به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آذر 96 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1396-8-27
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مادرشوهر عامل اکثر بحث ها و تنهایی های من

    سلام
    من بهم ریختم. دیروز مامان و بابام رو دعوت کرده بودم، طبق معمول سروکله مادر و شوهر و پدرشوهرم هم پیدا شد. منم داشتم شام میذاشتم یه مقدار حجمشو بیشتر کردم. دو ساعت تمام یک سره پای گاز بودم ولی مادرشوهرم سر غذا هی تیکه انداخت، هی تیکه ... منم یا نشنیده گرفتم یا گفتم شما که غذا رو دوست نداشتی. در صورتی که من دستپختم خوبه و غذای دیشب هم واقعا خوشمزه شده بود. کلا عادتشه. تا اینکه آخرش بحث رسید به اینکه بابام به خاطر دیابتش چه غذاهایی نباید بخوره که مادرشوهرم با تمسخر گفت امشب که خوردی. بابام هم واسه اینکه کم نیاره اصلا نگاه به من نکرد برگشت گفت اینا گذاشتن منم مجبور شدم ... دیگه اینجا ترکیدم و سر میز گفتم من از همتون معذرت میخوام ببخشید و بلند شدم رفتم اتاق.
    بعد از چند دقیقه مادرشوهرم اومد تو اتاق گفتم میخوام تنها باشم لطفا، ولی وایستاد و گفت چقدر تو حساسی و ... منم گفتم از اول شام همش دارین تیکه میندازین بسه دیگه. که بعد مامانم و شوهرم هم اومدن. کل حرفشم این بود که اگه خونواده شوهر من بهم تیکه مینداختن و باهاشون ساختم تو هم باید اینطوری باشی ... تهش هم ناراحت شد و گفت ببخشید مزاحمتون شدم. منم گفتم من این حرفو نزدم ولی اگه میخواین اینطوری براداشت کنین میل خودتونه. بعدم رفت خونه شون.

    خلاصه اینکه آخر شب شوهرم از دست من ناراحت بود. میگه انتظار داشتم پخته تر رفتار کنی ... میگم مامان تو تیکه میندازه تقصیر منه؟ میگه وقتی میدونی اخلاقش اینطوریه نباید چیزی میگفتی ... حالا کل امروزو با من سرسنگین بود و حتی یه اسمس یا زنگ نزد. الانم با بی محلی رفت خوابید.
    تقصیر منه؟ منم یه توانی برای بی احترامی دارم. مامانش هرچی میخواد بگه من فقط حرف نزنم؟ تازه هیچ بی احترامی هم نکردم. حقش بود مثل خودش جواب میدادم؟

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    جمعه 03 فروردین 03 [ 04:10]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام به شما

    شما چند سالته ؟؟؟؟

    به نظر من هم رفتار شما غلط و دور از اخلاق و احترام بوده.شما میخواهی اخلاق مادر همسرت رو تغییر بدی ؟! هرگز نمیتونی.بهتر بود به جای این عکس العمل های طوفانی و غلط خیلی پخته تر رفتار کنی.

    من جریان شما رو خوندم یاده این فیلما افتادم..از سر میز بلند شدم و گفتم معذرت میخوام و میخوام تنها باشم و ...!!!!

    ایشون در هر صورت مهمون منزل شما بوده و بزرگتر.خیلی خوب بود کنایه های ایشون رو مودبانه جواب میدادی تا اینجوری یهو فوران نکنی.

    کاش یکم از تیکه هاش میگفتی برامون تا بهت بگیم میتونستی چی جوابش رو بدی.

    مادر همسرت درست میگه.شما حساسی.و با اون رفتاری که کردی هم زحمتات رو هدر دادی و هم خودت رو یک خانم کوچولو نشون دادی نه یک زن متاهل با سیاست.

    خیلی خیلی خیلی رفتارت تند و غلط بوده.باید حرمت مهمون داری رو نگه میداشتی .همسرت حق داره.

    خب شما اگر میخواهی اینجوری رفتار کنی و جواب تیکه های مادر همسرت رو اینطوری بدی زندگیت رو خراب میکنی.مودبانه و زیرکانه جواب بده تا اینجوری یهو رفتار هیجانی نکنی.

    خوب بود در جواب مادر همسرت که گفت مزاحم شدم میگفتی نه مادر.این حرفو نزنین.من شما رو دوست دارم و میخوام همیشه برام عزیز باقی بمونین.قدم شما سر چشم ماست ولی من از کنایه های شما دلخور شدم.وگرنه اینجا منزل شماست.....به نظرت این حرف بهتر نبود نسبت به اون حرف سنگینی که شما زدی ؟
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.

    ویرایش توسط maryam123 : شنبه 27 آبان 96 در ساعت 23:52

  3. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    Erica (یکشنبه 28 آبان 96), mercedes62 (سه شنبه 30 آبان 96), niloofar_aabi (سه شنبه 30 آبان 96), نادیا-7777 (چهارشنبه 01 آذر 96), بی نهایت (چهارشنبه 01 آذر 96)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 بهمن 96 [ 20:44]
    تاریخ عضویت
    1396-3-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    714
    سطح
    14
    Points: 714, Level: 14
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 34 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام.
    من كار شمارو تأييد يا سرزنش نميكنم. منم تو شرايط شما بودم. وقتي همسرم سرزنشم كرد گفتم مطمئن باش "اون لحظه" اگر ميتونستم تحمل كنم حتما اين كارو ميكردم. خستگى مهمان داري و ورود مهمان ناخونده و تيكه ها و ..... همه با هم كه جمع بشه خوب طبيعتا ادم مخصوصا خانمها كه طبع لطيفتر و حساسي دارن رو كم حوصله ميكنه. ولي من وقتي اين اتفاق برام افتاد البته يه صورت ديگه....چند چيز رو ياد گرفتم.دوست دارم شما هم از اين اتفاق اين چند نكنه رو اويزه گوشت كني و قبل از اينكه تو اين شرايط و شرايط مشابه اين قرار گرفتي به خودت ياد اوري كني.اين هارو در نظر بگير و فكر كن ببين ايا حرف يا رفتاري كه از ايشون يا هر يك از اعضاي خانوادش سر زد ارزش عكس العمل نشون دادن به اين طريق رو داره يا نه مطمئن باش در چطور عكس العمل نشون دادنت تأثير ميزاره .
    ١-؟حالا ديگه مطمئن شدم با اين رفتارها نه تنها چيزي به دست نميارم و نتيجه مطلوبي نخواهد داشت. برعكس يه چيزي بدهكار شدم.
    ٢-قصدش به تنگ اوردن خلق شما بود كه دو دستي تقديمشون كردي . يعني اجازه دادي رفتارتو كنترل كنه!
    ٣تو اين شرايط مسلما چون شما كوچيكتري و عروس خانواده هستي، براى اشتي شما بايد پيش قدم بشي. كه باز اوني نبود كه شما ميخواستي در نهايت اتفاق بيوفته.
    ٤- اگر شما معذرت خواهي نكني و يك دفعه ايشون پيش قدم بشه براي برگشت روابط به طور عادي، باز هم شما بده كار تر ميشي و بزرگواريه ايشون به بقيه مخصوصا شوهرتون ثابت ميشه و در نتيجه شما كوچكتر !
    ٥- اين رفتارت به عنوان عروس هميشه در ذهن خانواده شوهر هك ميشه.چون عروسي . دخترشون كه نيستي لاپوشوني كنن.
    ٦-همونطوري كه مريم خانم فرمودن و از همه مهمتر، اينكه ابشون تغيير نخواهند كرد!


    خودتو سردنش نكن. به اين فكر باش كه چطور شرايط رو بهتر كني. ميتوني با يك تماس و معذرت خواهي دل همسرت رو به دست بياري .بهش ببگي درست ميگي حالا كه فكر كردم ديدم اون شب كه خيلي ناراحت شدم متاسفانه نتونستم خودمو كنترل كنم. عزيزم خودم درستش ميكنم. زنگ ميزنم از دلشون در ميارم


    اين اتفاق كه افتاد. از اين به بعد پخته تر رفتار كن.
    موفق باشي عزيز دلم
    ویرایش توسط تالين : یکشنبه 28 آبان 96 در ساعت 02:08

  5. 2 کاربر از پست مفید تالين تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (چهارشنبه 01 آذر 96), زن ایرانی (یکشنبه 28 آبان 96)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    راستشو بخوای توی یه شرایط منطقی احتمالا حق با شما می تونست باشه
    ولی باید توجه کنی که توی رابطه با خانواده شوهر معمولا منطق حکم نمی کنه

    منطق میگه خانمی که سن بالاتر داره باید خطا کمتر بکنه و احیانا اگر خانم کوچکتر اشتباهی مرتکب شد ببخشه ولی واقعیت اینه که توی ایران عروس باید کوه صبر و تحمل باشه باید هرچیزی شنید باز هم لبخند بزنه و وانمود کنه اتفاقی نیفتاده

    اگر میخوای زمانی که مادرشوهرت خونتونه زجری که می کشی فقط مربوط به همون زمان باشه و سردی و قهر و مشکلات بعدش رو حداقل نداشته باشی مجبوری ظاهر رو حفظ کنی و این رو هم در یاد داشته باش که شما تنها نیستی و تعداد زیادی از خانمهای ایرانی با این سیستم غیر منطقی دارن زندگی می کنن

    من در مورد خودم بخوام برات بگم، خوشبختانه مادرشوهرم خانم خیلی خوبیه و تنها اشکالش اینه که تحت تاثیر دختراش قرار می گیره ولی در کل میشه باهاش کنار اومد
    ولی دو تا خواهر شوهر لوس عصبی و خودخواه دارم که البته اخلاقهاشون حالت سینوسی داره یعنی همیشه همیشه هم بد نیستن ولی یه وقتایی انقدر عجیب و غیر قابل تحمل میشن که دوست داری زودتر از دستشون فرار کنی. چیزی که وجود داره اینه که بیشتر وقتا یه پاسخ مودبانه به حرفهای غیر منطقیشون نمی تونم بدم یعنی اصلا توی اون لحظه حضور ذهن ندارم
    اوایل که کلا هیچ عکس العمل واضحی نشون نمی دادم هیچی و همه ناراحتی همینطور توی ذهنم می موند حتی به همسرم هم نمی گفتم

    الان همسرم به این نتیجه رسیده که خواهراش خیلی خودخواه و عصبی هستن البته نه اینکه خدای نکرده حتی یک بار بهشون بگه این مدلی رفتار نکنید فقط به من میگه من نگران خواهرام هستم با این اخلاقهاشون آیندشون چی میشه
    مثلا میگه خواهر بزرگم اگه عروس بیاره چه روابط بدی با عروسش پیدا می کنه و ...
    یا در مورد خواهر کوچکش میگه این اگه ازدواج کنه در کمتر از یک ماه طلاقش میدن با این اخلاق و رفتارش

    با همه این احوال به شدت بهشون احترام میذاره و امکان نداره حتی یک بار عکس العمل نشون بده به بدرفتاریهاشون حالا این بدرفتاری با هر کس که باشه
    فقط در مورد بچه ها حساسه اگر ببینه دارن به یکی از بچه ها حالا چه بچه خودمون چه بچه برادراش زور میگن حتما بهشون میگه این رفتار اشتباهه، البته باز هم با یه لحن توام با احترام

    کلا خواستم بهت بگم که توقع حمایت از همسرت نداشته باش حتی در شرایطی که کاملا هم حق با شماست
    باید به فکر باشی عکس العمل هایی رو انتخاب کنی که هم خودت کمتر عذاب بکشی و هم اثرات عکس العمل هات تا مدتها توی زندگیت نمونه

    اگر پاسخ محترمانه و نه پرخاشگرانه به ذهنت می رسه می تونی اون رو به زبون بیاری ولی گاهی انقدر حرفهایی که زده میشه مسخره و سطح پایین هست که باید آدم خیلی سطح خودشو بیاره پایین که جواب اون حرفها رو بخواد بده

    مثلا میتونی تحمل کنی ولی بعدا با ذکر چند مثال که همسرت هم در اون صحنه ها حضور داشته به همسرت بگی برای اینکه آستانه تحمل من در حال رد شدن هست بهتره از این محله بریم. می تونید محلی دورتر به منزل مادرشوهر برای زندگی انتخاب کنید که برخوردها کمتر بشه.

    ولی نکته دیگه ای هم که میخوام بهت بگم اینه که اگر اول ازدواجت هست یه مقدار صبر داشته باش و بذار که شوهرت خودش به این نتیجه برسه که برخی رفتارهای خانوادش غیر منطقی هست و از طرفی با گذشت زمان رابطه عاطفیش با شما قویتر بشه و یه مقدار بپذیره که شما عکس العمل نشون بدی به حرفها. حالا شاید خودش حرفی نزنه ولی حداقل از عکس العمل شما ناراحت نشه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  7. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    mercedes62 (سه شنبه 30 آبان 96), میس بیوتی (چهارشنبه 01 آذر 96), بی نهایت (چهارشنبه 01 آذر 96)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام گلاب جان. خسته نباشی. به نظر من از نظر منطقی و اخلاقی که بخوایم نگاه کنیم حق با شماست. هم زحمت کشیده بودی برای مهمونا دو ساعت هم در مواجهه با تیکه های مادرشوهرتون محل رو ترک کردی و باعث بحث و مشاجره بدتری نشدی. هرچند از سر ناراحتی اینکارو کردین ولی اگر میموندین و جواب نادرستی میدادین توی جمع خیلی بدتر بود و کار عاقلانه ای کردین.


    تیکه انداختن کلا عمل دور از ادب و نامناسبیه و فرقی نمیکنه چی باشه و در چه حد و کی بگه! هرکسی رو هم ناراحت میکنه فقط احساساتی باشی بیشتر ناراحت میشی نباشی کمتر. کار درست و نادرست هم ربطی به سن نداره. همونطوری که یه بچه کار خوب انجام بده مستحق تشویقه آدم پیرم کار اشتباه انجام بده باید منتظر عواقبش باشه مگر اینکه دست خودش نباشه و مثلا دچار زوال عقل شده باشه که نشه ازش هیچ انتظاری داشت. منطقی نیست بخاطر سن اشتباهات کسی رو کلا ندید بگیریم این اسمش احترام به دیگران نیست در حقیقت بی احترامی به ارزشمندی خودمونه. مادر شوهر شما هم حرکت بچگانه ای انجام دادن که بخاطر یه شام که حتی اگر بدمزه هم باشه جوابش تشکره به شما تیکه انداختن.


    ولی مهم نیست در واقع کی مقصره و اشتباه کرده موضوع مهمتر اینه که همسرتون از برخورد شما بهرحال ناراحت شدن و کانون گرمتون به خاطر یه مسئله خارجی کمی بهم ریخته. خیلی وقت ها ما چون برای خودمون احترام کافی قائل نمیشیم حالا به اسم تواضع یا عشق یا احترام یا هرچی دیگرانم حقوق مارو رعایت نمیکنن و بهمون بی احترامی میکنن. من نمیدونم خانواده شوهرتون چطوری هستن ولی میدونم که در برابر خانواده هایی که برای عروس هیچ ارزشی هم قائل نیستن میشه ایستاد و ملزمشون کرد که به عنوان انسان بهمون احترام بذارن.


    شما خیلی منطقی و در کمال آرامش میتونید با همسرتون صحبت کنین. این کاریه که خود من کردم و تو زندگیم در مورد خانواده همسرم و جواب گرفتم و سال هاست دیگه مشکلی از طرفشون ندارم.
    به همسرتون بگین که من برای شما احترام و ارزش قائلم برای مادرتون هم به خاطر شما و به واسطه عشقم به شما که همسرم هستی ارزش و احترام قائلم ولی اگر من در برابر بی ادبی و حرف دیگران سکوت کنم چه اتفاقی می افته؟ اون ناراحتی و سکوت در من سرکوب میشه ولی خاموش نمیشه بعد یه مدت من میشم یه زن غرغرو مثل خیلی خانمهای دیگه که سر شوهر و بچه شون مدام غر میزنن و عصبی و ناراحتن چون از جای دیگه ای از زندگیشون ناراحتن از حمایت نشدن توسط شوهرشون همیشه پر و شاکی هستن. خانواده شما با من بد رفتار کنن و من سکوت کنم و شما هم هیچی نگی بعدا ناخوداگاه و بدون اینکه خودمم بخوام سر شما که شوهرمی خالیش میکنم اگر بچه دارین سر بچه م خالیش میکنم بچه م میاد سر شما خالی میکنه و این دور باطل هی میچرخه و گرمی خانواده مون کلا بهم میخوره اونم بخاطر حرف های ناحق مردم.



    شما باید اصل رو خودت و شوهرت قرار بدی و باقی رو حاشیه نگه دارین چه مادر گرامی خودتون باشن چه مادر همسرتون. به همسرت بگو که میخوای زن شاد و سالمی داشته باشی یا زنی که افسرده ست و از اذیت ها و تیکه های خانواده شوهرش مریض و پر از عقده و عصبانیت شده؟
    زن و مرد لباس یکدیگه هستن و در همه حال باید محافظ و حامی هم باشن از همسرتون بخواین که در برابر عوامل بیرون از خانواده مراقب هم باشین و اجازه ندین به کانون گرمتون مسئله ای بتونه آسیب بزنه. حتی اگر جایی مقصر شما هم باشین همسرتون باید پوشاننده بدی های شما باشن و شما هم همینطور برای ایشون


    هیچ وقت به هیچ عنوان به شوهرتون نگین که تقصیر مادرت بوده که گارد بگیرن. فقط اینجور مواقع براشون مسئله رو باز کنید. حالت های دیگه ای که ممکنه در اثر بحث و مشاجره یا سرکوب خودتون اتفاق بیفته رو تشریح کنین و ازشون بپرسین چی دوست دارن و نیاز خودتون رو هم با نرمی و طوری که همسرتون حس کنن به حمایتشون در این مواقع نیاز دارین بیان کنید. همسرتون رو متوجه این مسئله کنید که ترک مکان شما به قصد بی احترامی به مادرشون نبوده و در اون شرایط که ناراحت شده بودین فقط به فضایی احتیاج داشتین که ناراحتیتون رو کنار بذارین تا بتونید دوباره با لب خندون به مهموناتون ملحق بشین و جهت احتیاط در اون لحظه اینکارو کردین که حرف ناشایستی نزنین که ایجاد کدورت کنه و قصد دیگه ای غیر از این ها نداشتین. اگر بتونین در کمال آرامش و منطق اینجور مواقع باهاشون حرف بزنین حتی بار اول اینو متوجه نشن بار دهم دیگه خودشون به این نتیجه میرسن که باید یا حامی شما در این مواقع باشن یا اهمیتی به این حرفای عروس و مادرشوهری قائل نشن و این مسائلو وارد رابطه دو نفرتون نکنن.


    شما اگر در شرایطی که آروم هستین و با زبان منطق و با محبت حرفاتونو به همسرتون بزنین و نخواین مستقیما کسی رو متهم و مقصر جلوه بدین میتونین خیلی راحت همسرتونو در این جور مواقع حامی خودتون بکنید. عصبانی نشین حرص نخورین اینجور مواقع و از خانواده شون مستقیم شکایت نکنید حق و حقوق خودتونو با آرامش و خیلی عادی جلوه بدین تا براشون جا بیفته. همسرتون باید از شما اینطور ببینن که شما عاقل و ملاحظه کارانه رفتار میکنین و اگر مشکلی با خانواده شون براتون پیش میاد از طرف شما نیست و شما نهایت سعی خودتونو برای آرامش و دوستی با خانواده شون انجام داده بودین و نهایتا مثلا مجبور به شکستن سکوت یا ترک اون مکان شدین در این حالت مقابل شما ایستادن یا ناراحت شدن ازتون براشون سخت میشه

  9. 2 کاربر از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده اند .

    maryam.mim (سه شنبه 22 اسفند 96), مهندس خانوم (دوشنبه 29 آبان 96)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آذر 96 [ 03:10]
    تاریخ عضویت
    1396-8-30
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    60
    سطح
    1
    Points: 60, Level: 1
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 13.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    من واقعا نمیدونم که چی میتونم بگم.
    ابتدا به ساکن میخواستم که یک پست مجزا بذارم اما در نهایت تصمیم گرفتم همین جا و در ذیل همین پست حرفهام رو بزنم چون واقعا مربوط به همین بحثه.
    واقعا سوالی که از شما دارم این هست که شما زن ها چرا هیچ گونه رحمی نسبت به همدیگه ندارین؟
    من تک تک صحنه هایی رو که شما ازش صحبت میکنید رو در مقابل چشمام دارم و این رفتارهای کودکانه واقعا زندگی من رو تباه کرد!
    من و همسرم چندین سال پیش خارج از کشور باهم آشنا شدیم و با هم ازدواج کردیم. از اون موقع هم همین جا ساکن هستیم و رابطه ی ما با خانواده در ایران محدود به یک سفر چند هفته ای در سال و مکالمه تلفنی هست. با تمام این احوال همسر من باز هم میانه خوبی با مادر من که اصلا پیش ما نیست نداره. من این رفتار رو ابتدا به ساکن ناشی از ناپختگی، کودکی و کلیشه های ذهنیش میدونستم. اما بعدها به این نکته رسیدم که این یک اصل نارحت کننده در ضمیر اکثر زنان هست که البته زنان ایرانی صرف نظر از میزان تحصیلات و طبقه اجتماعی ازش همیشه رنج میبرن. این مساله رو سخنان شما و بسیاری دیگر از پست های این سایت ثابت میکنه.
    اصولا از نگاه شما مادرشوهر یک وجود پلید هست که باید همواره باهاش مقابله کرد و حتی اگر با احترام باهاش برخورد میکنید هم اصولا از سر اجبار و تلاشی برای تحکیم موقعیت هست. همسر من فرد نخبه ای بوده که در طول دوران تحصیلش بسیار موفق بوده و ما با همدیگر در دانشگاه آشنا شدیم. مادر من هم به نسبت زمان خودش زن موفقی بوده. استاد بازنشسته دانشگاه هست و بخش وسیعی از جامعه بهش احترام میذارن. با این حال همسر من تحمل ارتباط با مادرم رو نداره و تمام تلاشش در این مسیر این هست که رابطه ما به عنوان یک خانواده با مادرم سرد باشه. این مساله در مورد خواهر من هم صدق میکنه هر چند که خواهرم به علت زندگی در یک کشور ثالث خیلی با ما ارتباط نداره.
    حتی بعد از تولد پسرم امیدوار بودم که این رابطه بهبود پیدا کنه چون فکر میکردم که همسرم بخاطر تجربه حس مادری میتونه درک کنه که یک فرزند تا چه حد میتونه به مادرش دلبسته باشه. اما افسوس که این فرضیه هم غلط بود. مادر من الان مدتهاست که دیگه به من سر نمیزنه و تنها با پدرم در خونه خودش مونده. علی رغم اصرار زیاد من نمیاد و همیشه بهانه تراشی میکنه در حالی که من مطمئن هستم تنها دلیلش این هست که ازاین میترسه که با حضورش مورد بی حرمتی قرار بگیره یا رابطه من و زنم خراب بشه. این در حالی هست که من همیشه نسبت به خانواده همسرم با محبت برخورد کردم و به هیچ وجه اجازه ندادم که چیزی رابطه ما با اونها رو تحت تاثیر قرار بده.
    من بعد از این چند سال زندگی و همچنین مشاهده زندگی همکاران و دوستانم به این نتیجه رسیدم که اصولا رن ها تحت هیچ شرایطی حاضر به تحمل زن های دیگه نیستن. اونها همیشه یک دلیلی برای محکوم کردن مادر یا خواهر پیدا میکنن و تلاش میکنن که توی اون دنیای کودکانه و کوچک خودشون برنده بشن. غافل از اینکه تنها و تنها با این کار باعث دلسرد شدن همسرشون میشن و دنیای شوهرشون رو سیاه میکنن. وقتی به عقب بر میگردم لحظه هایی رو میبینم که میتونست شیرین ترین خاطره ها برای من و همسرم باشه اما به جاش تبدیل شد به تلخ ترین لحظاتی که از یادآوریشون فراری هستم. واقعا سوالی که برای من همیشه مطرح هست اینه که چرا برای زن ها انقدر سخته که با یک زن دیگه از در محبت و بدون تزویر و ریا برخورد کنن؟ حتی اگر اون فرد خطایی رو مرتکب میشه در حقش ارفاق کنن، رحمت داشته باشن و سعی کنین خودشون رو جای دیگران بذارن؟ واقعا چقدر سخته؟ این چیزهایی که اسمشون رو میذارن کنایه و "تیکه"! چقدر سخته که نسبت بهش بی تفاوت باشن؟ یا حداقل اونقدر شجاعت و مروت داشته باشین که اگر نمیتونین تاب بیارن زندگی رو برای دیگران تلخ نکنن؟ واقعا من نمیدونم!!
    میدونم که این صحبت ها به مزاج اکثر شما خوش نمیاد اما این رو از من بشنوید به عنوان مردی که روز اول آشنایی با همسرش بسیار دلباختش بود، به عنوان مردی که سه سال با همسرش دوست بود و به دنبال یک همراه برای پرکردن تنهاییش در غربت بود: من مدتهاست که دیگه دلباخته نیستم، نه بخاطر اینکه اون برام تکراری شده یا اینکه دنبال چیز دیگری هستم. بخاطر اینکه مدتهاست که در تنهاییم تلخیهایی رو بیاد میارم که فقط ناراحتم میکنه. بخاطر اینکه هر شب دلم پر میکشه برای اینکه یک ساعت مادر و پدرم رو ببینم در حالی که از ته دلشون لبخند میزنن و حس میکنن که دوست داشته شدن. من مدتهاست که دیگه با همسرم فقط زندگی میکنم، چون دوست ندارم توی غربت تنها بمونه و نمیتونم با وجدانم کنار بیام که توی این شرایط رهاش کنم. چون نمیخوام پسرم زندگی تلخی رو تجربه کنه. تمام این حرف ها رو با این حال میزنم که همسرم تا حالا هیچ وقت با خانوادم برخورد تندی نداشته چون اصولا خانوادم اعتراضی به این شرایط نمیکنه و هیچ وقت فضایی ایجاد نشده که اونها با هم اصطکاکی پیدا کنن. با تمام این احوال اگر زمان به عقب برگرده، من هیچ وقت ازدواج نمیکنم. نه تنها با همسرم، بلکه با هیچ زن دیگه ای. شاید بخواین بگین که متاسفین، ولی من اون وقت باید بگم که من هم براتون متاسفم چون شاید این حس، حس قلبی خیلی از مردها باشه.
    قبل از ازدواجم، چند باری مادرم بهم سر زد. با اینکه تمام تلاشم این بود که پس از ازدواج لحظه های شیرینی داشته باشم، هنوز هم بهترین لحظات زندگیم در غربت همون روزهایین که مادرم پیشم بود، لحظه هایی که هیچ وقت بعد از ازدواجم تکرار نشد. هنوز هم تمام دلخوشی هر شب من اینه که تعطیلات برسه و من چند هفته ای رو در کنار مادر و پدرم سپری کنم. توی نگاه ناپخته پیش از ازدواجم تمام رویام این بود که بعد از ازدواج همسرم و خانودش هم جزیی از این دلخوشی ها باشن اما افسوس که اشتباهی محض بود. اصولا زنها دوست دارن که تنها جزء این مجموعه باشن اما با کمال تاسف باید بگم که من هم مثل خیلی از مردها نمیتونم محبتی رو که با شیر از مادرم گرفتم فراموش کنم! این محبت اصولا هیچ ربطی به عشق یک مرد به همسرش نداره، اما متاسفانه این رو زن ها درک نمیکنن!
    ویرایش توسط karrar : سه شنبه 30 آبان 96 در ساعت 04:47

  11. 5 کاربر از پست مفید karrar تشکرکرده اند .

    Eram (سه شنبه 30 آبان 96), فکور (سه شنبه 30 آبان 96), فرنوشم (سه شنبه 30 آبان 96), بی نهایت (چهارشنبه 01 آذر 96), شیدا. (سه شنبه 30 آبان 96)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام بر صاحب تاپيک و همه دوستان
    آقاي کارار برای شرایطی که شما در اون قرار گرفتید متاسفم ولی اجازه بدید با بخشی از حرفهای شما مخالفت کنم شايد بعضي خانمها باشن که بي دليل با خانواده همسر لج هستن ولي باور کنيد اصلا عمومیت نداره و خیلی از خانمها اتفاقا رابطه صمیمانه هم با خانواده همسر دارن

    معمولا مشکل با خانواده شوهر دو دليل عمده داره
    يک دليل اون به بدرفتاري بعضي ازخانواده ها برميگرده که به هيچ عنوان عروس رو مثل دختر خودشون نمي بينن و به عنوان يک برده که بايد هميشه از حقوق درجه دومي برخوردار باشه مي بينن. چرا؟به دلایل مختلف


    اگر يک مرد باهاش بدرفتاري بشه بهش بي احترامي بشه ، از حقوق درجه دومی برخوردار باشه، آیا بازهم با لبخند با خانواده زن برخورد می کنه، به نظر من بعیده
    حالا به خانمها گفته ميشه واکنش نشون نديد
    اين باعث ميشه که ناراحتي ها همينطور توي ذهن اين خانم تلنبار بشه


    دليل ديگه اين هست که يک مرد از نظر عاطفي همسرش رو اولويت خودش ندونه به عبارتي زن تصور کنه که به اندازه مادرشوهر مورد علاقه همسرش نيست اين هم با طبيعت زنها جور نيست (واقعیت اینه که هر زن یا مردی واقعا نیاز داره نفر اول زندگی همسرش باشه)
    يک مرد بايد اين رابطه رو به درستي مديريت کنه


    باور کنيد اغلب زنها اگر مطمئن باشن اولويت اول زندگي همسرشون هستن حتي همون کنايه هاي خانواده همسر رو هم احتمالا تحمل مي کنن
    مرد بايد مراقب باشه همش از وابستگيهاش به خانوادش حرف نزنه لازمه خودشو حداقل در ظاهر کمي بي تفاوت نشون بده و البته در عين حال قطع رابطه با خانوادش رو هم نپذيره


    اگر خانواده مرد رفتار نادرستي با زن داشته باشن مرد در خلوتش با همسرش بگه که درک مي کنه که اون رفتار اون فرد درست نبوده و حتي ازش معذرت هم بخواد و ازش بخواد اون موضوع رو فراموش کنه و به دليل اينکه خانوادش هستن رابطه رو ادامه بده


    و اینکه اگر همسر شما با مادر شما رفتار مناسبی نداره بهتره به جای اینکه کینه بگیرید و تحمل کنید شرایط رو، با همسرتون گفتگو کنید و ازش بخواین دلایلش رو توضیح بده
    شما گفتید همسرتون نخبه هست یک نخبه احتمالا باید برای هر رفتار یه دلیل داشته باشه
    اگر دلیلی که آورد منطقی بود و به دست شما قابل حل بود مشکل رو حل کنید اگر غیر منطقی بود هم سعی کنید قانعش کنید فقط اون وسط باید به نحوی صحبت کنید که همسرتون بفهمه هر کسی دقیقا جایگاه خودش رو داره و قرار نیست مادر شما جایگاه همسر شما رو از نظر عاطفی داشته باشه ولی در عین حال نمی تونید جایگاه مادرتون رو حذف یا کمرنگ کنید

    و مورد دیگه اینکه غربت باعث میشه افرادی که از آدم دور هستن خیلی پر اهمیت بشن و کسی که دائم حضور داره حضورش یکنواخت و خسته کننده بشه
    شاید الان اگر شما یک سال بود از همسرتون جدا شده بودید و پیش مادرتون بودید می نوشتید که بهترین دوران زندگیتون همون مدتی بوده که با همسرتون زندگی کردید

    بهتره از راه گفتگوی منطقی مشکلتون رو حل کنید

    از صاحب تاپیک معذرت میخوام که برای یه کاربر دیگه توی تاپیک اون نوشتم
    البته چون به نحوی آنالیز مشکل موجود بود به نظرم رسید ایراد نداشته باشه و اگر احیانا اشکال داره مدیران در صورت صلاحدید این پست رو حذف کنن
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : سه شنبه 30 آبان 96 در ساعت 21:20

  13. 6 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 02 آذر 96), maryam.mim (سه شنبه 22 اسفند 96), میس بیوتی (چهارشنبه 01 آذر 96), بی نهایت (چهارشنبه 01 آذر 96), بارن (چهارشنبه 01 آذر 96), زن ایرانی (چهارشنبه 01 آذر 96)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آذر 96 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1396-8-27
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بچه ها مرسی كه من رو درك ميكنين. من ٣٠ سالمه.

    فرداي اون روز شوهرم با يكم سرسنگينى اومد پيشم و منم بغلش كردم بعد كم كم با هم خوب شديم. ميگفت تو حرمت منو نگه نداشتى. منم گفتم عزيزم مگه من شروع كننده بودم؟ ميگه به خاطر من بايد سكوت ميكردى. گفتم خب تو وقتى ميبينى مامانت هى داره تيكه ميندازه دوتا جمله در جهت حمايت من بگو كه من يهو توم جمع نشه. چرا سكوت كردى؟ قبول كرد كه بايد ازم حمايت ميكرد.

    خدا ميدونه من اصلا اهل تيكه انداختن نيستم. بعد از اون جريان داشتم فكر ميكردم يه سرى از روابطم با بعضى همكلاسيام بهم خورده به خاطر همين رفتارهاى تيكه انداختنشون بوده. من اصلا از آدمايى كه اينطورى رفتار ميكنن خوشم نمياد. راستش فكر ميكنم اونايى كه تيكه ميندازن دل صافى ندارن. ولى چون خودم با همه صاف و رو راست برخورد ميكنم اصلا اين رفتار برام قابل تحمل نيست بعد يهو به طرف بدجورى ميتوپم. معمولا هم اونا طلبكار ميشن كه وا مگه ما چى گفتيم؟؟؟ من با همه آدماى اين مدلى قطع رابطه ميكنم ولى مادرشوهرو كه نميشه اين كارو كرد. واسه همين بايد رو خودم كار كنم. وقتى اهل جواب پس دادن نيستم و تو دلم جمع ميشه بعدم يه رفتار هيجانى نشون ميدم، بدترين انتخابو كردم. چجورى رو خودم كار كنم؟




    آقاى كرار من از پست شما تعجب ميكنم. يعنى چى همه زنها اينطورى و اونطورين؟ همه كه مثل خانم شما نيستن ... من الان چهارساله با مادرشوهرم اينا تو يه ساختمون زندگى ميكنم به خدا جلو اين و اون همش دارن پز منو ميدن و از اخلاقام تعريف ميكنن. فقط مادرشوهرم جلو خودم نميگه كه به خيال خودش پررو نشم بعد يه وقتايى از دهنش در ميره. شوهر من خودش شاهده كه ما هر موقع بيرون ميريم ميگم فلان چيزو براى مامانت بخريم، اينو لازم داشت يا هرچى. اونوقت خودش ميگه نه ولش كن بذار خودش بگيره. هر دفعه مسافرت ميريم براي همه اعضاى خونواده هاى جفتمون خريد ميكنيم. حتى يه خواهرشوهرم شهرستانه خودم واسه بچش هم خريد ميكنم و حتى خودمون نرسيم بريم پيششون، ميديم يكى ديگه سوغاتيا رو براشون ببره. يا مادرشوهرم هردفعه هرچى براش بخريم به اين و اون كادو ميده. نفهميدم كادوهاى منو دوست نداره يا از سر احساس بى نيازيه ولى من هربار وظيفه خودم ميدونم براش بخرم. شوهرم ميگه نگير استفاده نميكنه ولى ميگم نه ناراحت ميشه.

    خودم يه وقتايى شوهرمو ميفرستم كمك دستشون يا از اين مسائل. مثلا هفته پيش رفتيم واسه خونمون يه فرش بخريم، بعد شوهرم واسه باباش هم يه نردبون خريد منم واسه مامانش پادرى كه لازم داشت. خب من نميگم چرا براشون خرج ميكنى فقط يه وقتايى خرجش غيرمعقول بشه ميگم نه منطقى نيست. خب شوهرم رفتار منو هم داره ميبينه. خداييش نه تا حالا يه بار بى احترامى كردم نه شوهرمو ازشون دور كردم. انقدرى كه به خونواده شوهرم ميرسيم به خوانواده خودم وقت نميكنم. ديگه چيكار بايد ميكردم كه باعث اين برخوردا نشم؟ به شوهرم ميگم قبول دارى هركسى جاى من بود الان تو خونتون جنگ جهانى بود؟ ميگه آره. خب با همه اينا ديگه صبر و تحمل آدم هم حدى داره.

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آذر 96 [ 03:10]
    تاریخ عضویت
    1396-8-30
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    60
    سطح
    1
    Points: 60, Level: 1
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 13.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و تشکر بخاطر پاسختون

    خوشحال شدم که نظر یک فرد دیگه رو هم شنیدم و طبیعتا با بخشی از سخنانتون موافق و با بخشی مخالف هستم. شاید نحوه بیانم همراه با کمی احساس بود اما از بخش وسیعی از نظراتی که دادم (حداقل در مورد خودم و زندگیم) تا حد زیادی اطمینان دارم چون بعضی هاشون رو به ناچار تجربه کردم. بهرحال با توجه به تذکری که دادید فکر میکنم که منحرف شدن به بحث من مناسب نباشه با توجه به اینکه صاحب پست فرد دیگری هستن.

    از صاحب پست هم معذرت میخوام اگر چنانچه بحث رو تا حدی از مسیر اصلی خارج کردم. هر چند که احساس کردم کمی از نحوه اظهار نظر من آزرده خاطر شدین میخواستم که تاکید کنم که فحوای کلام من این بود که مجموعه رفتارهای شما هست که این زندگی رو میسازه. شما هر چقدر که به همسرتون محبت کنین و زندگی رو براش به زعم خودتون شیرین کنین، هیچ وقت نمیتونین بخش خانواده رو صرف نظر کنین. هر چند که احتمالا همسر شما هم اشتباه مادرشون رو متوجه میشن، اما این توقع ایشون که شما از در دوستی با مادرشون وارد بشین حق طبیعی ایشون هست. مطمئنا مادر همسرتون در حق فرزندانشون هم بعضا اشتباه مرتکب میشن، اما این خطاها باعث نمیشه که فرزندانشون بخوان حتی رابطشون رو با مادر کم یا سرد کنن. اینکه همسرتون توقع این حس رو از طرف شما هم به مادرش داشته باشه و صد البته این که شما توقع چنین حسی رو نسبت به خانوادتون از ایشون داشته باشید حق طبیعی ایشون و شماست. هیچ کس نمیخواد که شما مادر همسرتون رو بی عیب بدونین اما این رو از من بپذیرین که به وضوح تفاوت هست بین آزرده شدن از کسی که دوستش دارین و مقابله با اون کسی که دشمنش میدونین. و این تفاوت رو همسرتون در نحوه برخورد شما قطعا مشاهده میکنن.

    مادر شوهر هیچ وقت رقیبی برای شما نمیتونه باشه همونطور که غذا خوردن نمیتونه جایگزینی برای آب نوشیدن باشه. شما و ایشون دو دنیای متفاوتین که همسرتون به هر دو نیاز داره. اگر چنانچه شما دسترسی به هر کدوم رو براش سخت کنین، حتی اگر در ظاهر همه چیز تموم بشه، به مرور حس ناخوشایندی رو در دل همسرتون ایجاد میکنه که حتی اگر خودش هم بخواد فراموشش نخواهد کرد. علی ای حال امیدوارم که شما متفاوت از شرایط من و تمامی اطرافیانم بتونین با این واقعیت کنار بیاین و زندگیتون شاد باشه.

  16. کاربر روبرو از پست مفید karrar تشکرکرده است .

    Eram (پنجشنبه 02 آذر 96)

  17. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گلاب خانوم نمایش پست ها
    .
    .
    .

    من با همه آدماى اين مدلى قطع رابطه ميكنم ولى مادرشوهرو كه نميشه اين كارو كرد. واسه همين بايد رو خودم كار كنم. وقتى اهل جواب پس دادن نيستم و تو دلم جمع ميشه بعدم يه رفتار هيجانى نشون ميدم، بدترين انتخابو كردم. چجورى رو خودم كار كنم؟
    .
    .

    اطراف ما آدم ها با خصوصیات متفاوت هست ، به قول خودتون بعضی ها رو می شه باهاشون قطع رابطه کرد بعضی ها را نمی شه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط بی نهایت نمایش پست ها
    در جایی یادمه مدیر یه مطلبی گذاشته بودند با این مضمون که :

    اگر شما بخواهی در یک شهر رفت و آمد کنید 2 راه دارید:
    1- همه کوچه ها وخیابان ها را فرش کنید
    2- به پای خود کفش کنید.
    آدم هایی که احساسات وهیجانات قوی دادند اتوماتیک وار راه اول را انتخاب می کنند یعنی همسر ، دوست و آشنا باید تغییر کنن وضعف هایشان حل شود تا قابل تحمل بشوند.
    اما اگر بتونیم احساساتمون رو کنترل کنیم ودر این زمینه قوی بشیم مثل اینه یک کفش به پا داریم.
    در آن صورت حتی اگر ضعف های دیگران برطرف نشه ماها کمتر ناراحت می شیم.

    لینک زیرهم دراین رابطه هست.
    زودرنجی چه بلایی بر سر ما می آورد؟!
    تا پیک های زیر خیلی در این رابطه مفیده. بهتون توصیه می کنم مطالعه بفرمایید.

    http://www.hamdardi.net/thread-38729.html

    http://www.hamdardi.net/thread-44711.html

  18. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    Eram (پنجشنبه 02 آذر 96)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.