معرفی و خلاصه کتاب روانشناسی عمومی

[خادم رضا]

سلام
ایا تا بحال دوست داشتید شناخت بیشتری از خود یا دیگران داشته باشید؟؟
انسان ها برای اینکه با هم ارتباط بهتری داشته باشند سعی کردند با روان ادمیان و خود ارتباط برقرار کنند
و این شد پایه ی علم روانشناسی
کتابی که می خوام خلاصه ی هر فصلشو اینجا به شما بگویم و به شما معرفیش کنم کتابی هست به نام روانشناسی عمومی
حالا چرا روانشناسی عمومی ؟؟؟
برای شناخت بیشتر از هر علمی بهتر است از پایه شروع بشود مثل یک درخت یا یک گل که از ساقه و تنه درخت شروع میشود

خلاصه فصل اول ماهیت روانشناسی


گستره روانشناسی



روانشناسی را می توان چنین تعریف کرد :برسی عملی رفتار و فرایندهای ذهنی این تعریف موضوع های بسیار متنوعی را در بر میگیرد از جمله آسیب مغزی وبازشناسی چهره ها، نسبت دادن ویژگی ها به افراد، یاد زدودگی کودک،چاقی اثربرنامه های خشونت بار رسانه ها برپرخاشگری کودکان روانشناسان وعلم روانشناسی به بحث در موئرد این ناهنجاری ها می پردازد و در سددند که وامل آن را ریشه یابی کنند توسط رویگردهایی که در روانشناسی قابل کاربرد است خاستگاه تاریخی روانشناسی


خاستگاه های تاریخی روانشناسی را میتوان تا فلاسفه بزرگ یونان باستان پی گرفت وپرسش های بنیادین در باب زندگی روانی ادمی مطرح کرد در روانشناسی صحبت از ماهیت ذهن وفراینده های ذهنی و روانی سروکار دارند و از عناصر اصلی رویكرد شناختی محسوب میشوند در برخی مباحث صحبت از بدن و رفتار ادمی است که صحبت از فیزیولوژی می کند رشته ای که با برسی کارکرد های جانداران واندام انها سروکار دارد این شاخه به مشاهده ی کنترل مغز بر اندام های بدن می انجامد که این مشاهدات زمینه ساز رویگرد زیست شناسی در روانشناسی است.

ساخت گرایی و کارکردگرایی:

ساخت گرایی (structuralism): پیروان این رویکرد به دنبال تجزیه ادراک و یافتن عناصر تشکیلدهنده آن بودند. حامی اصلی این رویکرد ای.بی.تیچنر، شاگرد وونت بود. ازنگاه تیچنر ساخت گرایی عبارت است از تحلیل ساختارهای ذهنی.
ساخت گرایی که در واقع ماهیتی صرفا تحلیلی داشت چندان مورد قبول پدر کارکردگرایی، ویلیام جیمز واقع نشد. جیمز به جای تحلیل عناصر هشیاری مساله ماهیت سیال و شخصی هشیاری را مطرح کرد. از نگاه وی کارکردگرایی (Functionalism) به دنبال تبیین این مساله است که ذهن چگونه کار میکند که جاندار موفق به انطباق و سازگاری با محیط و عمل در آن میشود. آنچه در کانون توجه کارکردگرایان قرار میگیرد عملیات و فرآیندهای پدیدههای هشیار است. به عبارت دیگر کارکردگرایان به دنبال بررسی ساخت هشیاری نیستند، بلکه به مطالعه فرآیندهای ذهنی از آن جهت که منجر به پیامدهای عملی میشود، علاقهمندند

رفتار گرایی


در دهه هزار 1920ساخت گرایی وکارکرد گرایی جای خود را به سه مکتب جدید دادند رفتار گرایی روانشناسی گشتالت و روانکاوی در امریکا رفتارگرایی بیشترین تاثیر را بر روانشناسی علمی به جاگذاشت جان بی واتسون بنیان کذار رفتار گرایی علیه دیدگاهی که روانشناسی را محدود به تجربه هوشیاری میدانست قد علم کرد از نظر وی روانشناسی کودکان با حیوانات نتنها علومی مستقل است بلکه میتواند الگویی نیز برای روانشناسی بزرگسالان باشد از نظر وی برای این که روانشناسی به صورت علم دراید باید داده های ان مانند داده های سایر علوم قابل وارسی همگان باشد رفتار امری همگانی است وهوشیار عمدی خصوصی نارضایتی روانشناسان از درون نگری سبب شد تا رفتارگرایی به سرعت رواج یابد به اعتقاد واتسون همه رفتار ها حاصل شرطی شدن است و محیط از راه تقویت عادت های خاص رفتار را شکل می دهن مثلا وقتی برای ساکت کردن بچه یک شیرینی بهش می دهیم این عادت گر به وفقان کودک را تقویت خواهد کرد همه ي الگوهای پیچیده رفتار که در نتیجه اموزش وپرورش ویژه ای ایجاد میشود چیزی جز شبکه ای به هم پیوسته ای از پاسخ های شرطی نیستند رفتار گرایان معمولا پدیده های روانشناختي را در چارچوب محرک و پاسخ تحلیل می کردند که این منجر به پیدایش اصطلاح روانشناسی پاسخ محرک ((S-Rشداین را باید در نظر داشته باشیم که روانشناسان اصطلاحی برای تبادل اطلاعات روانشناختی است روانشناسی گشتالت


در سال 1912در المان جوانه زد و واژه اي المانی به معنای شکل یا شکل بندی که به ماکس ور تایمر وهمکارانش اصلاق می شود این شاخه اساسا به مبحث ادراک توجه داشته وبراین باور بودند که تجربه های ادراکی ومبتنی بر طرح همیاری هستند که محرک ها وسازمانه تجربه انها را شکل می دهند هم وابسته زمینه ای است که شی دران اشکار میشود و هم تابع سایر وجود طرح کلی تحریک. روانشناسی گشتالت به ادراک حرکت ونحوه ارز یابی اندازه و نمود رنگ ها تحت تاثیر تغییر روشنایی توجه داشت در نتیجه انان به تفسير های ادرک مدار در مباحث یادگیری، حافظ و حل مسئله گرایش پیداکردند روانکاوی

همنظریه ای در باب شخصیت و هم روشی برای رواندرمانی است که توسط سیگموند فروید بنیان گردید هسته ی اصلی این نظریه ناهوشیار است افکار نگرشها،تکانه ها، اميال، انگیزه ها وهیجان هایی که خودمان از وجود انها اگاهیی نداریم وی معتقد بود امیال نا پذیرفتني مانند تنبیه دوران کودکی از حیطه اگاهی هوشیار رانده شده وجزء ناهوشیاری میشود اما همچنان به افکار واعمال ما اثر دارداین افکار به صورت روبا لغزش های لفضی و... خود را نشان می دهند فروید در کار درمان بیماران روش تداعی ازاد به این معنا که بیمار هدایت می شد هر انچه که به ذهنش میرسد بگوید استفاده می کرد این نظریه در اغاز با استقبال گسترده رو برو نشد چرا که امیال نا هشیارتقریبا همیشه به نحوی بامیل جنسی یا پرخاشگری پیوند دارد اگر چه عده ای ناهشیار را نپذیرفته اند اما معمولا پذیرایی ایمن نکته هستند که ادمها از برخی وجوه پر اهمیت رفتار خود اگاهی کامل ندارند تحولات نوین


به روانشناسی بعد از جنگ جهانی دوم توجه بیشتری شد وسایل الکتریکی هم به پیشرفت این عمل کمک فراوانی کردند روانشناسان با استفاده از کامپیوتر توانستند درباره ی فرایندهای روانشناختی نظریه پردازهی کنند هربرت سیمون وهمکارانش نشان دادند که با استفاده ازر کامپیوتر می توان پدیده های روانشناختی را شبیه سازی کرد بسیاری از مساعل روانشناختی پیشین در قالب نظام های خبر پردازی عرضه شد عامل پر اهمیت دیگری که در دهه ی 1950به تغییراتی در روانشناسی انجامیده رشد زبانشناسی نوین بود زبانشناسان نظریه هایی در باب ساخت های ذهنی لازم برای درک و تولید زبان ارائه کردند نوم چامسکی نخستین تحلیل های روانشناختی مهم در زمینه ی زبان و پیدایش رشته روانشناسی زبان راندارک دید در همان زمان پیشرفت هایی مهمی نیز در عصب روانشناسی در جریان بودکشفیاتي در باره مغزو دستگاهای عصبی حاکی از وجود روابطی بین رویدادهای عصبی و فرایندهای ذهنی بود رشد الگوهای خبر پردازی _روانشناسی زبان و روانشناسی اعصاب به پیدایش رویکرد روانشناسی انجامید که گرایش شناختی نیرومند دارد این رشته از روانشناسی صرفا با تفکر ودانش ارتباط ندارد این رویکرد به بسیاری از زمینه های دیگر روانشناسی مانند انگیزش و ادراک وشخصیت و روانشناسی اجتماعی نیز گسترش پیداکرده است رویکرد های معاصر در روانشناسی


رویکرد چیست :نوعی شیوه ی نگرش به موضوع است در روانشناسی هر موضوع را میتوان با رویکردهای گوناگونی بررسي کرد پدیده های روانشناختی را می توان از دیدگاه چندین رویکردتحلیل کرد هر یک از این رویکرد ها عامل ادمی را تا حدودی به گونه ای متفاوت تبیین می کند این رویکرد ها لزوما مستقل نیست بلکه ممکن است هر یک بر جنبه های متفاوتی از پدیده پیچیده ی واحدی تمرکز پیدا کنند

رويكرد هاي روانشناسي:

1- رویکرد زیست شناختی

2- رویکرد روان کاری
3- رويكرد پديدار شناختي
4- رویکرد شناختی
5- رویکرد رفتاری


رویکرد زیست شناختی


رويكرد زيست شناختي در پی شناخت فرایند های زیستی_عصبی زیر بنای رفتار و فرایندهای ذهنی است باتشریح اختلالاتی که می توان رویکرد زیست شناختی را توضیح داد مثال باز شناسی چهره افراد دچار اسیب مغزی حاکی از ان است که نوای خاصی از مغز در زمینه بازشناسی چهره تخصصی پیداکردند که عمدتا در نیم کره راست مغزادمی قرار دارد در نتیجه نیمکرهای مغز انسان به میزان زیادی نقش تخصصی دارند رویکرد زیست شناختی در زمیه برسی حافظه نیز به پیشرفت های دست یافته است که در این رویکرد بر اهمیت برخی ساختار های مغز تکیه می شود از جمله دستگاه هییوکامپ که در تحکیم خاطرات نقش دارد ویادزدودگی ناشی از رشد نیافتگی هیپوکامپ در دو سال پس از تولد است

رویکرد شناختی :
1-تنها از طریق برسی فرایند های ذهنی می توان به طور کامل دریافت که جانوران چه می کنند2-برای برسی رفتار های ذهنی می توان از راه تمرکز بر رفتارهای معین ،راه و روش عینی در پیش گرفت تغییر های روانشناسان شناختی غالبا بر شباهت بین ذهن وکامپیوتر تکیه دارد دادهها را میگیرد به شیوه گوناگون پردازش می کندبا اطلاعات موجود مقایسه می کند واز میان ان انتخاب وتغیراتی در ان به وجود می اورد مثلا یاد زدودگی کودکی رادر نظر اورید علت به خاطر نیاوردن چند سال آغازین این است که در سالهای نخست تغییر عمده ای در نحوه ی سازمان دهی تجربه ها در حافظه روي می دهد

رویکرد پدیدار شناختی


رویکرد پدیدار شناختی از دیر باز روانشناسان اجتماعی همراه بوده است و توجه خاصی به نحوه در تفسیر انسان از مسائل اجتماعی دارد در حیطه ی روانشناسی شخصیت روانشناسان انسان گرااز این رویکرد پشتیبانی کردند و روانكاوي و رفتاري رادرباره طبيعت انسان رد كردند و به خصوصیات منحصر به فرد انسان تاکید کردند که افراد سالم هم از بیماران وهم از حیوانات متمایز هستند نمونه اینکه طبق نظریه های انسان گرا هر فرد گرایش به سوی رشد و خود شکوفایی است در همه این نیاز وجود دارد و همه می خواهند این نیاز بالغوه را به سر حد شکوفایی برساند

بحث روز روانشناسی


ایا ادمی طبیعتا خود خواه است ؟آدمی به معنای زیست شناختی خودخواه است ادمی خود خواه است واین خود خواهی به معنای ویژه یی است که ژن ها انرا رقم میزنندژن ها بی نهایت خودخواه هستند زیرا بدون خود خواهی نمی توانند پایدار بمانند ادمی ضرورتا خود خواه هستند اما به این معنا نیست که نباید خود خواه باشند می توان گفت گرایش خویشاوندی یکی از عوامل زمینه ساز در رفتار ظاهرا غیر خود خواهانه است امروزه خود خواهی را مترادف با خدمت به خود می گیرند با این حال خود خواهی متضمن قصد در خدمت خود بودن وبنا براین متضمن دانستن نتایج و برایند هر رفتار خاص است درخت تاک ممکن است در رشد کردن و بزرگ شدن به نفع خودش عمل کند اما از آن جا که درخت قصد ندارد ممکن نیست خود خواه باشددر این باره داروین هرگز سازگاری وانطباق را باانگیزه های فردی وانگیزه های دگر خواهانهونوع دوستانه در نیامیخت
منبع