سلام
چند روز پيش به طور اتفاقي با اين سايت آشنا شدم و موضوعي كه از خانواده شوهرش گلايه داشت نظرم رو جلب كرد چون خيلي شبيه اتفاقي بود كه توي خانواده خودمون افتاده بود اول فكر كردم زن برادر خودمه اما بعد ديدم يه تفاوتهايي داره كه نمي تونه ايشون باشه پس من هم با خيال راحت اومدم و اينجا مسئله ام رو نوشتم
من دو تا خواهر دارم و سه تا برادر كه يكي اشون توي شهرستان دانشجوئه و كمتر مي بينيمش اما دو تا برادرم ازدواج كرده ان مشكل ما با زن برادر كوچيكمه
اين خانم خيلي با محبت و مهربونه و توي يه خانواده كم جمعيت بزرگ شده كه پدر ومادرش هم از هم جداشده اند . برادرم همسرش رو واقعاً دوست داره و زندگي رمانتيك اونها باعث حسرت خيلي ها شده . اما زن برادرم خيلي بي تو دهنه نه اينكه فحش بده يا اما اگر يه چيزي به مزاجش خوش نياد همون موقع توي صورتت حرفش رو مي زنه البته من هم از اين رفتارش خوشم مي ياد كه نمي ذاره كدورتي بمونه خودش هم به همين مسئله توجه داره اما رك بودنش گاهي جنبه توهين رو بوجود مي آره مثلا با مادرم هم همينطورن
مي گه من بچه كوچيك دارم بايد دعوتم كنيد تا بيام خونه اتون نهار يا شام اما ماهي يه ساعت مي اومد و بدون ايكه شام بخوره مي رفتن
من يه اشتباه كردم چند وقت پيش ها پيش يكي از دوستان كه بهش اعتماد كرده بودم خيلي حرفها زدم و از زندگي خصوصي اش و حتي خصايصش به اغراق حرفهايي زدم ولي دوستم همه چيز رو به اون انتقال داد
اما اون با برادرم ما رو به خون هاشون فرا خوندن و از ما دليل خواستن من گفتم كه اشتباه كرده ام اما اونها واقعاً عصباني بودن البته حرفي هم نمي زدن من از اونجا بيرون زدم و د وهفته بعد به زن داداشمزنگ زدم و اون مثل هميشه خوش اخلاق با هام برخورد كرد و گفت گذشته ها گذشته اما يه سري حرفهايي كه زدي بايد برام مشخص بشه مثلا گفته اي كه من حسودم ، من چه حسادتي به شما دارم بكنم (اون واقعاً حسوده البته چيزي كه انجام داده باشه نه اما توي نوع حرف زدنش يا نگاهش مي شه فهميد حسوده و نمي خواد كسي ازش بالاتر باشه درصو رتي كه سطح مالي اش از خانواده ما بالاتره )يا اينكه تو گفتي من حرمت سرم ني شه و بي ادبم رو بايد برام مشخص كني
واقعاً اون احترم مادرم رو نگه نميداره البته فحش نمي ده صداش رو بالا نمي بره اما واي به اون روزي كه مادرم ناخواسته حرفي بزنه سريع توي صورتش ميياره و گلايه مي كنه
با پدرم رابطه خوبي داشت اما در كل هم دوستش داريم هم ...
اون يكي زن برادرم برعكس اين اصلا حرف نميزنه و هميشه احتراممون رو حفظ مي كنه اين يكي ما باهاش خيلي راحتيم اما اون يكي حد رو نگه مي داره
اين زن داداشم خيلي خودمونيه و پر حرارته و البته خيلي متكبره و لي دهنش قرصه و هرگز از ما حرفي جايي نميزنه اما اون يكي هم خودمونيه اما دهن لقه
من از داداشم ناراحتم كه اين همه بي دليل پشت زنشه و هر چي توي اين ماجرا زنش ساكت بود اون به من توهين كرد كه نمك به حرامي كردي انسانيت سرت نشد احترام رو نفهميدي
خلاصه اينكه من نرفتم خونه زن داداشم اون هم يه چند بار به مادرم گفت بايد اون بياد رسماً عذرخواهي كنه تا من بيام خونه شما و الان برادرم هر موقع من نيستم ميايد اما خانواده اش رو نيم ياره فقط يه بار زنش اومده بود خونه كه پاي بابام شكسته بود (عيادت) و به پسر 5 ساله اش ياد داد كه به بابايي بگو عمه با مامانم دعوا كرده آخه ما حرفي به بابا نزده بوديم
وقتي فهميديم كه اون بچه رو ملعبه كرده خيلي ناراحت شديم اما اون تكذيب كرد و گفت بچه خودش فهميده و گفته
خلاصه من هم به مادرم گفتم بهش بگو من كه ديگه نمي رم خونه شون اونها هر وقت دوست داشتن بيان خونه من كه نيست.
مادرم هم ميگه اين دختره بايد يه ذره ادب بشه يه بار بهش گفتم بيا گفت نمي يام ديگه هم بهش نمي گم . اون هم از اون طرف پشت تلفن با مادرم عين يخ برخورد مي كنه حتي يه تعارف خوشك و خالي هم نمي كنه
من تحت هيچ شرايط نميتونم برم خونه شون دلم مي خواد اين رابطه از سر گرفته بشه اما مگه من غرور ندارم دو بار ازش مفصل عذرخواهي كردم پشت تلفن ديگه نمي تونم توي صورتش نگاه كنم اما اون مي خواد له ام كنه
علاقه مندی ها (Bookmarks)