سلام به دوستان خوبم در تالار
امیدوارم خوب و خوش باشید
من یک مشکلی پیدا کردم و در عوض خودم را گم کردم
در یک قسمت دیگه هم به مشکلم به نوعی اشاره کردم اما کسی کمکم نکرد حالا دوباره میگم
من 4 ماه است نامزد کردم همسرم اهل روستاهای شمال ایران(کلاچای) است. شغلش کارمند زندان و دانشجو
من همیشه از معیارهای مهم ازدواجم سلامت روح و چشم پاکی همسرم، سالم و با عشق زندگی کردن ، و اینکه همسرم از لحاظ مذهبی مثل خودم باشه و موارد دیگه بود روزی که من با همسرم پیمان زناشویی بستیم کاملا به بی پولی همسرم واقف بودم و در عوض تمام معیارهایی که من می خواستم رو این آقا داشتن
مشکل من از اینجا شروع شد که مادرم بنده پول شده (چون اطرافیانمان همه چیز و با پول می سنجن) و از روزی که من نامزد کردم دائم بی پولی همسرم را به سرم میزنه یا شهرستانی بودنش را به مسائلی گیر می ده که واقعا خنده دار است این قدر این مسائل مسخره است که شرمم می یاد بگم اما یکی شو می گم:
همسرم دندانش را کشیده بود و آمد خونه ما و د رمورد کشیدن دندونش با ما صحبت می کرد که به جای کلمه دندان کشیدن گفت دندونم را کندم همین شد پتک تو سر من شب مامانم به مسخره بهم گفت شوهرت خیلی روستایی حرف میزنه بهش حرف زدن یاد بده میگه دندونم کندم
و از این قبیل حرفا زیاده..............
این یک نمونش است هر چند وقت یکبار هم با دعوا بهم میگه خاک بر سرت با این انتخابت فکر می کردی بی شوهر بمونی واینو انتخاب کردی و هزار تا نیش و تیکه دیگه
مامانم با این حرفاش روح من را آزار داده این قدر این حرفاش بالا گرفته که همش به صورت ناخوداگاه فکر می کنم چه انتخاب بدی داشتنم و دوران زیبای عقد ونامزدیم کوفتم شده احساس گناه می کنم چون شوهرم خیلی خوش اخلاق است و دارم به اونم ظلم می کنم
به اندازه ای از طرف مامانم روم فشار است که کنترلش از دستم خارج شده می دونم دارم اشتباه می کنم اما هیچ راه فراری را از دست نیش های مامانم پیدا نمی کنم
1نکته جالب مامانم بعد از اینکه حسابی من را با حرفاش آزار میده بعد شروع میکنه به تعریف از همسرم
شما کمکم کنید با این مادر و اوضاع خراب روحیم چه کنم این قدر روحم داغون است که در روابط زناشوییم هم مشکل پیدا کردم
علاقه مندی ها (Bookmarks)