به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 97 [ 18:34]
    تاریخ عضویت
    1396-10-25
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    229
    سطح
    4
    Points: 229, Level: 4
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    پدرم رو به همراه خانم جوانی دیدم. کمک فوری لازم دارم

    با سلام

    دوستان عزیر همدردی

    در شرایط بسیار بدی هستم . سه روز پیش به همراه شوهرم داخل ماشین بودیم و همسرم میخواست من رو برسونه خونه مادرم. در یک تقاطع از دور اتومبیل پدرم رو دیدم که با مادرم گرم صحبت بودند و در حال قهقهه و بگو بخند . همسرم با بوق و چراغ خواست متوجه شون کنه و همون جا من سوار ماشین پدرم بشم و ایشون بروند به کارشون برسند. وقتی اتومبیل پدرم نزدیک شد من دیدم که اون خانم مادرم نیست . پدرم متوجه ماشد و به سرعت از تقاطع رد شد و همسرم به خیال اینکه مارو ندید افتاد دنبال ماشین پدرم و من هم خشک شده بودم ونه حرفی میزدم ونه حرکتی تا اینکه تونست به ماشین پدرم برسه و درست کنار ماشینشون حرکت میکرد و دستش روی بوق بود و من کاملا اون خانم رو میدیدم که اول میخواست چهره اش رو پنهان کنه ولی بعد برگشت و زل زد به من و خلاصه پدرم پیچید به یک خیابان فرعی و همسرم مات و مبهوت و متعجب از اینکه چرا پدرم اینجوری کرد. من هم هیچ چی نگفتم . نمیدونم همسرم متوجه شد یا نه. بعد از اون به پدرم پیامی دادم و در مورد اینکه خیانت میکنه و ... بهش گفتم اون هم رنگ زد و از اینکه جلوی شوهرم این اتفاق افتاده و باعث سرافکندگی من شده ابراز ناراحتی کرد و وقتی با پدرم تلفنی صحبت میکردیم مادرم گوش وایستاده و تمام حرفهای پدرم رو شنیده و اون هم میدونه. البته مادرم میگه دفعه اولش نیست و من عادت کردم به این کارهاش. من خیلی نگرانم. از طرفی خودم هم زندگی خانوادگی خوبی ندارم و در حال حاضر شاغل نیستم و نازا هستم وهمسرم هم دست بزن داره و الان دوسه سالی هست که با حمایت پدرم و کارهایی که خودم انجام دادم جرات نداره من رو بزنه. یک خواهر دارم که خارج از ایران زندگی میکنه و مجرده. پدرم آپارتمانی دارند که اجاره داده اند و حدود 500 تومن قیمتش هست امروز ازشون خواستم که سه دانگ اون رو به نام من بکنند و سه دانگ هم به نام خواهرم. نمیدونم کار درستی کر دم یا نه. ولی میترسم اگر برای مادرم اتفاقی بیفته پدرم فوری ازدواج کنه و برای ما چیزی نده . من هم پشتوانه ای ندارم و از آینده ام نگران هستم. خیلی احساس عدم امنیت و بی پناهی میکنم. خواهرم از هیچ چیز خبر نداره . مادرم میگه بهش نگو چون ناراحت میشه . ولی من تصمیم دارم بگم. در این مورد نظر دوستان رو میخوام بدونم. در ضمن پدرم آپارتمانی که در حال حاضر توش زندگی میکنند رو شرط عمر کردند به نام مادرم یعنی اگر پدرم در قید حیات نباشند سند به نام مادرم هست. و یک مغازه به نام پدرم هست و 200 تومن پول نقد که در حساب اشترکی پدر و مادرم هست.
    پدرم 62 و مادرم 58 و من 38 و خواهرم 31 ساله هستیم.
    پدرم میگن که اون خانم دوستشون هستند و صیغه یا عقدی نیستن . و به مادرم قول داده تکرار نکنه و گریه کرده ولی امروز مادرم خواست به دیدنش برم و اتفاقی توی پارکینگ با پدرم رودررو شدیم و صحبت کوتاهی بینمون رد و بدل شد که ابراز ناراحتی کرد و گفت دوست شدم اون هم تموم شد من مادرت رو راضی کردم ولی تو داری هیزم تو آتش میریزی و قلدری میکنی برای من و دوست شدم که شدم و به تو ربطی نداره و اصلا میزارم و میرم. ولی وقتی پیش مادرم هست گریه زاری میکنه و میگه من مریضم و عادت دارم و خودم هم نمیدونم چی کار کنم و مادرم هم دلش میسوزه.

    من بسیار احساس عدم امنیت میکنم و خیلی به هم ریخته ام. بخاطر اینکه از اینده مطمین باشم پیشنهاد آپارتمان رو دادم و از طرفی هم عذاب وجدان دارم که هنوز پدر و مادرم سلامت هستند و من ارثیه می خوام. هرچند که به هیچ وجه قصد فروش یا تصاحب ملک رو ندارم و به شوهرم هم به هیچ عنوان نخواهم گفت و تمام اختیارات ملک و اجاره و غیره در اختیار پدرم خواهد بود. فقط میخوام یک جور پشتیبان داشته باشم. لطفا در مورد به نام کردن سند آپارتمان هم نظرتون بدید. فکرم رو نمیتونم متمرکز کنم و لفکار ضد و نقیض دارم.
    برای یک دختر فرو ریختن قلعه ا ی به نام پدر بسیار دردآورهست.

    پدر اولین مرد اولین عشق و محکمترین پشتیبان و حامی و قهرمان زندگی یک دختر هست.

    ترجیح میدادم همسرم به من خیانت میکرد ولی پدرم رو در اون وضعیت نمیدیدم.

    اگر خدایی ناکرده اتفاقی برای مادرم بیفته دقیقا میدونم که چه بلایی قرار هست سرمون بیاد. حتی کسی رو که قراره جای مادرم باشد رو به وضوح دیدم. خیلی دردناک بود.
    ویرایش توسط آدم : سه شنبه 14 فروردین 97 در ساعت 14:45

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-8-26
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    9,405
    سطح
    65
    Points: 9,405, Level: 65
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,386

    تشکرشده 653 در 231 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام
    واقعا متاسفم از اتفاقی که افتاده... ولی به نظرم بهتر بود پشت و پناه خودتون برای آینده رو خودتون فراهم کنید نه اینکه اونو از پدرتون طلب کنید... من با خوندن متن شما اولین چیزی که به ذهنم رسید اینه که شما دارید از پدرم باج میگیرید... دور از جون اگر پدرتون فوت کنند مطمئنا سهم شما محفوظه و پدرتون انقدر عاقل هست که شخص دیگه ای رو توی این سن وارد زندگی ش نکنه
    املاک پدرتون به خودش مربوطه الانم برای ساختن آینده تون بدون کمک دیگران دیر نیست فقط کافیه خودتون بخواین
    شما هر شرایطی داشته باشید خانواده تون با آغوش باز پذیرای شما هستند
    توکل تون بخدا باشه
    دوستانی که مطلب رو میخونن لطفا نظر هم بدن... کسی که اینجا پست میزاره مطمئنا حال خوشی نداره... حداقل بهش تسکین بدیم

    [SIGPIC][/SIGPIC]
    ویرایش توسط هم آوا : سه شنبه 14 فروردین 97 در ساعت 15:56

  3. 2 کاربر از پست مفید هم آوا تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (سه شنبه 14 فروردین 97), آدم (چهارشنبه 15 فروردین 97)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام بشما، خوش اومدین
    دوست من ضمن عرض تأسف و درک احساسات پاک شما بعنوان یک دختر که پدر رو سمبل قهرمانی و خوبی ها میبینه نکاتی رو خدمتتون عرض کنم؛

    اولین نکته این هست اگر میتونین مستقل باشین و برای آینده پسنداز داشته باشین. استقلال مالی با هر شغلی امکان پذیره حتی سنگ دوزی لباس در منزل. (البته این نباید طوری پیش بره که همسرتون دیگر خرج خونه رو نده. باید از این مطلب مطمئن باشین)
    دوم اینکه دست بزن رو میشه با مشاوره و ... حلش کرد. در نظر بگیرین که اگر عروس یک خانه ی دیگر بودین و اونها فوق العاده مهربان بودن اما باعث جدایی شما صرفا بخاطر این مشکل میشدن چقدر درد آور تر بود.
    درباره ی پدرتون در ظاهر باج گیری و ... به نظر میرسه اما اطمینانی از آینده نیست. برخی خانمها هستن که بسیار محتاطانه عمل میکنن و ممکن هست در ضمن دوستی یا صیغه موقت دارایی فردی رو از دستش خارج کنن و حتی به اعتیاد بکشوننش. در اینصورت هیچ قانونی نمیتونه بنفع شما باشه ...اگر پدرتون بخواد با میل قلبی اشتباه جبران ناپذیری رو مرتکب بشه.

    در هر صورت توصیه میکنم این مطلب از همسرتون مخفی بمونه و ببینید تحرکات بعدی در گذر زمان چه خواهد بود.






    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد


    ویرایش توسط sahar.66 : سه شنبه 14 فروردین 97 در ساعت 17:53

  5. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    آدم (چهارشنبه 15 فروردین 97)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar.66 نمایش پست ها
    . در نظر بگیرین که اگر عروس یک خانه ی دیگر بودین و اونها فوق العاده مهربان بودن اما باعث جدایی شما صرفا بخاطر این مشکل میشدن چقدر درد آور تر بود.
    *منظور من از مشکل در جمله ی بالا مسایل بارداری بود که اشاره فرمودین
    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  7. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    آدم (چهارشنبه 15 فروردین 97)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 02 خرداد 99 [ 15:30]
    تاریخ عضویت
    1395-12-19
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,791
    سطح
    32
    Points: 2,791, Level: 32
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    63

    تشکرشده 32 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برداشتی که من داشتم اینه که دارید از موقعیت سواستفاده میکنید و با ناراحت کردن مادر و باخبر کردن خواهر و... از پدرتون باج میخواید.

    این که شما احساس عدم امنیت میکنید به علت ارتباط پدرتون نیست. چون شما نه سه-چهار ساله هستید که از رها شدن توسط پدرتون بترسید و نه اصلا پدرتون مسئول تامین امنیت شماست. گذشته از اون بعید میدونم هیچ مردی حاضر باشه با تهدید و باج‌خواهی چیزی به کسی بده.

    با این کارها فقط باعث ایجاد کدورت میشید. اگر بر فرض محال پدرتون به گفته خودشون بزارن و برن مادرتون هم هرگز شما رو نمیبخشه و حمایت عاطفی هر دو طرف رو از دست میدید. ضمن اینکه حمایتی که به گفته خودتون باعث شده همسرتون رفتارش با شما بهتر بشه رو هم نخواهید داشت و برعکس با اطلاع از این موضوع گستاختر هم میشه.

    من باشم توی مسائل دو نفره پدر و مادرم دخالت نمیکنم چون اصولا به من ارتیاطی نداره. حتی با مادرم هم دیگه صحبتی نمیکردم چون غرور و شخصیت محکم مادرانش رو زیر سوال میبره و به طبع از توجه و علاقش به بچه‌هاش کم میکنه. در نهایت اونم شوهری که تامینش میکنه رو به دختری که نمک به زخمش میپاشه ترجیح میده.

  9. 3 کاربر از پست مفید آیـدا تشکرکرده اند .

    mastanehh (چهارشنبه 15 فروردین 97), tavalode arezoo (سه شنبه 14 فروردین 97), آدم (چهارشنبه 15 فروردین 97)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    1. شما در امور والدین تان دخالت نکنید مگر اینکه ازتون بخواهند یا نیاز داشته باشند کمک شون کنید.
    2. برای شما مهم اینه که پدرتون پدر خوبی براتون باشند. مسائل شخصی ایشون به خود ایشان و مادرتون مربوط میشه.
    3. با توصیفاتی که از همسرتون کرده اید پر رنگ کردن این موضوع به ضرر شما است و امکان داره موجب بروز مشکلات در روابط شما و همسرتان بشود. مثلا اتو گرفتن از شما و خانواده و تحقیر، توجیه اشکالات فعلی یا آینده خودشان و ...
    * به دلایل فوق این موضوع رو یا مسکوت بگذارید یا مخفیانه در خانواده تان حل کنید.

    4. با توجه به شرایط پدر و مادرتان، نوع روابط شما و همسرتان، اقدامات مالی شما بدون اشکال و حتی آینده نگرانه است.
    کسی نمی تونه پیش بینی کنه یه خانمی اموال پدرتون رو از دستش درنیاره. یا خدای ناکرده اگر مادرتان فوت و پدرتان بخواهند مجددا ازدواج کنند (حق ایشان است که تنها نمانند)، انگیزه این ازدواج "فرضی" برای خانم "فرضی" (که ایشان هم حق دارند ازدواج کنند، کلا ازدواج برای هیچ کس و در هیچ سنی اشکال نداره) تهیه پشتوانه مالی خواهد بود، یا نیاز به داشتن پشتوانه مالی برای مبادا در خانواده خودتان و ....

    موفق باشید

  11. 3 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    mastanehh (سه شنبه 14 فروردین 97), tavalode arezoo (سه شنبه 14 فروردین 97), آدم (چهارشنبه 15 فروردین 97)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 02:25]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    5,314
    سطح
    46
    Points: 5,314, Level: 46
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 144 در 79 پست

    Rep Power
    28
    Array
    مادر شما تصمیم گرفتن این قضیه رو بپوشونن و درست و غلطش به خودشون مربوطه. شما با سماجت و باج گیری بستر برملا شدن این قضیه و آبروریزی و به بار اومدن فاجعه تو زندگی مشترک خودتون می شید. به سرکوفت هایی که خواهید شنید فکر کنید! مطمئن باشید پدر شما حتی اگر عاشق مادرتون نباشه فرزندانش رو بیش از هر چیز دوست داره و چه بسا اگه شما بهتر عمل می کردید همین دوست داشتن باعث می شد دست از این کارها برداره. به هر حال به خاطر آبروی خودتون هم شده سکوت کنید. مادر شما نمی خواد چهار چوب زندگیش (حتی اگر ظاهری باشه) از بین بره.

  13. کاربر روبرو از پست مفید Parastou تشکرکرده است .

    آدم (چهارشنبه 15 فروردین 97)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 97 [ 18:34]
    تاریخ عضویت
    1396-10-25
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    229
    سطح
    4
    Points: 229, Level: 4
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه عزیزانی که لطف کردید و راهنمایی کردید. از همگی سپاسگزارم

    دیشب پدر و مادرم باهم صحبت کردند و به یک جمع بندی رسیدند. متوجه شدم که مادرم جهت به نام کردن سند برای من و خواهرم رضایت باطنی نداره. باهم قرار گذاشتند که سند آپارتمان رو به نام مادرم بزنند.

    با خواهرم صحبتی نکردم.

    همسرم هم تو این چند روز هیچ صحبتی در مورد اون اتفاق نکرده. امیدوارم که اصلا متوجه نشده باشه. به احتمال زیاد چون درحال رانندگی بود تشخیص نداده که اون خانم مادرم نبوده.

    من هم که اصلا به روی خودم نیاوردم. خداروشکر که تا حالا آبروریزی نشده.

    درمورد زندگی خودم هم مشکلات زیادی دارم ولی فعلا نمیخوام در این تاپیک صحبت کنم.در پاسخ به دوستانی که در مورد استقلال مالی راهنمایی کردند عرض میکنم که من از 22 سالگی کار کردم و 15 سال بیمه دارم الان سه سال هست بخاطر مخالفت همسرم کار نمیکنم. ازدواج دومم هست و دوبار برای خودم بهترین جهیزیه رو خریدم و پدر و مادرم کمک چندانی برای جهیزیه من نکردند. تا حالا هیچ پولی ازشون قرض نگرفتم ولی شده که بهشون قرض بدم. مقداری از پس اندازم رو در یک سرمایه گزاری اشتباه که با اصرار پدرم بود از دست دادم و ماشین رو پس از یک سال دعوا و کشمکش با شوهرم که در نهایت مجبورم کرد بفروشم و با مقداری از پس اندازم پس از کلی دعوا در یک سرمایه گزاری دیگه توسط شوهرم از دست رفت. الان تنها چیزی که برام مونده و جز خدا و خودم کسی خبر نداره مقداری پول نقد هست درحدی که بتونم با اون یک جایی رو رهن کنم و یک سالی امرار معاش کنم تا بتونم کاری پیداکنم. بیمه ام رو بصورت خوداشتغالی پرداخت میکنم و اگر خدا بخواد در 50 سالگی بازنشسته خواهم بود . البته با حداقل حقوق.

    پدر و مادرم هر دو کسانی نیستند که حمایت درست و محکمی از من داشته باشند . من این رو پس از طلاق و در مدتی که بعد از طلاق در منزل پدری بودم به خوبی فهمیدم.
    حتی پول خودم رو هم با خیال خوش نتونستم خرج کنم. همیشه نگران و مضطزب بودم از آینده و حس تنهایی وحشتناک. متاسفانه در ازدواج دومم هم به اون امنیت و آرامش مورد نظرم در قالب خانواده نرسیدم.
    از همه پدر و مادرهایی که این تاپیک رو میخونند خواهش میکنم برای بچه هاشون به معنی واقعی کلمه پشت و پناه باشند. این موجودات کوچک جز شما کسی رو ندارند. احساس عدم امنیت و بی پناهی و تنهایی در زمان کودکی به قدری سخت و دردناک هست که تبعاتش در هر دوره ای از بزرگسالی خودش رو نشون میده.

    احساس بی کسی بی پناهی و تنهایی در سن هفت سالگی در وجود من ریشه دوانده. من در همون کودکی فهمیدم کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

    در مورد خواهرم هم در طول سه ماه گذشته چند بار براش پی ام دادم که دلم تنگ شده و خواستم یک وقتی بزاره باهم صحبتی داشته باشیم که هر بار گفته کار داره و بعدا تماس میگیره . سال تحویل زنگ زد با تلفن و عید رو تبریک گفت. اختلافی باهم نداریم ولی از وقتی رفت کم کم سرد شد رابطه مون و بیشتر از طرف اون هست این سردی.

    یاران همدردی عزیز منتظر نظرات شما عزیزان هستم. نمیدونم چطور باید با پدرم رابطه داشته باشم. این رابطه رو چطور باید ترمیم کرد. از طرفی هم خودم از نظر روحی بسار در وضعیت بدی هستم و تقریبا بیشتر روز در خانه هستم و هیچ کاری نمیکنم و در تنهایی گریه میکنم. باید برای نازایی درمان شروع کنم و این بار باید حتما به تهران برم چون دیگه در شهر خودمون نتونستم نتیجه بگیرم. ولی انرژی و روحیه مناسب برای شروع درمان رو ندارم. دلم میخواد توی رختخواب بمونم و تنها کاری که میکنم یک غذای ساده درست میکنم . رخت چرکها انباشته شده .تقریبا دیگه لباسی برای پوشیدن نداریم. حتی حوصله ندارم کار های خونه رو انجام بدم.

  15. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,370 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آدم نمایش پست ها

    پدر اولین مرد اولین عشق و محکمترین پشتیبان و حامی و قهرمان زندگی یک دختر هست.

    ترجیح میدادم همسرم به من خیانت میکرد ولی پدرم رو در اون وضعیت نمیدیدم.

    .
    سلام احساس شما رو درک میکنم.این احساس خوب شما و ناتوانی در پذیرش واقعیت میتونه باعث بشه ناخواسته مساله رو حادتر کنید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط آدم نمایش پست ها

    البته مادرم میگه دفعه اولش نیست و من عادت کردم به این کارهاش

    .
    مادر شما واقعیت رو پذیرفته.پذیرش واقعیت به معنای تایید کار پدرتون نیست به معنای پذیرش این مساله هست که شما نمیتونید پدرتون رو تغییر بدهید.مطمئنا مسائلی بین پدرومادرتون هست که خودشون باید حلش کنند

    نقل قول نوشته اصلی توسط آدم نمایش پست ها

    صحبت کوتاهی بینمون رد و بدل شد که ابراز ناراحتی کرد و گفت دوست شدم اون هم تموم شد من مادرت رو راضی کردم ولی تو داری هیزم تو آتش میریزی و قلدری میکنی برای من و دوست شدم که شدم و به تو ربطی نداره و اصلا میزارم و میرم. ولی وقتی پیش مادرم هست گریه زاری میکنه و میگه من مریضم و عادت دارم و خودم هم نمیدونم چی کار کنم و مادرم هم دلش میسوزه

    .
    شاید فکر کنید که پدرتون داره ریا کاری میکنه اما اینطور نیست.پدرت ازت انتظار داره اگه مشکلی هم داره باز به چشم پدر بهش احترام بگذاری چون سعی نکرده در حق تو بدی کنه.کسانی که مبتلا به این روابط میشن خودشون هم ممکنه بارها پیش مشاور بروند تا درمان بشوند یعنی مثل اعتیادی هست که ممکنه خود فرد هم ازاون راضی نباشه و ناخواسته انجامش بدهد با این وصف،گریه پدرتون پیش مادر رو بهتر میتونید درک کنید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط آدم نمایش پست ها

    الان تنها چیزی که برام مونده و جز خدا و خودم کسی خبر نداره مقداری پول نقد هست درحدی که بتونم با اون یک جایی رو رهن کنم و یک سالی امرار معاش کنم تا بتونم کاری پیداکنم. بیمه ام رو بصورت خوداشتغالی پرداخت میکنم و اگر خدا بخواد در 50 سالگی بازنشسته خواهم بود . البته با حداقل حقوق.

    .
    اگر این تفکر رو به عنوان یک راه حل احتمالی برای اتفاقات پیش بینی نشده انتخاب کردید منطقی و معقوله.اما پیشنهاد نمیکنیم که زندگی فعلی تون رو کنار بگذارید و الان اون کار رو انجام بدهید.ولی دور اندیشی مالی که در برابر شرایط پیش بینی نشده به خودتون تکیه داشته باشید هم منطقیه هم بهتون آرامش خاطر میدهد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط آدم نمایش پست ها



    نمیدونم چطور باید با پدرم رابطه داشته باشم. این رابطه رو چطور باید ترمیم کرد. از طرفی هم خودم از نظر روحی بسار در وضعیت بدی هستم و تقریبا بیشتر روز در خانه هستم و هیچ کاری نمیکنم و در تنهایی گریه میکنم. باید برای نازایی درمان شروع کنم و این بار باید حتما به تهران برم چون دیگه در شهر خودمون نتونستم نتیجه بگیرم. ولی انرژی و روحیه مناسب برای شروع درمان رو ندارم. دلم میخواد توی رختخواب بمونم و تنها کاری که میکنم یک غذای ساده درست میکنم . رخت چرکها انباشته شده .تقریبا دیگه لباسی برای پوشیدن نداریم. حتی حوصله ندارم کار های خونه رو انجام بدم.
    برای ترمیم ارتباط با پدرت همونطور که بالا هم گفتم نیاز به پذیرش واقعیت داری .بپذیری که مسائلی ریشه ای تر در ارتباط بین پدرو مادرت وجود داره که خودشون تا حدودی کنار اومدند.کار خیلی دشواریه در این شرایط به پدرت احترام قلبی گذشته رو داشته باشی بخشی از اون صمیمیت آسیب دیده.ولی پیشنهاد میکنم راز دار پدرت باش و پیش بقیه نگو‌.سعی کن حتی تشریفاتی هم که شده احترامش رو حفظ کنی(اگه قلبی باشه خیلی بهتره)جواب ترمیم این رابطه در یک پست نمیگنجد.برخی از اون مربوط به آگاهی های شماست و تجاربی که خودت بعدن بهش میرسی.اما فعلا سعی کن تنش کمتر بشود و آرامشت رو بدست بیاری.

    برخی از نشانه هایی که گفتی حاکی از وجود افسردگی در شما داره.در چنین شرایطی اولویت بازیابی روحی شماست الان نمیتوانی به فکر حل ریشه ای مساله ای باشی که نسبت به پدرت پیدا کردی.اولویت اصلی و فعلی شما بدست آوردن آرامش فکری و روحی و غلبه بر احساس افسردگی هست.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : چهارشنبه 15 فروردین 97 در ساعت 14:34

  16. 3 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 16 فروردین 97), گیسو کمند (چهارشنبه 15 فروردین 97), آدم (پنجشنبه 16 فروردین 97)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 97 [ 18:34]
    تاریخ عضویت
    1396-10-25
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    229
    سطح
    4
    Points: 229, Level: 4
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای ammin بسیار سپاسگزارم برای راهنمایی دقیق و کاملی که داشتید.

    افسردگی خفیفی دارم که حدود دو ماه هست بعد از یک دوره آی وی اف نا موفق دچارش شده ام . تقریبا کنترل شده بود ولی در ایام نوروز بخاطر تنش هایی که بین من و همسرم بود بیشتر شد و این اتفاق در مورد پدرم دیگه خیلی سنگین بود و من هم سطح انرژی و رو حیه ام خیلی پایین بود چون در این دوماه اخیر مشکلات نازایی و درمان های پیاپی و ناموفق و مشکلاتی که خانواده همسرم بوجود آوردند و اختلافاتم با همسرم با عث تضعیف قدرت روحی من شده و الان هم این مشکلی که با پدرم بوجود امده دیگر توانی برام باقی نگذاشته.

    در این تاپیک میخواهم تمرکزم برای رایطه ام با پدرم باشه. در مورد پدرم احساس مبهمی دارم . یک چیزی مثل از دست دادن یک عزیز. انگار این فردی که الان میبینم و صداش رو میشنوم پدر من نیست . پدر من فرد دیگری بود با خصوصیات و شخصیت متفاوت. این فرد پدر من نیست. احساس میکنم پدرم رفته و دیگه هیچ وقت برنمیگرده. این فرد پدر من نیست . من این ادم رو نمیشناسم. پدر من جور دیگری بود.

    اصلا دوست ندارم ببینمش یا باهاش روبرو بشنوم. خشم عمیقی دارم . و ناراحتی از ته دل دارم .

    این احساسات من با عقل و منطق تناسب نداره ولی نمیتونم تغییرش بدم.

    به کسی چیزی در این مورد نگفتم و نخواهم گفت. در مورد آبرو داری و ... خداروشکر موردی پیش نیومد و تقریبا اوضاع اروم هست. در مورد مسایل مالی هم شنبه سند خونه رو به نام مادرم انتقال میدن و یک نوع امنیتی بوجود میاد. ولی من از لحاظ روحی به هم ریخته ام. شاید اگر فقط همین مشکل بود اینقدر ضعیف نبودم. ولی مشکلات دیگری هم دارم که در فاصله زمانی کوتاه پشت سر هم هجوم اوردند و الان بسیار احساس ناتوانی میکنم.

    مشاوره حضوری می رم و اولین جلسه برای سال جدید روز شنبه هست. ولی تصمیم دارم در مورد موضوع پدرم صحبت نکنم.

    این تاپیک تنها جایی هست که میتونم درمورد این مسیله صحبت کنم.

    آیا به نظرتون این احساسات ازاردهنده ای که در حال حاضر درمورد پدرم دارم در آینده تخفیف پیدا میکنه؟ و من چه کاری باید بکنم که خودم ارومتر باشم . جمعه ها به منزل پدرم می روم البته تنها و بدون همسرم. نمیدونم فردا چه کنم. آیا خونه پدرم برم یا نه؟ خودم به هیچ وجه تمایل ندارم با پدرم رو دررو بشم. و اصلا دوست ندارم بروم . به نظر تون کار درست چی هست؟
    آیا باید احساساتم و تمایل درونی ام رو نادیده بگیرم و به منزل پدرم بروم؟ اگر نخواستم برم و مادرم اصرار کرد و یا ناراحت شد چه باید بکنم؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.