وابستگی شدید شوهرم به خانوادش

[نازنین 2]

سلام دوستان من یکی از اعضای قدیمی انجمن هستم خیلی وقته نیومد اینجا من حدود سه ساله که ازدواج کردم شوهرم به شدت به خانوادش وابسته ست ما با اونا زندگی میکنیم حتی خرج مون هم با همه ولی واقعا دیگه خسته شدم دیگه میخوام زندگی مستقل داشته باشم اما خیلی میترسم به شوهرم بگم چون خیلی آدم عصبی هست و در ضمن اینکه خانوادش یعنی باباش بهش پیشنهاد دادن که جدا بشع ولی با مخالفت شدید شوهرم مواجه شدن اونام گفتم تا خودت نخوای ما جدات نمیکنیم مامانش که از خداشه از اونجایی که به خانوادش به شدت وابسته ست زیاد با من صمیمی نیست و من هرکاری میکنم که خونه ی خودمون و با من احساس ارامش کنه نمیشه ارامشش رو با خانوادش میبینه البته این یه مشکل جدای زندگی منه که مطمئنم وقتی جدا بشیم بیشتر بهم دلبسته میشیم ما یه دختر یک ساله هم داریم خیلی مشکلات زندگی با خانواده شوهر زیاده واقعا دیگه تحمل شو ندارم کمکم کنید چطوری با سیاست راضیش کنم

[نازنین 2]

واقعا که این همه آدم میان میخونن و بدون اینکه کمکی کنند میرن

[بامداد روشنایی]

شوهر شما احتمالا به تنهایی از پس زندگی بر نمیاد و خودش به خوبی به این موضوع واقفه.بنابراین سعی میکنه یه مقدار از مسئولیت خودشو روی دوش پدر و مادرش بندازه و اینجوری خیالش راحته که یکی هست حمایتش کنه.
هم این مورد ، هم عصبانی بودن ایشون نشون از ضعف اعتماد به نفس در ایشون داره.شما میتونین با رفتارتون و همچنین حرفاتون نقش موثری در افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس ایشون داشته باشین.(مقالات آقای باغبان رو مطالعه کنین)

[نازنین 2]

بله درسته خودم هم به این نتیجه رسیدم که همش دنبال بهانه ست که جدا نشه ولی بسیار مغرور و لجباز هست به هیچ وجه بهش حرف کسی گوش نمیده نمیدونم واقعا چطور باید راضیش کرد

[نازنین 2]

من پنج روزه این پست رو گذاشتم ولی هیچ جوابی دریافت نکردم چرا ااا آخه������������

[maryam123]

سلام نازنین جان
شاید یکی از دلایلش که کسی به تاپیکت سر نمیزنه اینه که خیلی مختصر توضیح دادی و اعضا نمیدونن چی بنویسن با توضیحات مختصر شما....

یادمه شما از زمان نامزدی با ایشون مشکلات داشتی ..درسته؟تایپک هاتم همینو میگه.بیشتر تاپیک هات رو هم به نتیجه نرسوندی...فرشته مهربان راهنمایی های خوبی کرده بود در تاپیک های قبلیت..بهتره تایپک هات رو دوباره و با دقت بخونی و نت برداری کنی.

با این همه مشکلاتی که از اول با همسرت داشتی در همین شرایط هم بچه دار شدی ..خب بچه طبیعتا باعث میشه زن نتونه اون توجه قبلی رو به شوهرش داشته باشه و این هم اضافه شده به مشکلات.
نازنین جان یادت باشه مردها از زن های ضعیف و وابسته و از اون طرف از زن های زمخت خوششون نمیاد.باید تعادلی رو برقرار کنی.بعده سه سال زندگی باید همه نقاط ضعف و قوت خودت و همسرت رو پیدا کرده باشی.باید بدونی چی همسرت رو ازار میده و در نهایت باید راه رو تا اخر ادامه بدی.اگر رویه بهبود زندگیت رو هم مثل تاپیک هات نیمه کاره رها کنی به جایی نخواهی رسید.
من تایپکهای قبلیت رو دیدم ....رفتارت با همسرت مناسب نیست و دقیقا یا مردانه باهاش رفتار میکنی و یا با نهایت ضعف....چرا ؟چرا تعادل نداری؟چرا باید برای شما مهم باشه ایشون با برادرش صحبت های یواشکی میکنه؟چرا رفتار خودت رو رها کردی و فط رفتار کسانی رو بررسی میکنی که با همسرت در ارتباطن ؟
به همسرت محبت کن و نقش یک زن محکم و در عین حال ظریف رو داشته باش.دیدی زن هایی رو که مردهاشون بدون اجازه اونا اب نمیخورن..؟؟فکر کردی چطور به این مرحله رسیدن؟مسلما نه با داد و بی داد بوده نه با زورگویی و ....
چیزی که یک مرد رو مطیع زن میکنه این هست که زن با زیرکی خواسته های معقول همسرش رو بفهمه و درک کنه و براش انجام بده.
مثلا یه خانومی بود میگفت من همیشه برای خواهر شوهرام کادو میخرم.چون همسرم خواهراشو خیلی دوست داره.اما نیمدونم چرا رفتار من همسرم رو خوشحال نمیکنه و بدتر دعوامونم میشه....یه مشاور بهش گفته بود دلیلش اینه که تو خواسته همسرت رو درست نفهمیدی...شاید همسرت دوست داشته باشه خودش برای خواهراش کادو بخره و این رفتار شما براش ازار دهنده است ( چون خواهرهای اون اقابسیار سخت پسند بودن و بعد از هر بار گرفتن کادو از زن برادرشون به برادرشون گله میکردن که زن تو برای ما جنس بنجل خریده) و همین باعث میشده بین یک خانواده اختلاف بیفته.....

[نازنین 2]

سلام نازنین جان
شاید یکی از دلایلش که کسی به تاپیکت سر نمیزنه اینه که خیلی مختصر توضیح دادی و اعضا نمیدونن چی بنویسن با توضیحات مختصر شما....

یادمه شما از زمان نامزدی با ایشون مشکلات داشتی ..درسته؟تایپک هاتم همینو میگه.بیشتر تاپیک هات رو هم به نتیجه نرسوندی...فرشته مهربان راهنمایی های خوبی کرده بود در تاپیک های قبلیت..بهتره تایپک هات رو دوباره و با دقت بخونی و نت برداری کنی.

با این همه مشکلاتی که از اول با همسرت داشتی در همین شرایط هم بچه دار شدی ..خب بچه طبیعتا باعث میشه زن نتونه اون توجه قبلی رو به شوهرش داشته باشه و این هم اضافه شده به مشکلات.
نازنین جان یادت باشه مردها از زن های ضعیف و وابسته و از اون طرف از زن های زمخت خوششون نمیاد.باید تعادلی رو برقرار کنی.بعده سه سال زندگی باید همه نقاط ضعف و قوت خودت و همسرت رو پیدا کرده باشی.باید بدونی چی همسرت رو ازار میده و در نهایت باید راه رو تا اخر ادامه بدی.اگر رویه بهبود زندگیت رو هم مثل تاپیک هات نیمه کاره رها کنی به جایی نخواهی رسید.
من تایپکهای قبلیت رو دیدم ....رفتارت با همسرت مناسب نیست و دقیقا یا مردانه باهاش رفتار میکنی و یا با نهایت ضعف....چرا ؟چرا تعادل نداری؟چرا باید برای شما مهم باشه ایشون با برادرش صحبت های یواشکی میکنه؟چرا رفتار خودت رو رها کردی و فط رفتار کسانی رو بررسی میکنی که با همسرت در ارتباطن ؟
به همسرت محبت کن و نقش یک زن محکم و در عین حال ظریف رو داشته باش.دیدی زن هایی رو که مردهاشون بدون اجازه اونا اب نمیخورن..؟؟فکر کردی چطور به این مرحله رسیدن؟مسلما نه با داد و بی داد بوده نه با زورگویی و ....
چیزی که یک مرد رو مطیع زن میکنه این هست که زن با زیرکی خواسته های معقول همسرش رو بفهمه و درک کنه و براش انجام بده.
مثلا یه خانومی بود میگفت من همیشه برای خواهر شوهرام کادو میخرم.چون همسرم خواهراشو خیلی دوست داره.اما نیمدونم چرا رفتار من همسرم رو خوشحال نمیکنه و بدتر دعوامونم میشه....یه مشاور بهش گفته بود دلیلش اینه که تو خواسته همسرت رو درست نفهمیدی...شاید همسرت دوست داشته باشه خودش برای خواهراش کادو بخره و این رفتار شما براش ازار دهنده است ( چون خواهرهای اون اقابسیار سخت پسند بودن و بعد از هر بار گرفتن کادو از زن برادرشون به برادرشون گله میکردن که زن تو برای ما جنس بنجل خریده) و همین باعث میشده بین یک خانواده اختلاف بیفته.....

مریم 123 واقعا ممنون از جوابت در حقیقت من واقعا گیج شدک دقیقا نمیدنم چی کار کنم نمی دونم چی درسته چی غلط