به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11

Hybrid View

  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array

    بررسی نگاه مساله مدار در حل مشکلات

    زمانی که با یک مساله ریاضی روبه رو می شوید چه می کنید؟

    آیا شروع می کنید به آه و ناله کردن واینکه...ای وای چرا کتاب ومعلم من را درک نمی کند و چنین مساله مشکلی را پیش روی من قرار داده!! من همیشه بد شانس بوده ام!! آخه چرا من !!و ...
    فکر کنم شما هم با من هم نظر هستید که چنین واکنش هایی خیلی غیر حرفه ای و غیر معمول است.

    در حالت عمومی ومعمول ابتدا مساله را با دقت می خوانیم معلوم و مجهول را مشخص می کنیم ، راه حل های پیش رو را بررسی می کنیم ،اگر لازم باشد از منابعی دیگر نیز کمک می گیریم و مساله را تا حل نکنیم دست بر نمی داریم.

    تا آنجایی مصر به حل مساله هستیم که حتی اگر شده مساله حل شده را از روی کتاب های حل المسائل می خوانیم وسعی می کنیم یاد بگیرم تا مساله های مشابه را از آن روش حل کنیم.

    بعد از حل مساله بی شک همه تجربه کرده ایم چه حال شعف و رضایت خاطری برای ما به وجود می آید .

    حس اعتماد به نفس وتوانمند بودن.اینکه معلوماتمان به اندازه حل یک مساله بالاتر رفته است.


    و یا در بازی شطرنج چگونه رفتار می کنید؟

    آیا با یک کیش حریف میدان را خالی می کنید و فریاد شکست سر می دهید!!

    تمام ذهنمان را متمرکز می کنیم تا بهترین حرکت را انجام دهیم ،حتی حرکت های بعدی را پیش بینی می کنیم و با مهارت خودمان را از کیش و مات نجات دهیم وبرعکس حریف رو کیش و مات می کنیم.برق شادی و رضایت را به وضوح در چشم های شما می توان دید.

    مشکلات در زندگی همان مسائل ریاضی و حریف ما در بازی شطرنج هستند.



    ادامه دارد...
    ویرایش توسط بی نهایت : شنبه 29 مهر 96 در ساعت 20:14

  2. 7 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 04 آبان 96), maryam123 (شنبه 29 مهر 96), Pooh (یکشنبه 17 دی 96), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 30 مهر 96), میشل (پنجشنبه 04 آبان 96), مدیرهمدردی (یکشنبه 21 آبان 96), شیدا. (شنبه 29 مهر 96)

  3. #2
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    زمانی که ما به مشکلات با دید یک مساله نگاه می کنیم آن می شود که با یک ذهن پویا به دنبال تجزیه و تحلیل و تشخیص صورت مساله می رویم .

    سپس به دنبال راه حل می گردیم . در این راه امکان دارد نیاز شود از منابعی هم کمک بگیریم.

    پس از حل مساله همان احساس شادی به سراغمان می آید . احساس اعتماد به نفس و توانمند بودن.

    و مهم تر اینکه یک تجربه به داشته هایمان اضافه شده است.

    تجربه ای که برای ما تولید آگاهی می کند.

    پس در فرآیند حل مساله به آگاهی های ما نیز افزوده می شود.

    مانند یک محصل که حل مساله های ساده دیگر ایشان را راضی نمی کند و با طی کردن سال های تحصیلی به آگاهی هایش اضافه می کند تا از پس حل مسائل سخت تر برآید ، در زندگی هم هنگام رویارویی با مشکلات و حل آنها به دنبال حل مسائل سخت تر خواهیم رفت.

    برخورد با مشکلات از دید حل مساله علاوه بر ایجاد احساس رضایت و اعتماد به نفس موجب می شود به صورت اتوماتیک وار همانگونه که در ریاضیات به یک نظام خاصی می رسیم به ذهن و افکارمون نظم خاصی ببخشیم.

    اینکه موجب کنترل ذهن می شود همین که ذهنمان را متمرکز می کنیم زوایای مختلف مساله را شناسایی کنیم و به دنبال راه حل می گردیم .

    موجب می شود واکنش های احساسی و هیجانی را به حداقل برسانیم چرا که ذهنمان تحت کنترل برای حل مساله می باشد.

    خلاقیت و ابتکار نیز یکی دیگر از دست آوردهای چنین رویکردی می باشد.

    در ادامه یک تجربه ساده از روش حل مساله خواهیم داشت.



    ادامه دارد...
    ویرایش توسط بی نهایت : شنبه 29 مهر 96 در ساعت 20:47

  4. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 29 مهر 96), میشل (پنجشنبه 04 آبان 96), مدیرهمدردی (یکشنبه 21 آبان 96), شیدا. (شنبه 29 مهر 96)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    در طول هفته برنامه ریزی کرده بودم که روز جمعه به کارهای عقب افتاده رسیدگی کنم.

    همسرم در آن روز نیز برای خودش برنامه ریزی کرده بود و در منزل حضور نداشتند.

    ساعت 9 شب شرایط خانه ما : نه ظرف ها شسته شده بود نه شام آماده کرده بودم تکالیف پسرم باقی مانده بود ، لباس های فردا ی آنها آماده نشده بود ،کل خانه به هم ریخته و کمدهای لباس هم بیرون در حال مرتب کردن، در این بین فرشته کوچولوی ما هم توجه صد در صدی بنده را خواستار بودند.

    بسیار مستاصل بودم و ناراحت از اینکه این یک روز هم همسرم در کنارم نبود تا این همه تحت فشار نباشم آن چیزی که به ذهنم رسید این بود که تماس بگیرم با همسرم وبگویم شما اصلا من را درک نمی کنید وبرای کمک به من وقت نمی گذارید. در حقیقت دادگاه را به تنهایی برگزار کرده بودم و فقط قصد داشتم حکم نهایی را به اطلاع همسرم برسانم.

    این یک برخورد احساسی و هیجانی بود.

    به خودم ایست دادم پس این همه آموزه که فقط شعار نمی باشد . مکالمه ام را مرور کردم.

    تماس گرفتم که تشریف بیارید بالا می خواهم راجع به موضوعی با شما صحبت کنم ، همسرم گفتند پشت تلفن بگو من هم گفتم نمی شود چون اگر پشت تلفن بگویم ممکن است بینمان بحث به وجود بیاید.

    ایشان آمدند منزل.

    ابتدا شرح مساله:

    به هم ریختگی منزل را دیدند ، شرایط را برایشان توضیح دادم که ظرف ها را نشسته ام شام آماده نیست تکالیف پسرمان باقی مانده وباید برایش وقت بگذارم ، لباس هایتان برای فردا آماده نیست ، این کوچولو هم نمی گذارد من هیچ کاری انجام دهم . من به کمک شما نیاز دارم در غیر این صورت امشب شام نداریم ، پسرمان با تکالیف ناقص فردا به مدرسه می رود ، فردا هم مجبورید با لباس های کثیف به مدرسه و سر کار بروید.

    مرحله بعد راه حل :

    عزیزم من چیزی به ذهنم نمی رسد شما بگو من چه کار کنم . حتی راه حل را به عهده ایشان گذاشتم.

    راه حل ایشان این بود که فرشته کوچک را با خودشان می برند تا من به کارها برسم . از نظر من این راه حل کافی نبود لذا بیان کردم این برای من کافی نیست نیاز دارم که تکالیف پسرمان را هم شما با ایشان کار کنید که همسرم قبول نکردند .

    در این حال به همان راه حل همسرم اکتفا کردم .

    از انجایی که راه حل همسرم کافی نبود موجب شد شام ساعت 11 شب آماده شود و بچه ها دیر بخوابند در نتیجه همسرم هم دیر تر بخوابد اما از آنجایی که راه حل از ایشان بود هیچ گله ای بابت تاخیر در خوردن شام و دیر خوابیدن مطرح نشد.

    این یک مساله ساده بود که می تونست منجر به ایجاد یک مشاجره بدون هیچ نتیجه ای شود.

  6. 6 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 04 آبان 96), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 30 مهر 96), لاله بهشتی (سه شنبه 16 آبان 96), میشل (پنجشنبه 04 آبان 96), مدیرهمدردی (یکشنبه 21 آبان 96), بارن (یکشنبه 14 آبان 96)

  7. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array






    حل مساله
    : بخشی از تفکر است. حل مسئله که پیچیده‌ترین بخش هر عملیات فکری تصور می‌شود، به عنوان یک روند مهم شناختی تعریف می‌گردد که محتاج تلفیق و مهار یک سری مهارت‌های بنیادین و معمولی است

    گام های حل مساله :
    1-فهم مساله - دراین مرحله می باید درک کاملی از مسئله در ذهن خواننده بوجود آورید . این یعنی باید بفهمیم مسئله چه معلوماتی بما داده است وچه مواردی را از ما خواسته است.
    2-انتخاب روش - در این مرحله با استفاده از درکی که از مسئله در ذهن ما وجود دارد یکی از روشهای حل مسئله مناسب با این مسئله را انتخاب می کنیم
    3-اجرای روش - حال که روش مناسب را انتخاب کردیم ان را اجرا میکنیم
    4-بازگشت به عقب - جوابهای بدست امده را با صورت مسئله مقایسه کرده و یکبار دیگر مراحل بالا را مرور می کنیم تا مطمئن شویم قسمتی از مسئله را اشتباه نرفته یا جا نینداخته باشیم


    برای انتخاب یک روش یا همان راه حل مناسب وخوب می بایست به نکات زیر توجه کنیم.
    1- این روش یک پشتوانه عقلی ومنطقی داشته باشد نه اینکه بر اساس هیجانات و احساسات انتخاب شده باشد.
    2- مبتنی بر کیفیت باشد نه کمیت . به عنوان مثال راه حلی که در زمان طولانی تر جوابی با کیفیت بالاتر می دهد بهتر از راه حلی است که در زمان کوتاه تر نتیجه ای با کیفیت متوسط می دهد.
    3- بر اساس معیار های اصولی و اساسی وماندگار انتخاب شود نه بر اساس سطحی نگری و چشم و هم چشمی
    4- در مواردی که راه حل در مورد مشکلات در رابطه با افراد انتخاب می شود بر اساس خصوصیات و شخصیت واقعی و در حال حاضر افراد انتخاب شود نه آن چیزی که انتظار داریم و دوست داریم فرد آنگونه باشد.
    5- امکان طرح الگوی رفتاری برای آن باشد. به عنوان مثال لازم است در راه حل از گفتمان استفاده شود الگوی رفتاری این گفتمان را داشته باشیم به گونه ای که ثمر بخش و قابل اجرا و درست باشد.

    تاپیک زیر بسیار در این رابطه پر فایده می باشد.
    http://www.hamdardi.net/thread-2407.html#post21484
    ویرایش توسط بی نهایت : پنجشنبه 04 آبان 96 در ساعت 00:49

  8. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    میشل (یکشنبه 07 آبان 96), مدیرهمدردی (یکشنبه 21 آبان 96)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام بی نهایت جان

    ممنون بخاطر تاپیک خوب و آموزنده ای که ایجاد کردی.

    از نظر من چیزیکه باعث می شه نگاه مسئله مدار نداشته باشیم، ناامیدیه. اون لحظه ای که هیجانی رفتار می کنیم، امید نداریم که مشکل بوجود اومده قابلیت تبدیل شدن به یک یا چند مسئله ی قابل حل رو داشته باشه. و اون مشکل می تونه وجود نداشته باشه. برای همین هیجاناتمون تحریک می شن.

    لطفا تاپیک رو ادامه بده. خصوصا مثال ها آموزنده خواهند بود. مثل پست شماره 3. و اگه صلاح می دونی از بقیه بچه ها هم بخواه که مواردی که در زندگیشون پیش اومده رو بنویسن.

    باز هم متشکرم از تاپیک خوبت و وقتی که براش گذاشتی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  10. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (یکشنبه 21 آبان 96), بی نهایت (یکشنبه 14 آبان 96)

  11. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    موانع داشتن رویکرد مساله مدار در مقابل مشکلات :

    افکار مخرب و منفی نگری موجب می شود که در مقابل مشکلات خویشتن دار نباشیم .
    خویشتن داری یکی از فاکتورهایی است که موجب می شود بتوان احساسات وهیجانات را کنترل کنیم.
    این پست در رابطه با تقویت خویشتن داری است:
    http://www.hamdardi.net/thread-38729.html#post383345

    یکی دیگر از دلایلی که موجب می شود در مقابل مشکلات احساسات وهیجان مدار برخورد کنیم و مانع از رویکرد مساله مدار می شود زود رنجی است.
    http://www.hamdardi.net/thread-16465.html#post149202

    اما یکی از شاه کلید ها برای اینکه بتوانیم در مقابل مشکلات از رفتار های احساسی و هیجانی پرهیز کنیم صبر است.
    http://www.hamdardi.net/thread-19404.html#post180436

    برای داشتن یک رویکرد مساله مدار اول از همه لازم می باشد که بتوانیم احساسات و هیجانات خود را کنترل کنیم که در انجمن زیر به صورت مفصل به آن پرداخته شده است.

    هیجانات و احساسات
    ویرایش توسط بی نهایت : یکشنبه 14 آبان 96 در ساعت 15:07

  12. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (یکشنبه 21 آبان 96)

  13. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    تاپیک زیر به عنوان کارگاه عملی در این رابطه ایجاد شده است.

    http://www.hamdardi.net/thread-44770.html#post437304

    از شما دوست عزیر دعوت می شود که ما را نیز از تجربیاتتون آگاه سازید.

  14. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (یکشنبه 21 آبان 96)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام بی نهایت عزیز
    ممنون به خاطر این تاپیک خوبت.اما حیف من مشترک نیستم نمیتونم توی کارگاه آموزشی شرکت کنم.
    برای بالابردن خویشتن داری و صبر اول باید مصداق هاش رو تا حدودی بدونیم و بشناسیم. یعنی بتونیم حدودی تشخیص بدیم که رفتار مناسب تر چی هست؟ پس نگرش نسبتا درست خیلی مهمه.
    بعد می رسیم به قدم بعدی یعنی تصمیم ؛اینکه تصمیم بگیریم تا تغییر رویه بدیم.مساله رو شناسایی کنیم.
    قدم سوم اقدام هست و برنامه ریزی.
    قدم چهارم حساب کشی و مراقبت هست.
    قدم پنجم سنجش عملکرد هست.
    قدم ششم استمرار در روند فوق تا رسیدن به نتیجه مطلوب.
    نتیجه : نهادینه شدن عادت های خوب در ما.طوری که غافلگیر میشین.
    لذت بردن از تغییر احساس آرامش و احساس زیبای رشد و شکوفایی.

    به امید استمرار روزهای خوب برای شما

  16. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (یکشنبه 21 آبان 96), بی نهایت (دوشنبه 15 آبان 96)

  17. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array

  18. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    Erica (پنجشنبه 09 آذر 96)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام بر بی نهایت عزیز
    من یک مثال دیگه رو با اجازه عنوان می کنم

    آخر تابستان برای مراسمی رفته بودیم به شهر همسرم
    دو سه روز بعد که می خواستیم برگردیم همسرم به خانوادش اصرار کرد که بیاین با ما بریم خونمون

    شرایط من اصلا برای مهمانداری مناسب نبود
    دو تا دانشجوهام دفاع از پایان نامه داشتن پایان نامه هاشونو خونده بودم و اصلاحات انجام شده بود ولی هم باید اسلایدهاشون رو چک می کردم و هم اینکه سه روز بعد از اومدن به منزلمون باید می رفتم یه شهر دیگه که دفاع اونها برگزار می شد
    ازطرفی با دوستم هماهنگ شده بودم که وقتی میریم اون شهر یکی دو روز بریم خونشون
    اون دوستم هم داشت می رفت مسافرت و برنامه سفرش رو طوری ریخته بود که موقعی که من میرم اون شهر حتما حضور داشته باشه و در مسافرت نباشه

    از طرفی به دلیل فشار پایان نامه ها یه مدت بود خرید برای خونه زیاد نکرده بودیم یعنی اصلا حوصله گوشت و مرغ پاک کردن نداشتم و خونمون تقریبا خالی بود

    خلاصه که از هیچ نظر دلم هیچ مهمونی رو نمی خواست و کاملا برنامه هام به هم می ریخت
    حالا این وسط همسر من به خانوادش اصرار می کرد که بیاین با ما بریم

    وسط اصرار هاش من به یه حالت صرفا جهت اطلاع به همشون گفتم البته من یکشنبه صبح دفاع دانشجوهام هست اونم یه شهر دیگه
    ولی دیگه کار از کار گذشته بود و همسرم کار رو خراب کرده بود

    هنوز اونا تصمیم قطعی نگرفته بودن
    با همسرم توی اتاق تنها شدم
    گفتم حواست به کار من نبود که تعارف کردی (با لحن عادی)
    گفت نه حواسم نبود ولی غریبه که نیستن فوقش خودت میری و میای بعدم من فقط تعارف کردم حالا اونا هم که با یه تعارف راه نمی افتن بیان

    ولی این اتفاق افتاد و خانواده همسرم با ما راهی شدن

    خوب کار از کار گذشته بود سعی کردم عادی باشم
    مجبور شدم دیگه برای دانشجوها وقت نذارم و اونا رو به اون یکی استاد راهنماهاشون سپردم روز دفاعشون من هیچ تسلطی به اسلایدهاشون نداشتم و به نظرم خیلی ایراد داشتن حالا جالب این بود که کسی اون ایرادها رو متوجه نمی شد

    توی اون چند روز سعی کردم بهترین پذیرایی رو انجام بدم که حداقل خاطره بدی برای اونها نشه و فقط خودم در جریان این ناراحتی باشم

    همون شب که رسیدیم شهرمون با وجود خستگی زیاد رفتم خرید و مرغ و ماهی، اینا رو تا ساعت دو داشتم پاک میکردم
    همه ساکها رو باز نشده گذاشتم توی اتاق اصلا وقت نمی شد سروسامونی به وسایل بدم

    یه بدشانسی هم آوردم مادرشوهرم سرگیجه گرفته بود. البته دکتر اینا رفتیم و دکتر هم گفت به خاطر گوش میانی هست و این مشکل تا یکی دو ماه وجود داره

    خلاصه که دقیقا یک روز قبل دفاع دانشجوها اونها رفتن ولی من همش فکر می کردم که اگر بمونن چی میشه چون اگر می خواستم از شب توی اون شهر نباشم باید صبح مثلا ساعت چهار راه می افتادم حالا با چه ماشینی؟ اگر همسرم هم میومد بچه ها رو نمی تونستم بذارم چون به جز مادرشوهرم کسی نمی تونه نگهشون داره و اون بنده خدا هم سرگیجه داشت و ازطرفی ممکن بود تا شب کارمون طول بکشه و اگر بچه ها رو هم می بردم و شب هم می موندیم که خیلی پذیرایی و مهمون داری مسخره ای می شد

    خلاصه که خشم نهفته ای از همسرم داشتم خیلی ناراضی بودم از این تعارف بی موقع

    حالا بقیه افراد شاید با ابراز هیجانی خشمشون مشکل دارن من گاهی اوقات با فرو بردن خشمم و پنهان کردن احساسم مشکل دارم. از اینکه خشمم رو نشون بدم احساس خوبی ندارم. احساس کوچک شدن دارم.
    همشون میشن یه جنگ ذهنی که تا مدتها فکرم رو درگیر می کنه. انقدر روش فکر می کنم تا زمان بگذره گاهی انقدر زمان میگذره که اون موضوع میره یه گوشه ذهنم و کم اهمیت میشه ولی دوباره یه موضوع مشابه که پیش میاد اون مورد هم انگار میاد جلو و پراهمیت میشه


    البته چند سالی هست تمرین کردم که چیزی که ذهنم رو درگیر می کنه بیان کنم که تا حدودی موفق بودم


    راه حل این شرایط خاص:
    فردای اون روز رفتم برای دفاع دانشجوها و برگشتیم. گذاشتم زندگی یه روال عادی به خودش بگیره
    بعدش که یه بار توی پارک با همسرم قدم می زدم گفتم یه چند مورد هست که می خواستم برات بگم

    که کنجکاو شد و سوال کرد چه مواردی هستن
    گفتم یکیش اینکه قبل از تعارف کردن به هر کس برای اومدن به منزل ما لطفا قبلش با من هماهنگ کن ببین من آمادگی دارم یا نه
    گفت سعی می کنم یادم بمونه خودم هم از شرایطی که پیش اومد راضی نبودم ولی به هرحال دیگه نمی تونستم کاری بکنم

    حالا در مورد درصد موفقیت :
    درصد موفقیت از این نظر که حرفم رو نخوردم و بیان کردم خوب صد در صد بوده و از این نظر راضیم. از این نظر که یک موقعیت مناسب پیدا کردم و جوری که برخورنده نباشه مطلب رو بیان کردم. این موضوع باعث شد درگیری ذهنیم به پایان برسه
    ولی درصد موفقیت از این نظر که همسرم قبل از تعارف به کسی با من هماهنگ باشه ، بعید می دونم خیلی بشه به این مورد امیدوار بود ولی اگر حداقل 10 درصد هم توی ذهن همسرم این مورد بمونه باز هم احساس موفقیت می کنم

    ****بی نهایت عزیز این بار هم مثالم شاید مورد اساسی و چندان آموزنده ای توش نبود ولی به هرحال این موضوع چند روزی من رو درگیر کرده بود

    **** فکر می کنم باید اون رو توی کارگاه می نوشتم حالا اگر مسئولین تالار صلاح دونستن منتقل کنن
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : شنبه 11 آذر 96 در ساعت 13:31

  20. 4 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Erica (شنبه 11 آذر 96), میشل (شنبه 11 آذر 96), بی نهایت (شنبه 11 آذر 96), صبا_2009 (شنبه 11 آذر 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 مهر 92, 00:43
  2. معرفی ودانلودكتب روانشناسی کاربردی درحوزه تغییرات فردی،خودشناسی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: دوشنبه 06 دی 89, 14:43
  3. +کسی که دوسش دارید؟یا کسی که دوستون داره؟
    توسط محمدرضا در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 31 فروردین 87, 09:08
  4. +کسی که دوسش دارید؟یا کسی که دوستون داره؟
    توسط محمدرضا در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 بهمن 86, 15:25

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.