. خیلی از واژه ها رو هم اشتباه می گفتن که این تا 2 نسل بعدشون هم همینطور بود و همشون همینجوری صحبت می کردن. مثلا به دستمال کاغذی می گفتن کاغذ دستمالی، به کانال می گفتن کالان به موبایل می گفتن موبای و 1000 مورد دیگ، اینها مشکل مهمی نیست ولی با خانوم من که خودشون رو مرکز ثقل عالم می دونستن زیاد جور نبود. به نظر شما وقتی کسی در مرحله انتخاب هست آیا یک سری مسائل نباید گفته بشه؟ وقتی می دونید که برای طرف مهمه؟

    9- و خانومم شاهکار تمامشون از همه طرف بوده. لیسانس مدیریت دولتی با سهمیه. 1 سال دبرستان مردود شده(99%) و یک سال سر کنکور خواب مونده ( فکر کنم این رو راست بگه ولی دیگه مطمئن نیستم). وقتی آشنا شدیم از مسائل بالا شاید 2% رو به من گفتن. وقتی من عشقشون شدم 15%. و برخی در طول زندگی گفتن با از دهانشون می پرید یا لو میرفت یا از کسای دیگه می شنیدم. به من گفت اگر اینها رو اول می گفتم کی باور می کرد ما آدمهای به این خوبی هستیم!!!!!
    به هیچ چیز اعتقادی نداشتند ولی برای جذب من اولش به همچ چیز معتقد بود. به چیزهائی به نام راستگوئی، درستکاری، مهربانی، خوبی و هر صفت خوب دیگه که بگید هیچگونه اعتقادی نداشت. فقط به اصل لذت بردن، منافع، خودخواهی، همرنگ جماعت شدن و هرچیز بد معتقد بود. چون این مطلب در مورد خانواده ها هست از ایشون چیزی نمی نویسم چون اگر بخواهم از صفاتشون بنویسم اندازه همین مطلب فقط حسن دارن!

    دوستان عزیز. در نوشته های بالا کوچکترین پوشوندن حقیقت، اغراق به کار نبردم. من در جهنم زندگی می کردم. و روزی 10 بار می شنیدم که خانواده ایشون 1000 بار از خانواده من بهتر است! خواهش می کنم نظر بدید.


    این لینک رو هم چک کنید که مطلب دیگه من در همین سایت در مورد زندگی جهنمی من هست.
    http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=5145


    بدرود

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 13 بهمن 91 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    582
    امتیاز
    6,583
    سطح
    53
    Points: 6,583, Level: 53
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    564

    تشکرشده 574 در 212 پست

    Rep Power
    74
    Array

    RE: مقایسه خانواده ها

    سلام
    چه دل پری دارین برادر من/برازنده شما نیست با این وضع و اوضاعی که ازخودتون گفتین اینقدر آشفتگی داشته باشین . به خودتون اعتماد بیشتری داشته باشید وبه خدا بیشتر از اون !کاش موقع انتخاب همسر دقت بیشتری میکردین تا همه چیز بر وفق مرادتون باشه و حالا با خیالی آسوده توی مملکت غریب زندگی میکردین .
    لااقل اگه همسرتون منبع خوبی بود خیلی زندگی بهتری میتونستین داشت باشید ولی با این اوضاع که گفتین دیگه نمیدونم چی بگم!
    به لطف خدا امیدوار باید و تو کارتون پشتکار داشته باشین حتما موفق میشین یه جوری با باقی مسائل کنار بیاین .رو همسرتونم بیشتر کار کنید شاید خودشون اصلاح پذیر باشن و توقع بی جائی نداشته باشن .بعضی صفات وقتی نهادینه بشه مشکل میشه از وجود کسی بیرونشون آورد
    موفق باشید!

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 88 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1387-10-11
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    4,057
    سطح
    40
    Points: 4,057, Level: 40
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: مقایسه خانواده ها

    نیلوفر خانوم
    پیداست که مطلب دیگه من رو نخوندی.
    خانوم من کارها و خیانتهائی به من در ایران و آمریکا کرد و ما در حال جداشدن هستیم و ایشون 1 ماه از دعواشون نگذشته بود دوست پسر پیدا کرد و تا به حال فکر کنم ازدواج هم کردن!

  4. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: مقایسه خانواده ها

    این چه مقیاسی است ؟! خوب هر کس خانواده وسرنوشت و گذشته ای دارد ، به دیگران چه ارتباطی دارد . شما هم قبل از ازدواج باید مسئله موقعیت خانه و خانواده همسرتان را مورد تحقیق قرار می دادید و درک می کردید و در صورت تناسب و قبول شرایط دست به ازدواج می زدید ( مثل اشتباه حرف زدنشان و تلفظ غلط کلمات ) این که قایم کردنی نبود وبعد هم به خاله و خواهر و پدر و ناپدری و...هم چکار داشتید ؟! این هم دلیل جدایی نمی شود که خانواده من از تو بهتر یا بدتر است . پس دعوا راه بیاندازیم و حالا هم طلاق بگیریم مشگل شما عدم مدیریت زندگی بوده و از سر بی مشگلی به دست و پای یکدیگر و خانواده هایتان پیچیده اید . و یا اینکه شما بی سهمیه وارد دانشگاه شده اید و خانم شما با سهمیه ، این چه طرز تفکری است؟! خوب او هم درس خوانده حالا پدرش شهید شده و یک مزایایی به او تعلق گرفته واقعا این مشگل است ؟! بعد هم گذشته زندگی خانم شما به خودش مربوط است به شما چه مربوط که توقع داشته و دارید و دست به قیاس می زنید . مگر اینکه مسائل بسیار ضروری باشد و در زندگی گذشته خانم شما وجود داشته باشد مثل ازدواج و جدایی و یا حضور یک بچه و یا یک بیماری ،که زندگی آینده شما را تحت شعاع قرار دهد ، اگر نه که این حرفها همه خاله زنک بازی است . مثلا خاله ی طلاق گرفته و یا نگرفته ی خانم شما به شما و زندگی شما چه مربوطه ؟!واقعا تعجب می کنم . چه مسائلی برایتان مهم بوده و هست ؟!ای کاش مشکل اصلی با خانم خودتان را مطرح می کردید و از مشکلات دوطرفه می گفتید . این که نمی شود آدم خوبه قصه شما باشید و آدم بده خانم تان . به هر حال متاسفم از آسیبی که هر دو شما خورده اید .

    مثل اینکه جدا شده اید ؟! حالا این حرفها به چه دردتان می خورد ؟! در پی ترمیم و مرمت یک رابطه خراب هستید ؟! اگر اینطور باشد می توانید به آن فکر کنید و کلاهتان را هم درست و حسابی قاضی کنید و برای ترمیم یک رابطه خراب احتیاج به بازنگری اساسی و درست و بر حق است و اگر هم تنها می خواهید برایتان کف مرتب زده شود و تائید شوید ، نه اینطور نیست . شما قبل از ازدواج باید به این فکر می کردید که مسائل مذهبی و تدین و رعایت اصو ل مذهبی و... برایتان اهمیت بسیار دارد . نه اینکه او مقصر نبوده وقتی رابطه ای به جدایی می رسد دو طرف مقصر هستند یکی کمتر و دیگری بیشتر .چرا تحقیق نکردید ؟! چرا دقت نکردید ؟! چرا هدفتان و انگیزهایتان توام با شناخت از خودتان و بعد از طرف مقابلتان کافی نبود ؟! چرا پدرو مادرو خانواده شما که مثل اینکه همگی خیلی هم باهوش هستند ، با توجه به شناختی که از شما داشته اند ، متوجه تضادها و کاستی ها ی موجود در کیس انتخابی شما نشده اند ؟!اصلا این هیولا را از کجا پیدا کردید ؟!
    بازهم عرض می کنم متاسفم که در زندگی شکست راتجربه کرده اید و با شما و همسرتان همدردی می کنم ولی با این لحن با شما صحبت کردم که خیلی فکر نکنید حرفهایتان در این مطلب قابل تائید است ، شما به شکل معجزه آسایی در این مطلب خواننده و شنونده را متعجب می کنید . هر چند هم می دانم که باز کردن تمام مشکلات در حوصله این دنیای مجازی نیست ولی به هر حال از آنچه شما نوشتید به غیر از حیرت و تعجب چیزی در من اتفاق نیفتاد .

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 88 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1387-10-11
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    4,057
    سطح
    40
    Points: 4,057, Level: 40
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: مقایسه خانواده ها

    با سلام به ani

    ممنون از جوابتون. می دونم که تعجب کردید. هدف اصلی من این بود که خودتون رو یک بار جای من و یک بار جای همسرم بگذارید.
    شما 20% این مسائل رو می دونید قبل از ازدواج ولی طرفتون رو دوست دارید. خانواده هم به شما می گه که بهتره این کار رو نکنی. شما اشتباه اول رو می کنی وبه خودت می گی که اتفاقی که افتلده که تقصیر ایشون نبوده و چشمت رو می بندی و می گی که انگار که نه انگار و من هیچ وقت روی کم بود ها و حساسیت های ایشون دست نخواهم گذاشت فراموش می کنم و در داخل خودم هم کسی رو بابت این کارم بده کار نمی کنم و داخل این زندگی میری. حال روز به روز با ابعاد جدید تر، وحشتناک تر روبرو می شی که طرفت که همه اش رو خودش می دونه که تا آخرش هم شما همه اش رو نخواهی دونست، کم کم بروزش میده و یا سر در میاری. از طرف دیگه روز بروز بیشتر بدهکار میشی، زیر سوال میری و تحقیر میشی، نکات مثبتت منفی تلقی میشه، حقایق پای مال میشه و برای احساس حقارت درونی طرف مقابل تحقیر میشی.

    اگر مساله دانشگاه رو گفتم به خاطر این هست که من هیچ وقت مقایسه ای نمی کردم حتی توی ذهنم، اصلا برام مهم نبود وگرنه وارد این قضیه نمی شدم. ولی طرفتون میگه شما همه تون امل و هستید.، دانشگاهتون به درد نمی خوره و 1000 مورد از این دست حرف ها. متوجه کمبودهای درونی ومقایسه های طرفتون می شید که چرا نقطه قوت شما رو به ضعف می خواد تبدیل کنه. شاید شما فکر کردید که شروع کننده این مقایسه من بودم یا اصلا اینها رو مقایسه می کردم. سخت در اشتباهید. اگر مطلب دیگه من رو بخونید بهتر متوجه میشید و نظرتون احتمالا عوض خواهد شد. ایشون به جائی رسیدن که دروغ های خودشون برای خودشون باور شده و ایشون گذاشت و رفت! نه من. اگر اینها برای من مهم بود دنبال کسی حداقل مث خودم می گشتم. شما می دونید که برای من هیچ مشکلی نبود. من از ایشون خوشم اومده بود در هنگامی که همه مسائل وارونه و دروغ گفته شده بوده و یا پوشونده شده بوده. تحقیق هم جواب نمی داد چون اونها یک جا بند نمی شدن و ریشه نمی دادن.

    شما متاسفانه به جای من نیستید وقتی که روزی 100 بار می شنیدم که من در بچهگی مشکل داشتم! وقتی که میگید گذشته هر کسی برای خودش هست. شما دقیقا متوجه متن من نشدید و البته مشکل از این بوده که کم توضیح دادم. باز هم خودتون رو جای من بگذارید. در حالتیکه کسی رو متهم نمی کنید به صورت کاملا بیمار گونه ای مته میشید به صورت کاملا نا عادلانه! ایشون مشکلات شدید در بچگی داشتند ولی شما متهم میشید. می دونم غیر قابل باور هست ولی حقیقت داره.

    این هیولا که شما میگید از کجا پیدا کردید اگر ندونید کیه و ببینیدش امکان نداره که ازش خوشتون نیاد، متاسفانه کسی جز من شاید نفهمه که من چی میگم.

  6. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: مقایسه خانواده ها

    شما بسیار انسان مغروری هستید و تعصب خاصی به خانواده خودتان دارید و البته موضوعاتی را که در باره فامیل خانمتان گفتید به شما هیچ ربطی ندارد.
    شما دارای دیدگاه بدی نسبت به همسر خود و خانواده اش هستید و این مواردی را که گفتید اصلاً دلیلی بر بد بودن فامیل همسر شما نیست.
    هم بس که پدر ایشان خونش را برای آسایش بنده و شما و کل خانواده مشعشع شما داده است و پدر شما بی خیال جبهه و . . . بوده است و نماز و روزه هم دال بر خوبی کسی نیست.این را درباره همه بیان کردم.
    شما به شدت دارای دیگاه سیاه و سفید سودخواهانه هستید کگه نتیجه اش می شود تعریف بیجا از خود و خاندان تان.دیدگاه خود را هر چه زودتر دگرگون کنید.

  7. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: مقایسه خانواده ها

    ما در فضای زندگی شما نبوده ایم ونمی دانیم چه اتفاقاتی افتاده ولی از آنچه شما در 2 نوشتار ارسالی تان به آن اشاره داشته اید فضای خوب و درست و سالم احساس نمی شود . برادر ، شما خودتان را بی عیب می دانید در حالی که هیچ انسانی کامل نیست . و به همان اندازه که هر انسانی عیوبی دارد توانایی هایی هم دارد .شما دلتان می خواست باعث رشد همسرتان شوید ولی در ایجاد انگیزه در او ضعیف عمل کرده اید . مثل همراهی برای کلاس رفتن و... شما ایجاد انگیزه در او نکرده اید ولی همراهی اش کرده اید .

    می دانم دوران سختی را سپری می کنید ولی باید یاد بگیرید در اولین قدم بعداز جدایی ، بدون احساس گناه ، کاستی های رفتاری و شخصیتی و روانی خود را هم باور کنید و همه اشتباهات را گردن خانم و خانواده اش نیندازید . این اولین چیزی است که با پدیده ی طلاق انسان یاد می گیرد . شما باید از بازسازی خود شروع کنید

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 88 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1387-10-11
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    4,057
    سطح
    40
    Points: 4,057, Level: 40
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: مقایسه خانواده ها

    هم درد عزیز گرد آفرید
    ممنونم از نظرتون. متاسفانه من در بیان منظورم دقیق نتونشتم بنویسم و ذکر جزئیات باعث جهت گیری شما شد. شما درست می گید ولی چیزهائی رو که من میدونم شما نمیدونید. و چون باعث جبهه گیری بیشتر می شه توضیح نمی دم ولی اون طور که شما در مورد جبهه و جنگ گفتبد برعکس واقعیت موجود ما بوده که نوضیح نمی دم. ان چه که نوشتم برای ابراز برتری خودم نبوده، برای این بوده که آیا درست است که من متهم بشوم اون هم هر روز؟ فکر می کنید که من هر لحظه و هر وقت مقایسه پیش می اومد خانواده به قول شما که با کنایه مشعشع خوندید رو جلو می کشیدم؟ سخت در اشتباهی دوست من. من هیچ وقت مقایسه نکردم وگرنه وارد زندگی نمی شدم. من افتخار می کردم که پدر خانمم چنین کسی بوده. وقت جنگ هیچ یک از ما به سنی نبوده که بریم دوست من و پدرم هم با شرایطی که داشتن نمی تونستن برن که اینجا جای توضیحش نیست و از هر کمک دیگه که می تونستن مثل پشت جبهه کوتاهی نکردن. اگر من بخواهم از بقیه خانوادم بگم متوجه می شید که اونطور که فکر کردید نبوده. ولی این من بودم که مورد قضاوت قرار می گرفتم نه اینکه قضاوت کنم.
    ببینید که اگه یکی از خودش تعریف کنه چقدر حتی نقاط قوتش زیر سوال میره؟ مثل کاری که شما کردی دوست من!
    همین اتفاق برای من می افتاد هر روز. ایشون هرروز از خودشون و خانوادشون تعریف م من و خانواده ام رو پائین می آوردن. عکس العمل من فکر کی کنید چی بود؟ سکوت و صحبت در مورد اینکه قیاس کردن اشتباه هست. کار مقایسه کلا در این مورد غلطه و راه اشتباه هست. گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل

    فکر کنید که جای من همسر سابقم می اومد و این مطالب رو می نوشت. شما همین رو نمی گفتی؟ شما که به محتویات این نوشته کاری نداشتی و خود این مقایسه رو زیر سوال بردی. من هم همین منظورم بود دوست من
    بازهم از اینکه وقت گذاشتی و خوندی و هم نظر گذاشتی ممنونم. من واقعا روی دیدگاهم دارم کار می کنم.

  9. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 88 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1387-10-11
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    4,057
    سطح
    40
    Points: 4,057, Level: 40
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: مقایسه خانواده ها

    دوست عزیز ani
    ممنونم از نظرتون. من حتما همین کار رو می کنم و اگر این مطلب رو گذاشتم یه دلیلش همین بوده که اشتباهات خودم رو بفهمم. مگر امکان داره که من بی گناه بوده باشم؟ من هم خیلی خطا داشتم ولی نه از اون دست که توی اون مطلب عنوان کردم و هم اینکه من زندگیم رو نگذاشتم و برم. شاید عجیب باشه که بگم ولی روی مساله انگیزه بیشتر از همراهی کار کردم. می گفتم که اگر بر گردیم و زبان تو عالی شده باشه هزار موقعت عالی بروت باز میشه. اون ته ته آرزوش رو به من که همسرش بودم گفته بود. می خواست رئیش یک شرکت بسیار بزرگ بشه و عزل و نصب انجام بده و همه با انگشت نشونش بدن و بگن فوق العادست! خوب من از همین ارزوش استفاده می کردم وافقی بهش نشون می دادم که اگر روی زبانت کارکنی و چون رشته مدیریت خوندی و زبان برای مدیر خیلی مهم هست خیلی امکان داره که موفق بشی! اگر بتونی اینجا هم ادامه تحصیل بدی که فوق العاده هست مثلا در رشته MBA که از همون موقع خودت رو CEO بدون پس زبانت رو بیا با هم قوی کنیم چون باید Toefl بدیم و ..... در ایران می خواست امتحان فوق لیسانس بده من بیشتر از اون پی گیری می کردم و ناراحت بودم که چرا لای کتابهاش رو هم باز نمی کنه! کلا یک روز فقط درس خوند همین. می دونید که در دوران نامزدی در ایران خرج با داماد نیست وایشون باید پول جمع کنه برای هزبنه های عروسی و خانه. من همون موقع تشویقش کردم و خودم براش اسم نوشتم کلاس های آمادگی ارشد. باهاش تاسر جلسه هم رفتم و وایستادم تا امتحانش تموم بشه.
    دوست عزیز بعضی آدمها فقط می خواهند ولی برای رسیدنش حاضر نیستن قدم جلو بزارن. حاضر نیستن تلاش کنن. حاضر و آماده می خوان. برای همین وقتی که رفت، دنبال آرزوش و یا ادامه تحصیل و زبان نرفت. رفت که دوست پسر و یا شوهر پولدار پیدا کنه.حقیقت تلخی هست.
    اگر بازهم طرز فکرم و عملکردم اشتباه بوده بگید که یاد بگیرم. من برای همینه که ابنجام

  10. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: مقایسه خانواده ها

    دوست غمگین من می توانم بفهمم که چه موقعیتی دارید و ما اینجا دوستان شما هستیم و اگر هم حرفی می زنیم نباید ناراحت شوید چون همگی نظریاتمان را می گوئیم و این به ما یاد می دهد تا بی نهایت توان شنیدن صدای مخالف را داشته باشیم ولی به هم احترام بگذاریم هر چند که با هم اختلاف نظر داشته باشیم و به نظرم این قشنگ ترین هدف گردهمایی گروه همدردی است .من می توانم بفهمم که شاید هدف خانم شما از زندگی همان باشد که در خط پایانی نوشتارتان به آن اشاره کرده اید ولی ما امروز به او کاری نداریم مهم شما هستید که باید از این تجربه درسهای بزرگی بگیرید . شما بنشین و نقاط ضعف و قوت خودت را دراین رابطه بررسی کن . اما نه اینکه تمام و یا بیشتر گناه را گردن خانمت بیندازی .معمولا به ما یاد داده اند که در موقع شکست دلمان برای خودمان بسوزد و تصویر سازی که در ذهن می کنیم بیشتر به نفع ما خواهد بود تا طرف مقابل . یادتان نرود که شما و همسرتان لحظه های خوب و با شکوه هم داشته اید .


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تموم کردن رابطه به خاطر مقایسه
    توسط Darya5 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 خرداد 92, 16:02
  2. ده راه برای کاهش ریسک طلاق
    توسط بالهای صداقت در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 بهمن 90, 11:07
  3. مقایسه کردن ممنوع!( یا چطور بیاموزیم خود را با دیگران مقایسه نکنیم!)
    توسط آویژه در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 آذر 90, 22:00
  4. مقایسه کردن زبادی و تاثیر پذیری مخرب
    توسط sepi در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 مرداد 90, 02:04
  5. نبود مهریه و ریسک های آن
    توسط pupak1360 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 تیر 90, 14:29

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.