سلام
من يك سال و نيم هست كه عقد كردم
چند ماهي هست عروسي كرديم
با وجود احساس بد در من تصميم به عروسي گرفتم چون دليلي پيدا نميكردم كه واضح و قابل فهم باشد برأي به تاخير انداختن عروسي
چون مشكل مرا هيچكس مشكل نميداند
اينكه همسرم موقع غذا خوردن غذا رو هورت بكشد براي ديگران مشكل نيست
اينكه به من بگوید اين
اينكه بي احترامي بكند
شايد حتي اينها براي شمايي كه مي خوانیدمشكل نيست اما من فقط تو فكرم فقط موج منفي وجود دارد
اينكه كسي به من بگوید در بيست سالگي ازدواج كردم و حيف شدم برام يه شكنجه هست و كل روزم راخراب می كند و هستند كساني كه به م نمي گویند كه زود ازدواج كردم و عجله كردم و ...
راستش إحساسات نامعلوم دارم كه اصلا انرژي ام را هدر مي دهد
من نگران آينده ام هستم
علاقه مندی ها (Bookmarks)