به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 تیر 93 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1386-10-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    4,826
    سطح
    44
    Points: 4,826, Level: 44
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    Lightbulb تردید در انتخاب

    با سلامی گرم به جمع دوستانه شما
    در ابتدا باید از این تالارتون واقعا تشکر کنم، چون بعد از کلی گشتن تونستم بالاخره جایی رو پیدا کنم که فکر می ‏کنم می تونم جواب تردید هامو بگیرم.‏
    می دونم مشکل من هم خیلی شبیه مشکل امیر آقا است با موضوع "زیبایی همسر آینده، مساله این است" و می ‏دونم که با راهنمایی هایی که شده انگار ایشون تونستند مشکلشونو حل کنند اما به من هم حق بدهید که به خاطر ‏اهمیت موضوع بخواهم دوباره همین مشکل رو مطرح کنم.‏
    پس با پوزش فراوان

    من دختر 27 ساله ای هستم که تا حال زیاد به ازدواج فکر نکردم، یعنی یه جورایی همیشه از آن فرار کردم شاید ‏هم ترسیده ام. معتقدم اگه کسی همیشه مجرد بمونه بهتر از ان هست که بخواهد فقط ازدواج بکنه.‏
    شاید همین تفکر باعث شده که کمی ایده ال گرا باشم و راضی نباشم که هر رابطه ای رو ادامه بدهم و نمی تونم ‏خودم راضی کنم که از چند تا معیارهایم برای ازدواج کوتاه بیایم
    اما این اواخر خواستگاری داشتم که بعد از خواستگاریشون تا چند ما ه مسکوت گذاشته بودن (که به قول شاه دوماد ‏به خاطر مسایل کاری زیادی بود که در این مدت واسشون پیش آمده بود و فرصتی نمی کردند که البته باید عرض ‏کنم من هم حرفشونو باور دارم) خلاصه من هم از طریقی خبر داشتم که نظر ایشان نسبت به من مثبت هست اما ‏خدا خدا می کردم که دوباره به خواستگاری نیایند چون می دونستم تصمیمم در مورد ایشون به همین راحتی ‏نخواهد بود. ‏
    حالا شاه دوماد تشریف آوردند و منو در تردید گذاشتن. ایشون همه چیزهای خوبو دارند ، _تقریبا همه معیارهای ‏مهم و منطقی رو که فکر می کردم _ و علاوه بر اونها با هم هم رشته ایم و کار مشترکی داریم و می تونیم در ‏کنار هم کار کنیم که هرجند می دانم نباید به این معیار بیش از حد اهمیت داد اما در ناخودآگاه من خیلی مهم جلوه ‏می کنه .‏
    اما دوچیز ناراحتم می کنه، ‏
    ‏1.ظاهر ایشون، با وجود این که حد قبولی رو گرفته اما اون چیزی رو که همیشه می خواستم نیست، همیشه به این ‏فکر می کنم که ایا می تونم با افتخار نامزدمو به دیگران معرفی کنم، ناخودآگاه در ذهنم به این فکر میکنم که ‏دیگران چی میگن؟ نمی گن که به هم نمیان؟ حتی یه بار که سرکار دنبالم امده بود راستشو بخواهید معطل کردم که ‏همه همکاران بروند تا کسی منو باهاش نبینه که البته باید عرض کنم که حتی حالا هم که اینو می نویسم واقعا به ‏خودم شرم می کنم جون انقدر پسر خوب و انسانه که باید بهش افتخار کرد.‏
    ‏2.بحث مالی ایشونه، هرچند که اینده ایشون به نظر درخشان می آید و من هم مادی نیستم و برایم معیار مهمی ‏نیست اما از خودم نیزمطمئن نیستم که آیا خدایی نکرده نکنه بهو به بعضی چیزها عقده ای بشم.‏
    حالا نمی دونم به خاطر فقط این دو تا عامل هست ویا چیز دیگر، هنوز احساس دوست داشتن زیاد بهشون ندارم، ‏
    راستش من ادم منطقی بودم که تا حال به احساساتم زیاد مجال جولان ندادم اما با این وجود یک بار دلم واسه کسی ‏بدجوری تپیده (که این احساس متقابل هم بوده) که به خاطر عدم تجربه و اعتماد به نفسی که در ان زمان داشتم ‏نتونستم از آن خوب استفاده کنم و به خاطر غرورم نیز نتونستم باهاشون دوباره تماس بگیرم و خلاصه خیلی ‏راحت از دستشون دادم. احساس خیلی خوبی بود که می خواهم نسبت به همسر اینده ام نیز ، اون احساسو داشته ‏باشم .
    حال سوال اول: نمی دانم که واقعا چقدر این احساس مهمه. چقدر نقش اصلی رو در انتخاب همسر داره؟
    و سوال دوم: اگه بعد از مدتی ارتباط به همین احساس اولیه ام برسم و بهش نه بگم ناراحت نمیشه؟! و نمی گه که ‏چرا از اولش نگفتی؟
    از این که حوصله به خرج دادید تا اخرش خوندید واقعا مچکرم و از این که کمکم کنید بینهایت سپاسگذارم.



    ‏ ‏

  2. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید در انتخاب

    سلام sara1980
    پاسخ سئوال اول: با توضیحاتی که دادی ، باید متوجه باشی که احساس زیربنایی ترین لایه شخصیت نیست. بلکه به ترتیب از سطح به عمق به این ترتیب هست:
    رفتار و گفتار
    احساسات
    باورها و افکار
    نیازها

    در واقع احساسات گرچه از رفتارها زیربنایی ترند اما نسبت به باورها و افکار و نیازهای ما سطحی ترند. این بدان معنی هست که احساس پس از باور و فکر به چیزی به وجود می آید و و افکار و باورهای ما نیز بر اساس نیازهای ما به وجود می آیند.
    مثال:
    شما گفته اید:
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara1980
    همیشه به این ‏فکر می کنم که ایا می تونم با افتخار نامزدمو به دیگران معرفی کنم، ناخودآگاه در ذهنم به این فکر میکنم که ‏دیگران چی میگن؟ نمی گن که به هم نمیان؟ حتی یه بار که سرکار دنبالم امده بود راستشو بخواهید معطل کردم که ‏همه همکاران بروند تا کسی منو باهاش نبینه که البته باید عرض کنم که حتی حالا هم که اینو می نویسم واقعا به ‏خودم شرم می کنم جون انقدر پسر خوب و انسانه که باید بهش افتخار کرد.‏
    این در واقع فقط به مسائل آن آقا مربوط نمیشود ، بلکه رفتار شما ریشه در احساسات ناخوشایند شما دارد که این احساسات نیز به خاطر باور و افکار شما شکل گرفته این باور که اگر آقایی از نظر پرستیژ و قیافه چنین و چنان باشه موجب افتخاره، و طبیعی هست که خود این باور و افکار شما ریشه در نیازهای شما دارد، یعنی شما نیاز دارید که یک چیزهایی را به خود اضافه کنید تا افتخار پیدا کنید. یعنی شما برای پازل شخصیتی خود احساس نیاز به یک بخش دیگری می کنید و خود را واجد همه آن چیزهایی که برای یک انسان نیاز هست، نمی دانید، لذا شوهر را یک بخشی می دانید که به وسیله آن چنین کمبودی را پر کنید و در بخش افکارتان هم مثلا برای چنین شوهری قیافه یا درآمد نقش دارد.
    حالا اینکه کدام این لایه ها درست عمل می کنند یا نه مسئله ایست که به بررسی بیشتری نیاز دارد. اما یک نکته مسلم است و آن اینکه احساس اولیه هر چه باشد پایا و ثابت نیست ( چه مثبت ، چه منفی) ، بلکه به لایه های زیرین ( باورها و نیازها )مرتبط هست که بر اساس آن می تواند باقی بماند، از بین برود، تقویت بشود . یعنی باید شما مشخص کنید آیا نمی خواهید روی باورها و نیازهای خود بازنگری داشته باشید.
    پاسخ سئوال دوم: اگر دقت کرده باشید جواب سئوال دوم را نیز در پاسخ اول نهفته می بینید. شما تا وقتی به جای لایه های زیرین ، روی احساس سرمایه گذاری می کنید ، این جزر و مدها در احساسات بدیهی هست. و هیچ زندگی صرفا بر اساس احساسات نمی تواند در ساحل آرامش پهلو بگیرد. لذا لازم است که شما روی سایر لایه ها سرمایه گذاری کنید، و برای ازدواج و زندگی کمی عمیق تر نظر کنید.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 تیر 93 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1386-10-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    4,826
    سطح
    44
    Points: 4,826, Level: 44
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید در انتخاب

    با سلام
    از راهنمایی خوبتون بسیار ممنونم.
    می دونید هر حرفی رو با فامیل حتی پدر و مادر نمیشه مطرح کرد و گاهی لازم هست که با یه غریبه دردودل کرد. این روزها انقدر نیاز به صحبت با کسی دارم که برای اولین بار مجبور شدم با کسی که از نت اشنا شده بودم صحبت کنم. به همین جهت بسیار مشتاقم که راهنمایی من از سوی یه کارشناس صورت بگیره.
    من چند بار پاسخ شما رو خوندم و خوب فکر کردم. کاملا با شما موافقم. من هم انسان بسیار منطقی هستم که در نهایت حرف آخر را در تصمیم گیریهایم عقلم می زند نه احساسم. من "عقلا" این آقا رو دوست دارم و فکر می کنم می تونم در کنارش خوشبخت باشم. حتی وقتی در کنارشون هستم احساس نسبتا خوبی دارم اما زمانیکه از هم جدا می شویم تقریبا از ذهنم نیر خارج می شوند و زیاد بهشون فکر نمی کنم. مشکل من اینه که از نظر قلبی هنوز نسبت به ایشون احساسی ندارم و بی تفاوتم. وقتی ایشون نسبت به من اظهار علاقه می کنند و اما من حتی به تظاهر نمی توانم چنین عکس العملی نشان دهم، ناراحت می شوم و احساس می کنم کار خوبی باهاشون نمی کنم و این مساله رنجم می دهد.
    شما گفته بودید که باید مشخص کنم "ایا نمی خواهم در باورها و نیازهایم بازنگری داشته باشم؟"
    من نیز می دانم که بالاخره بر اساس همین نیازهازهای عقلانی ایشان را انتخاب خواهم کرد. چرا که افرادی بوده اند که هم وضع مالی خوب داشته اند و یا تیپ و ظاهر خوب ، اما راحت آنها را کنار زده ام و اصلا درباره شان فکر نکرده ام.
    اما هرچند که نیروی عقل محکم در موقعیت خود باقی بماند اما قلب نیز ندای خود را سر می دهد و نمی دانم چطور باید قلبم را نیز با عقلم همراه و همسو کنم. حالا باید چه کنم؟
    چقدر قلبم را جدی بگیرم؟ اصلا باید جدی بگیرمش؟
    اگه یه روزی گفت که دوستم داره و بخواهد جواب منو هم بدونه، من باید جواب عقلمو بگم یا قلبمو؟ اگه تصمیم من بر زندگی با ایشون باشه، این درسته که واسه دلخوشی ایشون هم که شده بطور مصلحتی بگم که منم دوستشون دارم؟ یا این که همیشه باید در همه حال صادق بود و حرف راست رو زد؟
    در ضمن یک تست روانشناسی انجام داده بودم که نتیجه اش این بود که هر دو نیمکره چپ و راست مغزم به یک میزان کار می کنند و در نتیجه باعث می شه که در تصمیم گیری هایم دچار مشکل شوم.
    خواهش می کنم منو از راهنمایی های خوبتون بی نصیب نسازید چون جز اینجا، کس دیگری رو سراغ ندارم. هزاران هزار بار مچکرم

  4. #4
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید در انتخاب

    sara1980
    سلام
    شاید در ذهنتان دنبال عشقهای فانتزی هستید. یعنی یک کشش و یک شیفتگی و شیدایی نسبت به یک نفر که ما را از خود بیخود کند. مسلم بدانید اگر شما هم می خواستید بی خیال قسمت منطقی ذهن خود بشوید، یکی از همین عشقها بدون ارزیابی دقیق مورد انتخابتون، شما را با خود می برد.
    اگر شما یک نفر را دوست ندارید و نمی پسندید فراموش کنید و حتی معیارهای ازدواج را در او بررسی نکنید. چون احساس مثبت به یک نفر از شروط لازم ازدواج هست. نمی توان مهر کسی به دلت ننشیند و شما ارتباط را شروع کنید.
    اما اگر میل و احساس به ایشون دارید، اما خیلی زیاد نیست. این به مرور زمان افزایش می یابد. معمولا در افراد خود ساخته و منطقی که بر زندگی خود کنترل دارند، قبل از پیوند ازدواج زیاد به احساسات مثبت خود در مورد دیگری پروبال نمی دهند، چرا که منطقی نمی دانند. و پس از ازدواج زمینه بروز احساسات بسیار افزایش می یابد( البته این منوط به آنست که بذر و پتانسیل احساسات وجود داشته باشد.( که شما گفتید وقتی پهلوی ایشان هستید احساس مثبت دارید.)
    شما مطمئن باشید اگر شرایط و معیارهای مطلوب و مناسب شما را داشته باشند، پس از ازدواج این میل و محبت زیاد می شود و شما صادقانه به او خواهید گفت، دوستش دارید.
    پس:
    داشتن احساس مثبت نسبت به فرد ( میل اولیه و پتانسیل دوست داشتن)+ معیارهای مناسب و مطلوب شما
    با توضیحات شما گمان می کنم این دو عامل در این انتخاب شما وجود دارد. اگر چنین هست، زیاد وسواس به خرج ندهید.
    ( شاید اگر حسابگری و وسواس در موارد زیادی شما را آزار می دهد، نیاز به ملاقات حضوری با یک روانشناس بتواند به شما بیشتر کمک کند)

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 تیر 93 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1386-10-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    4,826
    سطح
    44
    Points: 4,826, Level: 44
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید در انتخاب

    با درود فراوان و سپاس بی کران بر شما
    از عنایت و توجه شما بسیار ممنونم.
    این روزها ارتباط ما با هم هر روز بیشتر می شود و اما من به خاطر سوالی که ذهنم را مشغول کرده بود در برابر بعضی از پرسش های او ناتوان از پاسخ بودم و گاهی هم پاسخ هایی می دادم که اصلا نمی دونستم عنوان کردنش درسته یا نه و به همین جهت با این کارم هم او و هم خودم را اذیت می کردم. وقتی پیغام شما رو دیدم خدا می داند چقدر خوشحال شدم. دست مریزاد
    من هر روز بیشتر متوجه می شوم که او می تواند بهترین همسر برایم باشد. درست است که هنوز هم در نگاه اول نظر قلبم و ناخودآگاهم را جلب نمی کنه اما به فرموده شما باید وسواس را کنار بگذارم و درست تر بیندیشم. با شما کاملا موافقم.
    اما فعلا جواب یک سوالمو نگرفتم.
    آیا می توانم ایشان را نسبت به احساسم آگاه کنم؟ یا باید تا مدتی و یا برای همیشه این مساله را به صورت رازی در وجود خودم نگه دارم؟ تا چه حد باید روراست باشم و هر حرف دلم رو بزنم؟

  6. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید در انتخاب

    سلام sara1980
    فعلا که شما در حلقه تعهد ازدواج قرار نگرفته اید، به نظر بهتر می سد که بیشتر یک دختر محجوب و با حیا باشید که نمی تواند به راحتی احساس خودش را نسبت به فردی که هنوز به او تعلق ندارد بیان کند.
    حتی اگر احساس شیفتگی و شیدایی هم نسبت به او داشتید، باز برای اینکه روند شناخت منطقی شما دچار تحریف احساسی نشود، همین توصیه را به شما داشتیم. اکنون هم شما باید روی مسائل شناختی دیگر سرمایه گذاری بکنید.
    از طرف احساس یک موضوع دو حالته نیست که بگویئم بلی یا خیر، یا بگوئیم داریم یا نداریم.
    همیشه طیف احساسات نسبت به یک موضوع به درجات مختلفی گسترده می شود. و فرضا بین صفر مطلق و 20 مطلق درجاتی هست. همین طور که در پست اخیر هم به ظرافت اشاره کرده اید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara1980
    من هر روز بیشتر متوجه می شوم که او می تواند بهترین همسر برایم باشد.

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 تیر 93 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1386-10-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    4,826
    سطح
    44
    Points: 4,826, Level: 44
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید در انتخاب

    با سلامی گرم به دلسوزترین مدیر و تالارشون
    در ابتدا می خواهم از اقای سنگ تراشان معذرت بخواهم به خاطر وقفه ای که در تشکر از راهنمایی خوبشون شده (به خاطر مشکلات فنی بود که نتونستم به این سایت بیام، به هر حال)
    من که استاد خاتمه دادن فوری به چنین ارتباطهایی هستم با کمک شما تونستم تصمیم بهتری بگیرم و اجازه بدهم زمان خودش تکلیفو مشخص کنه و در مورد احساساتم نسبت به اون هم، هرجند که باز اتفاق خاصی نیفتاد اما درنهایت مطمئن شدم که میخوامش.
    درست بعد از این که تکلیفم با خودم مشخص شده بود خانواده ام بالاخره به خودشون زحمت دادند و رفتند تحقیق. و گفتند که تناسب خانوادگی با آنها نداریم و مخالفت کردند. من هم تاحدی حرفشان را قبول دارم . اما خود من اختلاف طبقاتی آنچنانی که باعث بروز مشکل در زندگیمون بشه را احساس نمی کنم. و بهشون گفتم که بهتر است رابطه خانوادگی محدودی را با انها شروع کنیم و بعد از دیدن زندگی واقعی آنها و تفاوتهایمان تصمیم گیری کنیم نه اینکه به خاطر حرف چند نفر و از ظاهر بخواهیم در موردشان قضاوت کنیم. اما مادرم گفت که اصلا حرفش را هم نزنم. خلاصه من هم که همیشه خواستم کارم را فوری اسان کنم اصراری نکردم. بعد از خداحافظی من از "م" بلافاصله احساس کردم که اشتباه کردم و ارزش سعی بیشتر را داشت تا خانواده را راضی کنم. (چرا که تا حال با 27 سال سنم این تنها موردی بود که فکر کردم از جهات اصلی مناسبم هست.) در همان حال او پیغام داد که صبر خواهد کرد.خلاصه من هم که پشیمان شده بودم تصمیم گرفتیم تا مدتی صبر کنیم تا ببینیم چه می شود و در این مدت ارتباط محدود و مخفیانه ای با هم داشتیم.
    بعد از یک ماه در این باره با پدرم صحبت کردم و اما دوباره مخالفت کرد. و من دوباره زیاد اصرار نکردم. شاید به دلایل زیر باشد که اصرار نمی کنم:
    1.دلیل مخالفتشون رو درک میکنم
    2.هنوز هم از نظر قلبی احساس شدیدی بهشون ندارم
    3.هنوز با خانواده اش اشنا نشدم و نمی دانم واقعا چقدر با هم فرق داریم
    اما در مقابل اینها با شناختی که تا حال پیدا کردم فکر می کنم
    1. اخلاق و رفتارشان کاملا ان چیزی است که می خواهم
    2. حرفه مشترکمان _که به دلایلی برایم معیار مهمی است_
    در کل احساس می کنم که این دو ویژگی مثبت را در فرد دیگری نمی توانم بیابم ، به همین جهت فکر می کنم که باید سعی بیشتری را برای جلب رضایت خانوادهام بکنم.
    می دونم که طولانی شد از حوصلتون سپاسگذارم اما خوشحال می شم که نظرتون رو در این باره بدونم
    1. بالاخره به کدام کفه ترازو باید بیشتر اهمیت بدهم، من که واقعا گیجم و متاسفانه ناتوان از تصمیم گیری درست
    2. هرچند که اخلاق و رفتار به نظر من مهمترین و شاید درست ترین معیار واسه انتخاب باشه اما واقعا از کجا باید بدونیم که ارزش تاکید بیشتر را دارد (چون به نظر من ازدواج کردن درست مثل یک هندوانه گرفتن هست که تا سرشو نبری معلوم نمیشه چطور از آب در میاد) ( البته قبول دارم داشتن اطلاعات درست قبلش خیلی مهم هست اما من که می گم باز هم نمیشه گفت)
    نظر شما دوستان چیه؟

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 تیر 93 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1386-10-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    4,826
    سطح
    44
    Points: 4,826, Level: 44
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید در انتخاب

    سلام به همه دوستان
    متاسفانه پس از چند روز پیشنهادی از شما دوستان عزیز دریافت نکردم. من هم که خودم هرچه به عقل و دلم رجوع کردم و یا به تجربیات شما سرک کشیدم تا شاید جوابم رو بیابم، به جایی نرسیدم. امروز بالاخره روز قرارمون فرا رسید. قرار بود که با "م" صحبت کنم و تصمیم نهایی رو بگیریم. نخواستم اونو معطل نگه دارم و ذهن خودم رو هم مشغول. بنابراین گفتم که بهتره خاتمه بدیم اما این در حالیست که هنوز مطمئن نیستم که کار درستی می کنم. اما اون با درایت همیشگی و غرور و تواضع بجایش گفت باشه به خاطر این که ذهن تو بیش از این آشفته نشه تمام می کنیم. اما طبق قول خودش که گفته بود چند ماه صبر خواهد کرد گفت که به صبر خود همچنان ادامه خواهد داد و تو این مدت اگه نظر من عوض شد فقط کافیه که خبرش کنم. باید اعتراف کنم که هم خوشم امد و هم کار منو سخت تر کرد چون با این کارش فراموشش سخت تر شد.
    حالا نظر شما چیه؟ شما بودید چه کار می کردید؟

  9. #9
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید در انتخاب

    سلام sara1980
    تمام دو دلی ها و تردیدت که خودت عنوان کردی حاکی از اینست که شناختت نسبت به اوقطعی و کامل نیست.
    پیشنهاد می دهم محتویات پست 7 که اینجا آوردی با خانواده ات در میان بگذاری.
    بعد به آنها بگویی به خاطر عدم شناخت کافی اجازه بدهند او رسما به خواستگاری بیاید و بعد هم به اتفاق جلساتی به مشاور خانواده مراجعه کنید. اینگونه هم اطلاعاتتون زیاد می شود وهم خانواده متوجه می شود که شما در پی تصمیم منطقی هستید.
    بعضی وقتها یک متخصص یا یک ریش سفید فامیل بهتر روی والدین شما اثر می گذارند. پس قوی باشید و راهکارهای جدید را پیش بگیرید.
    کاری نکنید که بعدا به خاطر این کوتاهی خود را مقصر بدانید...

  10. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 تیر 93 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1386-10-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    4,826
    سطح
    44
    Points: 4,826, Level: 44
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید در انتخاب

    سلام از توجهتون بسیار مچکرم
    باید عرض کنم که ایشان از همان ابتدا بطور رسمی به خواستگاری آمده بودند و خانواده کاملا در جریان بودند. متاسفانه خانواده ای دارم که چندان مسائل را جدی نمی گیرند به همین جهت هم دیر به تحقیق رفتند. و تاسف دیگر این که ریش سفیدی سراغ ندارم که بخواهد درکم کند و فامیلهامون از خانواده ام نیز بدتر هستند و وصلت با خانواده ای که در نظرشون با انها هم سنخ نباشه رو نمی پذیرند. در میان این همه تاسف یه خوشبختی هم وجود داره و اینه که خانواده منو کاملا ادم منطقی می دونند. اما باز با تاسف، این برای من بارها ثابت شده که اگه برخلاف میل انها چیزی رو بخواهم با ارامش و زبان خوش قبول نمی کنند؛ مگر این که با راههای نادرستی مثل لجبازی و قهر و دعوا بتونم حرفمو به کرسی بنشونم.
    که در مورد ازدواج معتقدم که هرگز نباید به این راه دوم توسل جست چون همان طور که در پست قبلی هم گفته بودم به نظر من ازدواج مثل بریدن سر هندوانه است که نمی تونی مطمئن باشی که اطمینان کنونی ات بعد از ماهها یا سالها با همان قوت در جای خودش باقی خواهد ماند. به همین جهت شاید ارزششو نداشته باشه که ادم بخواهد روی خانواده اش بایستد.
    حالا هم به خاطر این طرز تلقی ام از ازدواج و هم به خاطر این که کلی باید آنها و خودم را اذیت کنم تا فقط بهشون بقبولانم که می خواهم بگم _ ارتباط بیشتری با انها داشته باشیم تا از نزدیک متوجه اختلافهامون بشیم نه از بیرون و حرفهای مردم _ اینه که مجبور شدم کوتاه بیایم.
    نگرانی ام از این بود که به قول شما "بعدها خودم را به خاطر این کوتاهی مقصر بدانم" که دیدم شما نیز که کارشناس و خبره این مسائل هستید نظرتون بر این هست.
    پس چاره ای نیست جز این که خانواده را به نحوی متقاعد کنم _البته با راه انسانیش_ اما چه جوری؟! خدا می داند!
    به هر حال از شما بسیار بسیار ممنونم:D
    چه خوب می شد که اگه کسی یکی از این راههای انسانی رو بشناسه و یا تجربه کرده باشه ، من و سایر دوستان را که فکر کنم تعدادمون کم هم نباشه رو ، راهنمایی بکنه


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.