سلام امین اقا
درست حدس زدی.یکی از وسواس های پدرت برمیگرده به اعتیادش.ترس و وحشت و بدبینی و ...همه اینا به دلیل مصرف مواد روان گردانه.
بیا و یه کاری کن.شرایط بدتر رو در نظر بگیر.مثلا فرض کن پدرت با این شرایطی که داره یک قرون هم در مسائل مالی کمکت نمیکرد.اون موقع چه حسی داشتی؟ خیلی از پدرا هستن که سالم و اعتیاد ندارن ولی قرونی هم به بچه اشون کمک نمیکنن.نمونه اش پدر خوده یکی از دوستان من .اعتیاد نداره و تو در و همسایه به مقید بودن و امین بودن و ...معروفه.اما باور کن برای دختر و پسراش قرونی خرج نکرده و نمیکنه.میگه همینکه بزرگشون کردن بسه و خودشون باید برن خونه و ماشین و ..تهیه کنن.اما پدرت خوب حمایتت کرده در این مورد و خیلی هم فراتر از وظیفه اش عمل کرده....به نظرم این کارش واقعا لطف بزرگی بوده.....به این فکر کن زمان هایی که شما ناتوان بودی و همین پدر خرجت رو داده و از راه رفتنت و دندون دراوردنت و به حرف افتادنت خندیده و لذت برده. از تب کردنت و زمین خوردنت خم شده و غصه خورده...اینا رو یادت نره....پدر یه کوهه.حتی اگر بدترین پدر دنیا باشه.فکر نکن دلم خوشه اینو میگم.من خودم پدری دارم که در بداخلاقی زبون زد خاص و عامه.معتاد نیست اما حتی برای یه مکالمه ساده روزمره هم دل ادم رو میشکنه....
در مورد ازدواجت هم نگران نباش....اگر واقعا به خدایی خدا اعتقاد داری مطمئن باش تر و خشک باهم نمیسوزن.از الان نشستی فکر چند سال دیگه رو میکنی ؟ما از یک دقیقه خودمونم خبر نداریم چه برسه چند وقت اینده....
چقدر جالب ...که همزمان اتفاقی که برای پسر همسایه مون افتاد به شما ربط پیدا میکنه...اونم دقیقا شرایط مشابه شما رو داشت و برای تحقیق که اومدن خب همسایه ها حقیقت رو گفتن اما واقعا به خوبی و اقایی این پسر نتونستن ایرادی بگیرن و بعده صفر هم مراسم عقدشونه...پس خودخوری و قضاوت و پیش بینی اینده ممنوع.مطمئن باش هر خانواده ای ضعف های مخصوص خودش رو داره...که اگر ادم بیمار باشه میتونه با اون ضعفها سرکوب به زن یا شوهرش بزنه.پس این رو از ذهنت پاک کن.
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)