به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array

    کتک کاری، دعوا، از بین رفتن حرمت ها و...

    سلام دوستان احتیاج به کمک فوری دارم... منو همسرم هر دو تحصیل کرده ایشون شاغل منم شاغل یک بچه دو ساله هم داریم من 28ایشون 29سال...
    جمعه من ساعت های ده شب بهش گفتم فلان چیزو لازم دارم برو برام بخر خیلی ضروری بود (اینم بگم روابطمون خیلی خوب بود تا اون لحظه) ایشون گفتن حال ندارم برو به بابات ببگو!!منم گفتم چطور هر کس حتی نصف شب زنگ بزنه بگه فلان چیزو برام بیار یا خودت اگر چیزی بخوای سریع میری میاری حالا من گفتم نمیری... اینم اضافه کنم که بخاطر من اصلا کاری نمیکنه ولی برای بقیه و برای خودشیرینی میکنه...و اینکه من هر کاری براش انجام میدم خودشم میدونه و اینو میگه... خلاصه بحث بالا گرفت تا به کتک کاری شدید کشیده شد جوری که مادرم اینا فهمیدن و بابام میخواست بزندش خلاصه این گذشت و روز بعد انگار نه انگار نه دیروزش کاری کرده و باید جبران کنه رفت باشگاه از اونجا استخر خلاصه چهار پنج ساعت خونه نبود بعدشم اومد خوابید منم چیزی نگفتم تا اینکه دیروز اومد گفت تمومش کن دیگه من که گفتم پشیمونم ببخشید (در صورتی که هیچ نشانه ای از پشیمونی نداشت و برای منم کتک اصلا چیز قابل قبول و توجیهی نبوده و نیست) خلاصه باز بحث بالا گرفت دوباره جمله کرد و کتک کاری واقعا دیگه عصبی شدم حسابی از کوره در رفتم چنان داد و بیدادی کردم که هیچکس تا حالا ندیده بود چندین بار به سمتش حمله ور شدم ولی پدر مادرم نداشتن ینی تو دلم موند بزنم لهش کنم یکی از این دفعات زدم عینکش رو خورد کردم و موبایلش رو هم خراب کردم اونم در غیاب من خصوصی ترین رازم رو به پدرو مادرم گفت و منو وحشی تر کرد جوری که حتی به کشتنش هم فکر کردم... خلاصه الان پر از خشمم دیشب هم کلا پدر و مادرم طرف اونو گرفتن و منم توی خونه تنها موندم و اون رفت خونه پدر مادرم امروز هم خواستم برم پزشک قانونی و شکایت کنم ولی نمیدونم الان کار درست چیه تروخدا راهنمایی کنید

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    کار درست اینه که از این تجربه تلخ درس بگیرید.

    کنترل نکردن خشم ، خودمون رو دست احساسات و هیجانات بدیم یک زندگی خوب را می تونه یک شبه به ویرانه تبدیل کنه.

    روی کنترل هیجاناتتون کار کنید.

    فاجعه سازی نکنید ، هیچ اتفاق بزرگی رخ نداده. در همه زندگی ها حتی اون عاشقانه هاش ممکنه چنین اتفاقاتی بیفته مهم اینه که در پی رفع باشیم.

    این همه داد و بیداد نتیجه بها دادن بیش از حد به احساسات وخشمتون بوده جوری که کنترل اوضاع از دستتون خارج شده .

    الان زمان فرصت سازیه .

    چند وقته پیش یکی از دوستان با موضوع کتک کاری تاپیکی زدند و خوشبختانه اونقدر فعال تاپیکشون به پیش رفت که رابطه ایشون و همسرشون از قبل خیلی عمیق تر وبهتر هم شد . حتی به واسطه چنین خیری که پیش آمده بود شکاف های بزرگی که در زندگی شون بود رو شناسایی کرد واونها را ترمیم کرد.

    این را یک خیر در زندگی تون بدونید و در ادامه تاپیک سعی کنید اشکالات کارتون را در بیارید و سعی در رفع اونها داشته باشید.

    موفق باشید.

  3. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 01 آبان 96), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 01 آبان 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array
    ممنون بی نهایت عزیز... دقیقا به نکته خوبی اشاره کردین همه چیز از این خشم بی دلیل و بی نهایت من شروع شد و من اونقدر به این خشم پروبال دادم که تبدیل شدم به آدمی که حتی میخواستن زنگ بزنن آمبولانس از تیمارستان بیاد در این حد جنون داشتم... نمیدونم حالا چجوری درستش کنم... متاسفانه اون خشم هنوزم در من هست از کودکی با من بوده و بعد از اتفاقات دیشب بازم با من مونده و به کوچک ترین توجهی واکنش بدی نشون میدم... چکار کنم؟ خیلی معذرت خواهی برام سخته اونم با وجود اینکه کتک خوردم و این برام به هیچ وجه قابل بخشش نیست

  5. کاربر روبرو از پست مفید tommy تشکرکرده است .

    mercedes62 (پنجشنبه 04 آبان 96)

  6. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    1- به نظر من برو پزشک قانونی و برگه را بگیر. اما اقدامی نکن. برگه را هم خونه ی خودت نگه دار که همسرت ببینه و ناراحت بشه.
    برای روز مبادا داشته باش. بده دست مادرت یا کسی که بهش اعتماد داری.


    2- برای درمان خشمت برو روانشناس. خشم بی دلیل نبوده. خشمی هست که درونتونه و یه جاهایی فعال می شه. اگه در این حد بوده که به قول خودتون می خواستن زنگ بزنن آمبولانس، فکر نمی کنی باید برای درمانش اقدام کنی؟
    می تونی به کمک یه روانشناس خوب حلش کنی و زندگیت را درست کنی. ایشون نباشه، یه همسر دیگه، فرزندت، همخونه ات ... هر کسی ... خشم شما هم به خودت و هم به اطرافیانت آسیب می زنه. دنبال درمانش باش.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 04 آبان 96), میشل (دوشنبه 01 آبان 96), جوادیان (سه شنبه 02 آبان 96)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام
    به نظر میاد از یه چیزی خشمگینی؟
    وگرنه تو حالت عادی که اینطور دعوا نمیشه
    اونم سر اینکه نرفته کاری برات انجام بده
    خب اون حق داره گاهی نپذیره کاری انجام بده جوابش فریاد نبوده میتونستی با ارامش بخواهی و نهایتا ساکت بشی مطمانا انجامش میداد
    بهر دلیلی حالا تو خشمگین بودی و از درون اشفته که متاسفانه به اینجا رسیده

    تامی ببین وقتی تو رابطه زن و شوهری کار به اینجاها میرسه یعنی یه خللی تو رابطتتون هست یه مشکلی هست که باید رفع بشه
    که اینجا رفتار خشمگینانه شما باعث این قضیه شده.

    منم وقتی با شوهرم دعوا کردم بهم توصیه کردن گواهی پزشکی بگیرم
    ولی من میدونستم این راه حل نیست چون گواهی برای مردهایی لازمه که این کار عادتشونه و متمدن نیستن ولی من که میدونستم همسرم بهم از گل نازک تر نمیگه منم که تا این حد کشوندمش با رفتارهای نسنجیده و دردهای درونی برخاسته از فکر اشتباهم.
    راه حلش التیام درد های خودم بود که هر از گاهی علمش میکردم و میکوبیدم سر همسرم ...پس خودمو اصلاح کردم...و همچنان هم ادامه داره زندگی یعنی همین رو به پیشرفت...
    فکر کن دو نفری که عاشق همن به کتک کاری میرسن!

    حالا اروم باش و کار خاصی نکن فقط بدون این هم میگذره ولی نباید تکرار بشه یه چیزهایی باید عوض بشه
    مطمانا خیلی چیزا میاد دستت...

    یه نکته دیگه این که چرا پدر و مادر شما وسط زندگیتون هستن؟
    این دعواها نباید به گوش کسی برسه و اگر چه نزدیک شماهستند و متوجه میشن ولی نباید به این صراحت در جریان باشند

    کسی رو دخالت نده تو زندگیت حتی مادرت
    فقط از مشاور میتونی کمک بگیری.


  9. 2 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    بارن (سه شنبه 02 آبان 96), شیدا. (سه شنبه 02 آبان 96)

  10. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام

    چرا از واژه " وحشی " در مورد خودت استفاده می کنی ؟!!؟ همین صفت روت بمونه به مرور زمان این حالت رو در شما تقویت میکنه.....

    خشمت رو کنترل کن...رفتارهای مردانه و تند نداشته باش.ظرافت و زیرکی زنانه از هر کارد و چاقو و قمه ای برنده تره...

    بهترین کار اینه فعلا تا اروم نشدن اوضاع هیچ اقدامی نکنی و با همسرت نه قهر و نه خودمونی بشی.بذار شرایط به حالت اولیه برگرده.و در یک فرصت مناسب در مورد کتک کار ی صحبت کن باهاش.
    فکر نکن همسرت رفته دنبال خوش گذرونی و ...چرا فکر نمیکنی رفته باشگاه و استخر تا هم خودش اروم تر بشه و هم از محیط خونه یکمی فاصله داشته باشه؟ همین افکار منفی ادم رو بی دلیل خشمگین میکنه.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  11. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 02 آبان 96)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    پدر مادرم نداشتن ینی تو دلم موند بزنم لهش کنم یکی از این دفعات زدم عینکش رو خورد کردم و موبایلش رو هم خراب کردم اونم در غیاب من خصوصی ترین رازم رو به پدرو مادرم گفت و منو وحشی تر کرد جوری که حتی به کشتنش هم فکر کردم... خلاصه الان پر از خشمم دیشب هم کلا پدر و مادرم طرف اونو گرفتن

    من فکر می کنم اون اقا اول باید بره پزشک قانونی، بعد هم بره دادخواست نداشتن تامین جانی بده ، آخرش اگر زنده موند بیاد اینجا کمک بخواد.

    شما یه خرید نرفتن ساعت 10 شب برای چیزی که معلوم نیست اونقدر مهم بوده یا خیر که آخر شب کسی برای خریدش بیرون بره رو رسوندید به دعوا و کتک کاری، عینک و موبایلش رو هم داغون کرده اید به فکر کشتن و قتل هم افتاده اید. اینجوری که شما میگید اون بنده خدا چند برابر مقداری که زده خسارت مالی و جسمی دیده. مسلما این وسط شما مسئول هستید هم در شروع دعوا و هم در ادامه دادن آن.

    میخواستن زنگ بزنن آمبولانس از تیمارستان بیاد در این حد جنون داشتم... نمیدونم حالا چجوری درستش کنم... متاسفانه اون خشم هنوزم در من هست از کودکی با من بوده

    توضیح نداده اید مشکلی که از کودکی داشته اید چه چیز و با چه کیفیتی بوده است ولی اینقدر معلومه که نیاز به مراجعه به روان شناس یا روان پزشک (بسته به ناراحتی تان) دارید. امروز با همسرتان درگیری دارید فردا با همسر و فرزند و سایرین.

    موفق باشید

  13. 3 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    Shayeste (سه شنبه 02 آبان 96), جوادیان (سه شنبه 02 آبان 96), شیدا. (سه شنبه 02 آبان 96)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام تامی عزیز.نمیدونم چرا باوجود اینکه تعدادتاپیکات خیلی زیاد بود دلم خواست از اول بخونمشون.شایدحس ششم بهم گفت این همزادته.!خیلی برام جالب بود.چقدر شبیه همیم.خشممون ،حسادتی که تو وجودته،حتی طنز پنهانی که تو نوشته هات هست،حتی موقع عصبانیت .من در موردخشم خودم خیلی فکر کردم که چرا باید انقدر موقع عصبانیت افسارگسیخته عمل کنم،خوب راستش فکر میکنم جوابش روپیداکردم.از اونجایی که من خیلی دوس دارم به اون تعالیه انسانی برسم خیلی زندگی خودم رو کنکاش میکنم.من تویه خانوادهءخیلی اروم وتحصیلکرده بزرگ شدم.اما اینهابرای تربیت صحیح کافی نیست.من یادم میاد وقتی تاسن۱۸سالگی که خونه بودم هیچوقت بهمون حق عصبانیت وابراز خشم داده نمیشد.یعنی اگه از چیزی ناراحت وخشمگین میشدم نباید دادمیزدم چون قانون خونمون بهم اجازه نمیداد ومن باید این عصبانیت رو درون خودم نگه میداشتم.حتی پدر ومادرم هیچ راه جایگزین هم ندادن به من.مثلا اینکه حداقل حرف بزنن.هیچی.فقط سکوت سکوت سکوت.وحالا که ازدواج کرده بودم دیگه خبری از اون قوانین نبود.چون من دیگه خودم بودم که داشتم برای خونه م قانون میذاشتم.این شد که وقتی عصبانی میشدم به خودم اجازه میدادم هرکاری که دوست دارم بکنم.وسیله بشکنم.به همسرم بتوپم.فریاد بزنم.انقدر عصبانی میشدم که حتی میتونستم خیلی راحت همسرم رو بکشم.من در کنار خانوادهءهمسرم زندگی میکنم.زندگیه اونارم میدیدم.درست نقطهءمقابل ما عمل میکردن.اگه تو خانوادشون کسی عصبانی میشد راحت ابرازش میکرد.بدون پرخاشگری بدون فریاد بدون دیوونه بازی.شوهر من وقتی عصبانی میشه فقط محکم وجدی صحبت میکنه.بدون اینکه توپوق بزنه.بدون اینکه دستاش بلرزه.بدون اینکه فریاد بزنه.بدون اینکه توهین کنه خیلی راحت خشمش رو باکلمات ابراز میکنه‌.خشم یه حس درون همهءآدمهاست که باید باشه.اما باید افسارش دست خودمون باشه.من نسبت به اوایل زندگیم خیلی پیشرفت کردم.چون همش میخوام این اخلاق بد رو کنار بذارم.کتابای مذهبی خیلی کمکم میکنن.وهمینطور نشست وبرخاست با ادمای محترمی مثل خانوادهءهمسرم.البته خانوادهءخودمم خیلی محترمن ولی خوب به نظرم اونها دراین مورد فکر درستی نداشتند.باید به ما یاد میدادن خشممون رو چطور ابراز کنیم.حالا من وقتی دختر فینگیلیم از چیزی عصبی بشه سرش داد نمیزنم دعواش نمیکنم.اجازه میدم خودش رو ابراز کنه.دستاش رو میگیرم وبا محبت باهاش حرف میزنم اونم یدفعه مثل موم نرم میشه واروم.در مورد حسادت ما این شانس رو داریم که کتابای مذهبی زیادی در اختیارمون هست.حتما مطالعه شون کن.بهت خیلی کمک میکنه.من قبلاآوقتی به کسی حسادت میکردم مثل خوره میوفتاد به جونم.در حالی که تو دوست وخانواده واشنا از خیلی لحاظ از خیلیاشون بالاترم ولی این حسادت لعنتی این چیزا حالیش نیست.مثلا من وخواهر شوهرم تقریبا هم سنیم.این حس حسادت بینمون دو طرفه بود.تو یه سری چیزا اون از من سر بود وتو یه سری چیزا من.ولی حس حسادتم بود بینمون.ولی من دیگه حوصله شونداشتم.خواستم تمومش کنم.این حس حسادت رو تبدیل کردم به دوستی.یه دوستیه خیلی خوب.حالا در حدی شدیم که اگه چیز خوبی ببینیم برای همدیگه میخریم.کلا از خوشیه هم خوشحالیم.البته من در مورد جاریتون این پیشنهاد رو به شما نمیکنم.یعنی لازم نیست خیلی باهم جی جی باجی بشین.ولی خوب شما میتونید باکمی محبت شروع کنید.گاهی خیلی کم ازش تعریف کنید.به نظرم مهربونی همیشه کارسازه ولی در مورد افراد مختلف دوزش فرق میکنه.مطمئنا خودتون راه محبت بهش رو پیدا میکنید.اینجوری خیلی بزرگ منش تر از حالتی به نظر میایین که همش دنبال نقشه ای باشید که همدیگه رو بچزونید.امیدوارم خیلی زود همون تامی پر شور ونشاط سابق بشید.

  15. کاربر روبرو از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده است .

    بارن (جمعه 05 آبان 96)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. افسردگی، عدم اعتماد به نفس،مشکل در هدف گذاری، ترس و افکار منفی
    توسط tanhaeii در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 آذر 94, 20:47
  2. کمک کنید کامل خودمو عوض کنم و تیپم و رویه ام عوض کنم
    توسط مینای سخن گو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 شهریور 94, 07:57
  3. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56
  4. عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
    توسط آفتاب همدرد در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: جمعه 16 اردیبهشت 90, 18:57
  5. مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
    توسط نیلا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 85
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اردیبهشت 90, 13:15

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.