سلام امیدوارم خوب باشین. نسبتا خلاصه خواستم مشکلم رو با شما در میون بزارم تا کمکم کنید. من دختر ۱۵ ساله اي هستم که حدود ۴ ماهِ که با یك پسر ۲۷ ساله دوست شدم. راستش بیشتر از این مدته که همو میشناسیم و رابطه ي ۴ ماهَمون یه سري پستي و بلندي هايي داشت که الان ۲ ماهه که همه چي بینمون خوبه و تقریبا لجبازي هاي بچگانه نداریم. من خودم میدونم که ممکنه با فهمیدن سنم برداشت هاي زیادي مثل : هنوز بچه اي ، چیزي نمیفهمي ، یا واسه تو خیلي زوده ، از من بکنین ولي خب من هم به طور مستقیم و هم غیر مستقیم میخواستم که این رابطه وجود داشته باشه. واقعا خودشیفه نیستم اما تا حالا هیچ جور رفتار بد نداشتم با دوستام و به صفات خوب بینشون معروفم. اوایل رابطه خیال میکردم میتونم با این پسر هم اینطوري باشم اما به علت غرور نوجووني اي که بود لجبازي هاي خیلي بد و وحشتناکي داشتم طوري که شرمم میاد از به یاد اوردنشون.
از همون اولا ما نزدیکي در حد لب و سینه (با عرض معذرت) داشتیم فقط و من هرگز بهش بیشتر از این اجازه ندادم و نخواهم داد در این هیچ شکي ندارم. و اون هر دفعه وقتي همو میبینیم راجبش حرف میزنه باهام ولي چون من نه میارم دیگه زیاد ادامه نمیده و تا حالا اصرار نکرده. واقعا اون اوایل حس بدي داشتم هنوزم دارم ولي احساس میکنم عادت کردم و خب نباید اینطوري باشه. راستش من خیلي راجب به این موضوع مطالب خوندم اینکه از کجا بفهمم واقعا دوستم داره یا همش هوسه یا از روي رفتاراش چیزي بفهمم. با دو سه نفر و یك مشاور هم حرف زدم و اونها جواباي امیدوار کننده اي (با توجه به اصل و ماهیت موضوع) دادن.
اما خب بازم شك دارم و دودلم. راستش خب کم ازش نشونه ندیدم. اولاش تله پاتي داشتیم. بعدش صحبت هامون زیادتر شد. اون راجب به مشکلات زندگیش ، خانوادش ، مشکلات خانوادگي ، درس و کار ، خاطراتش و حتي عکس هاي خانوادگي اخرین مسافرتش رو هم بهم نشون داد. و من هم کامل گوش میدادم. اوایل سوالاتش از من زیاد بود ولي الان من تا اون چیزي نپرسه نمیگم (تقریبا) و بیشتر شنونده ام. پرسیدن نظراتم زیاد شد ، حتي با دو تا از دوستاي صمیمیش جلوي من با گوشي که روي ایفون بود حرف زد ، در مورد هدفش به طور غیر مستقیم حرف زد و کلا چیزاي کمي ازش برام مخفي مونده بود. کم کم داشت عادات بد زندگیش رو هم بهم نشون میداد.
سه هفته اس که خیلي زیاد نمیتونیم همو ببینیم. ته تهش میشه ۴۵ دقیقه اگر شانس بیارم!! زیاد حرف نمیزنبم چون وقت نمیشه اما بحثش که پیش میاد ، دریغ نمیکنیم. تو این سه هفته اخلاقش خیلي پستي بلندي داشت. اوج تغییر اخلاق و رفتارش روزي بود که من باهاش به خوبي رفتار کرده بودم و روي هر کنشش واکنش نشون داده بودم. اونم روي من حساس تر شده بود. این تغییر رفتارش تنها در حالتي بود که من هنوز خود احساسات واقعیم رو نشونش نداده بودم. هفته هاي بعدش هم همون حالت رو ولي کمتر داشت چون من واکنش خوبي نداشتم و مثل اون روز رفتار نمیکردم اونم فکر میکرد من اذیت میشم و چیز زیادي نمیگفت جمعه این هفته قراره باز همو ببینیم و من نمیدونم که قراره چند دقیقه همو ببینیم و چي پیش بیاد! اما کلا سوال من اینه که میتونم ادامه بدم؟ ادامه دادنش درسته؟ میتونم اعتماد کنم و احساساتمو نشون بدم؟ یعني میتونم مطمئن باشم که فقط منو بخاطر نیاز خودش نمیخواد؟ از همه بدي هاي رابطه ها کاملا مطلعم و میدونم که حتي سنم هم خیلي کمه. فعلا هم به کسي چیزي نگفتیم مخصوصا اون. چون سنم کمه و این رو یجورایي مستقیم هم بهم گفت. من واقعا دوسش دارم و خب خیلي هم فوکوس کردم رو رفتارش و اخلاقش و تقریبا تمام ویژگي هاي یه مرد در حال مستقل شدن و البته بسیار هدفمند داره. از حاشیه هم خیلي دوري میکنه و کلا نسبتا به هم سن و سالاش خیلي کلاسیك تره و با اینکه در جریان همه چیز هست ولي رو خودش امتحان نکرده. (یجورایي مثل من) راستش خب من ادم معتقدي هستم و دوست دارم که در اینده خیلي خیلي معتقدتر باشم و میدونم که تا الان خیلي از خط قرمزامو رد کردم اما چیکار میتونم بکنم ادامه دادن این رابطه با ترس و دلهره برام سخته. تا جایي بهم ثابت شده كه ممکن هست حسش بیشتر از دوست داشتن باشه ولي همش شك میکنم...
و یه چیز دیگه اینکه قبل از رفتن پیشش همه سوالا و حرفامو تو ذهنم مرور میکنم ولي وقتي میرم پیشش همه چیز از ذهنم میپره و دهنم خشك میشه و بیشتر اوقات رو ساکتم مگر اینکه اون حرفي بزنه و من جواب بدم.
ممنونم از توجهتون❤
علاقه مندی ها (Bookmarks)