سلام من سرگذشتم را نوشته بودم و به خواستگارم جواب رد دادم که از نظر خودم واقعا دلایل مهمی بود از همه مهمتر اینکه سیگار می کشید و با خانم های زیادی در ارتباط بود. مدام به من انتقاد می کرد که تو افسرده ای، ثبات رفتاری نداری وسواس داری و ... که من از مشاور پرسیدم گفت تو هیچ کدوم از این مشکلات رو نداری و اون آقا اصلا مناسب تو نیست
وقتی به خانوادم گفتم که ایشون رو رد کردم و گفتم نه. شروع کردند به انتقاد کردن. فکر کردی کی هستی که همه رو رد می کنی پسر پیغمبر باید بیاد خواستگاریت.انقدر با پسر مردم بد رفتار کردی که این حرفارو زده بهت. بله افسرده هستی مگه دروغ گفته خب افسرده ای وسواس فکری هم داری. 31 سالته دیگه موقعیت ازدواج کم پیش میاد. که من بهشون گفتم خب ازدواج نمی کنم مگه مجبورم ازدواج کنم. گفتند مگه می شه ازدواج نکنی و اینجا بمونی تنها راهی که می تونی ازدواج نکنی اینکه از این کشور بری اگه بخوای اینجا باشی باید ازدواج کنی. گفتم مشاور گفته بهم نمی خورید گفتند مشاور که خدا نیست تو همه زندگی ها مشکلات هست اینکه بقیه شرایطش اوکی هست. گفتم مشاور گفته الان زود واسه ازدواج کردنت و هنوز مهارت های زندگی نداری گفتند دیگه بیشتر از این میخای سنت بشه مشاور ازدواج ایده آل رو میگه نه ما ایرانی ها که هممون پر اشکال هستیم.
باید بگم که همه خواهرا و برادرم ازدواج کردند و الان من تنها فرزند خانوادم خودم این حس دارم که واقعا تا دو سه سال آینده شرایط زندگیم کنار پدر مادرم واقعا سخت خواهد شد و تنها راه حلی که به ذهنم میرسه اینکه از الان پرونده مهاجرت بازکنم که زودتر تا 35 سالم نشده برم از ایران.
من خیلی ناراحتم واقعا اون ها راضی هستند که من با یه آدم سیگاری ازدواج کنم که متاهل باشم. واقعا زندگی ایده آل وجود نداره؟ مردد میشم نکنه تصمیم اشتباهی گرفتم و اون آقا رو رد کردم. واقعا باید به هر ازدواجی تن داد؟