نوشته اصلی توسط
abs
دوست عزیز منم تا چندماه اخیر همسرم کارش آزاد بود و من شاغل و کارمند..یه جورایی واقعا آزارم میداد رفتاراش..اینو میخام بگم که بعضی چیزایی که گفتی رو منم تو همسرم میدیدم و واقعا اذیت میشدم ولی حس میکنم این طبیعتع این زندگی هاس..یعنی خانمی که مثل من و شما مجبوره صبح زود پاشه بره سرکار و باید شب زود بخابه صد در صد دچار چنین بی تفاوتی از جانب همسری که دوست داره شب تا دیر وقت بیدار باشه و او اون ور تا لنگ ظهر بخوابه به خاطر شرایط کاریش میشیم...تفاوت همسر من با همسر شما این بود که شبا وقتی تازه ساعت ده میومد و تا یازده شام میخورد تازه توقع داشت من با روی گشاده در خدمتش باشم درصورتیکه من از شش صبح بیدار بودم و واقعا نای نشستن هم نداشتم وقتی هم که بچه اومد دیگه هیچ..نمیدونم این حس مشترکی بود که منم تا سالها تجربه کردم...مدیریتش سخته واقعا حقیقتش اینه که من نتونستم خیلی هم سعی کردم ولی واقعا نمی شد زندگی و ساعت کاری اون به من نمخیورد بماند که در حال حاضر همسرم مغازشو فروخت تا بره سرکار اداری و رفت ولی اون شرکت ورشکست شد و حقوقی بهش نداد بعد از یه ماه اومد بیرون و الان بیکاره...و من همچنان شاغل به همراه یه فرزند که یه جورایی تمام مسئولیتش با منه...سعی کن کدیریت کنی روابط رو تا سردی برات به ارمغان نیاره
اینجور که میگید نیست کلا به روابط شما با همسرتون برمیگرده ... من از 7 صبح تا 4 بعد از ظهر سرکارم همسرم تا 10 شب در طول روز همدیگرو نمیبینیم ولی هنوز تو این یک سال و خورده ای بیاد ندارم شبی بدون همدیگه خوابیده باشیم . اگه منم هیچی نگم همسرم به هیچ عنوان قبول نمیکنه .. حتی اگر ظهر هم خونه باشیم باید باهم بریم بخوابیم .. اینا به روابط زن و شوهر ربط داره ... ممکنه یوقتایی خیلی خسته باشیم ولی همدیگرو نادیده نمیگیریم .
شما روابط جنسی دارین ؟ روابط عاطفی تون چطور ؟ زمانی که همسرت تی وی میبینه شما سمتش میری ؟
همیشه لبخند بزن......
برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..
علاقه مندی ها (Bookmarks)