با سلام من قبلا اینجا اومدم و راهنمایی هايي زیادی در خصوص زندگیم از شما گرفتم و خدا رو شکر مشکل اصليم حل شدهی دختر ی ساله دارم 23سالمه شیش ساله ازدواج کردم اما ی مشکلی ک دارم و خیلی اذیت میشم اینکه تنهام از صب تا شب با دخترم تنهام حتی ی دوستم ندارم و این باعث شده بخاطر تنهایی شکاک بشم مدام ب شوهرم شک میکنم اونم بخاطر گیر ندادن من بهش و جنجال ب پا نکردنم بهم دروغ ميگه مثلا همین چند شب پیش دیر اومد خونه باهاش تماس گرفتم گفتم کجايی گفت ماشین پنچر شده ده دقیقه ديگه خونم منم فورا ب شرکتشون زنگ زدم گفتم آقای...شرکتن گفت اومده پنچر بود ماشينش الان مياد اومدن شوهرم بیست دقیقه طول کشید گفتم چرا انقد دیر اومدی البته با ناراحتی تمام گف زاپاسمو دادم درست کنن فرداشب پدرم اومد خونمون با شوهرم رفتیم برسونیمش تو صندوق عقب زاپاس رو دیدم از اون موقعست باهم حرف نمیزنیم و باهاش قهر کردم ميگم چرا دروغ گفتی ميگه اگه نمیگفتم زاپاسو دادم تعمیر گاه دعوا راه مینداختی ک تا الان کجا بودی ميگم خب الان بگو کجا بودی ميگه تو راه بودم من همينجور گیج موندم آخه شرکت ب خونه نزدیکه چرا انقد طول کشید اومدنش .و از این دست مشکلات در ضمن من اصلا مهارت دوست یابی ندارم نميدونم رفتارم چطوري که بیشتر از سلام و احوالپرسی نميشه نميدونم من شکاکم همسرم مشکل داره؟؟؟؟؟