با عرض سلامخدمت همهدوستان
امیدوار بودم بعد از چندین سال که مجددا در این تالار پیام میذارم به گونه دیگری باشه.
من آقایی ۳۰ ساله هستم.
حدود ۵ سال پیش با همسرم ازدواج کردم. یک فرزند چندماهه داریم.
من هیچ رابطه ای پیش از ازدواج نداشتم و معتقد به ازدواج سنتی بودم. به همین دلیل به طور پیاپی خواستگاری میرفتیم. و شاید در غالب موارد ما بعد از یکیا دو جلسه دیگه ادامه نمیدادیم. تا جایی که من واقعا از این وضعیت کلافه شده بودم. نهایتا به واسطه یک معرف با خانواده همسرم آشنا شدیم.
خانواده من به شدت مخالف این ازدواج بودند.
به همین دلیل هم ما تنها دو جلسه خانوادگی پیش از ازدواج داشتیم که دومی همان جلسه بله برون بود. در نتیجه شناخت کافی از خانواده ایشون بدست نیامد.
یکی از مشکلات جدی بعد از ازدواج هم مربوط به همین مساله بود. پدر ایشون.
متاسفانه ادبیات بسیار سطح پایین، الفاظ نامناسب شوخی های بیجا جزئی از اخلاق ایشون بود که بسیار برای بنده زننده بود. شاید ایشون دائما ابراز کنند که منو دوست دارند و انسان صادق و روراستی هستند اما رفتار ایشون خصوصا در جمع یا فضای عمومی برای بنده غیرقابل تحمله.
در مورد خود همسرم ما حدود ۶ جلسه پیش از ازدواج با هم صحبت کردیم. شناخت من اینگونه بود شخصیتی صادق، مذهبی اما معتدل، خوش اخلاق و خوش برخورد، منطقی و دارای چهره دلنشین. برای من قیافه ای که به دل خودم بنشینه مهم بود.
مساله دیگری که برای من مهم بود این بود که ترجیح میدادم همسرم از یک خانواده با وضع مالی متوسط باشد. با اینکه وضع مالی خانواده خودم خوب و با شاید کمی هم بالاتر بود اما ما زندگی تجملاتی نداشتیم و من خودم از زندگی تجملاتی، رفتار فخرفروشانه و به رخ کشیدن دارایی به شدت پرهیز دارم.
یکویژگی مثبت دیگر ایشان انعطاف در برخورد با حوادث غیرمترقبه (برعکس من) است. یا اینکه من در بحث هایی که داشتیم شاید گاهی تند هم شده باشم اما ایشان غالبا ارامش خود را حفظ میکند..
متاسفانه چیزی که خصوصا بعد از شروع زندگی مشترک خودش را نشان داد و به شدت توی ذوق میزد شلختگی و تنبلی ایشون بود. هیچ اهتمامی به انجام کارهای منزل نداشتند. ظرفها گاهی تا چند روز در سینک میماند. جارو، وضعیت سرویسها تقریبا هیچ کدام حتی تختخواب. کمد شخصی ایشون مثل بازار شام بود.
من البته ادمی نیستم که کمک نکنم اما تا جایی که طرف مقابل هم خودش احساس مسئولیتی داشته باشه.
من باید میگفتم بیا تخت رو مرتب کنیم. یا مثلا دستمال دستم میگرفتم و اینه ها و روشویی ها رو تمیز میکردم. انتظار من این بود که ایشون بگه مثلا شما فلان کار رو انجام بده. و معتقد نبوده و نیستم که همه کارهای منزل بر عهده زن باشد اما مدیریت چرا. اهتمام چرا.
در این مورد ما بارها صحبت کردیم. الان ایشون بهتر شده و من هم کمتر حساسیت نشون میدم اما از نظر من حل نشده.
متاسفانه ایشون در پوشش هم همینطور بودن و هستن. چادری بودند قبلا و من هم موافق بودم اما اینقدر این چادر خاکی و چروک و نامرتب بود که من هم تشویق کردم و خودشون هم تمایل داشتن و چادر رو کنار گذاشتن.
متاسفانه این خصلت خیلی گسترده است و در رسیدگی به وضعیت شخصی هم ایشون همین وضعیت رو داشته و دارند.
من احساس میکنم تصحیح این خصلت اگر عملا محال نباشه بسیار دشواره.
من به نظافت شخصی واقعا اهمیت میدم. اگر بدون صبحانه بیرون برم (که در حال حاضر کاملا امری طبیعی شده) حتما مسواک میزنم.
موی بدن چیزیه که من ازش بیزارم. متاسفانه در این مورد هم بسیار بسیار سهل انگار.
حتی ایشون پرمویی داشتن و به من نگفته بودن تا جایی که به خاطرش دارو مصرف میکردن و وقتی قطعش کردن صورتشون پر از جوش شد.
من ایشون رو پیش از ازدواج بدون حجاب ندیده بودم و زمانی که پس از عقد ایشون رو بدونحجاب دیدم انگار آب سردی روی تمام تن من ریخته باشند!
من از چاقی متنفر بودم و ایشون هم البته چاق نبودند اما بعضی از اندامهاشون چرا.
از طرفی این که ایشون بخشی از مطالب رو از من پنهان کردن به شدت ازارم میده.
من قبل از ازدواج یکی از حسرتهام این بود که همسری داشته باشم که واقعا بهش علاقه مند باشم و ایشون هم همینطور.متاسفانه این مساله دوباره برای من به یک حسرت تبدیل شده!
ویژگی دیگر اخلاقی بد ایشون اینه که در جمع دائم تلاش میکنن نظر بدن در هر زمینه ای یا راجع به کاری که در پایان نامه کردن و تخصصیه برای همه توضیح بدن و این حوصله بقیه رو سر میبره.
مجموع این مسائل که به نظر خودم مهمترینش رسیدگی به وضع ظاهری و بدن و نظافت و اراستگی هست به قدری برای من غیرقابل تحمل شده (یا بهتر بگم من تا الان سعی کردم خودم رو سرکوب کنم و فرصت بدم تا روند بهتر بشه) که در حال حاضر بسیار روی روابط ما تاثیر گذاشته. به شدت علاقه من به ایشون کم شده.
متاسفانه من الان احساس میکنم اصلا علاقه ای که در ابتدا به ایشون داشتم رو ندارم. این چیزیه که ایشونخودشون هم متوجه شدن و علتش رو از من جویا میشن.
ایشون در کلام خیلی ابراز علاقه میکنن و انتظارشون هم اینه که از طرف بنده هم به همون میزان این ابراز علاقه صورت بگیره.
بنده هم نمیتونم به دروغ ابراز علاقه کنم.
به لحاظ طبع، ما هر دو گرم هستیم و در ابتدای ازدواج شاید هفته ای چندبار ارتباط داشتیم که الان حداکثر هفته ای یک بار یا گاه کمتر هست.
با وجود اینکه ما الان صاحب یک فرزند هستیم اما من در ذهن خودم بارها به جدایی فکر کردم. الان از زندگی مشترک خودم و همسرم راضی نیستم اما در مجموع به نقطه جدایی نرسیده است.
بیشتر خواستم از دوستان خصوصا خانم های محترم راهنمایی بگیرم که در مورد آنچه عرض کردم قضاوت کنند. آیا بنده انتظار زیادی از ایشون دارم؟
آیا اصلا امیدی هست که ویژگی اخلاقی ایشون اصلاح بشه؟
مسائلی مثل پدر ایشون که اصلا اصلاح پذیر نیست و بنده هم خودم به این مساله واقفم.
ببخشید که خیلی طولانی شد.
از وقتی که میگذارید سپاسگزارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)