سلام
خیلی خسته م. پدر مادرم با خواستگارم مخالف بودن،، دو ماه جنگیدم تا رضایت دادن. نامزدم مرد خیلی خوب و فهمیده و با خانواده ایه.. خندتون میگیره اگه بگم مادر خانم جلسه ایه من بزرگترین دلیل نارضایتیش ظاهر نامزدم بوده و هست. چون هم قدیم، چون بقول مادرم درشت هیکل نیست. مادری که برا همه رو منبر میره اما نوبت به خودش رسید اخلاق و خانواده خوبه هااا ولی کاش اونم بود.. هرازگاهی با تیکه ای چیزی زخم بزنه به دلم
الانم چون باب میلش نبوده رسم و رسومات رو درست بجا نمیاره و باعث سرافکندگی من شده.. تو تز جدیدشون گفتن عقد به ما مربوط نیست و برنامه ای نداریم. نامزدمم بنده خدا گفت من خودم فامیلمو میبرم خونمون شام و پذیرایی میکنم. تا اخر عمر سرکوفتشو شرمندگیش میمونه برا من...
بگین با این مادر مغرور که انقد خودشو قبول داره چه کنم؟ ازدواج کم استرس داره اینا هم با این حمایت نکردنشون بار مضاعفی رو دوشم گذاشتن..