سلام
من دختری 30 ساله هستم و سه سال پیش در دوران عقد طلاق گرفتم و تمام مهریه ام را هم بخشیدم و هر چی پس انداز هم داشتم واسه رهایی از اون فرد دادم به وکیل
به خاطر ضربه شدیدی که خوردم تا چند وقت نتونستم از خونه بیام بیرون یعنی جراتش رو نداشتم و از همه ادم های اطرافم می ترسیدم
باید بگم خانواده من که طی ورشکستگی پدرم تقریبا تمام دارایی هاشو از دست داده بود و توی این مدت 3 سال نتونستن اونجوری که باید نیاز های ما ها رو تامین کنن جوری که تقریبا توی این مدت من حتی لباس هم نخریدم منی که در دوران عقدم شاغل بودم و تقریبا حقوق خوبی می گرفتم توی شرایط خیلی بدی قرار گرفتم و یادمه دندونم به عصب رسیده بود و متاسفانه هیچ پولی نداشتم که بخوام برم عصب کشی کنم . از خانواده ام هم انتظاری نبود چون یه حقوق مستمری بگیری به همراه خواهر های دانشجو و اجاره خونه دیگه چیزی نمی موند که من بخوام ازشون انتظار داشته باشم
بگذریم ...
تا اینکه من امسال جایی کار گیرم اومد، حقوقش حدودا یک و ششصد می شه و چون با خودم از اول عهد کرده بودم 10% رو بدم به کسی که نیاز داره تصمیم گرفتم ایم مبلغ رو بدم به خانواده ام به صورت نقدی جدا از اینکه هر وقت حقوق بگیرم هر چی تو خونه نیاز باشه رو هم می گیرم
حقیقتش روم نمی شه بگم و حس می کنم فرزند بدی هستم
چون خانواده من خیلی بیشتر از این ها از من توقع دارن بابام می گه حداقل 200-300 تومن بریز به حساب من در صورتی که می دونم این مبلغ رو هم بریزم همه اش رو خرج الکی می کنه
هر وقت من حقوق می گیرم غیر از اعصاب خوردی چیزی برام نداره چون علاوه بر اون 10% که خودم نذر کردم مامانم انتظار داره فیش بیمه اش رو واریز کنم بابام اتظار داره قبض موبایلشو بدم و 200-300 هم بریزم به حسابش و خرج های ناگهانی خونه رو هم من انجام بدم
حقیقتا من نمی تونم این کار ها رو انجام بدم و عذاب وجدان می گیرم
برای خودم برنامه چیدم چون حقیقتا می دونم اگر فردا روز ی ازدواج کردم خانواده من هیچ کاری نمی تونن برای من انجام بدن و اگه ازدواج نکردم هیچ پس اندازی از طرف خانواده نخواهم داشت
من مزه بی پولی رو چشیدم و دلم نمی خواد مجددا اون روز ها تکرار بشه
سعی می کنم حقوقم رو که گرفتم 50% رو پس انداز کنم(تحت هیچ شرایطی به این پول دست نمی زنم ) 10% رو خرج خانواده کنم 10% پس انداز واسه مسافرت 30% هم خرج خودم می کنم که البته از این 30% اخری باز هم 20% رو توی خونه خرج می کنم و از خواسته های خودم و نیاز های خودم می زنم
یه موردی بگم از عید پولم اون بخشی رو که واسه خرج خودم می گذارم کنار رو پس انداز کردم و یه عینک افتابی خریدم 700 تومن وقتی بابام فهمید اولش کلی چیز گفت که چرا پول هاتو پس انداز نمی کنی و چرت و پرت می خری بعدش ناراحت شد که چرا برای خودم اینو خریدم و این پول رو واسه اینکه برامون مهمون اومده بود خرج نکردم .
اینجوری این حس بهم دست می ده که من فقط واسه تامین مخارج خانواده دارم می رم سر کار
خلاصه بگم این حقوق گرفتن برای من شده یه معضل اگه به بابام نه بگم ناراحت می شه و قهر می کنه و مامانم هم میگه بابات برای تو خیلی خرج کرده و خیلی زحمت کشیده و جوری رفتار می کنه که من عذاب وجدان بگیرم
گفتم قبلا چون 50% حقوقم رو پس انداز می کنم تمام برنامه ریزی من روی اون 50% باقیمونده است و یهو نمی تونم یه مبلغی رو بی برنامه خرج کنم
بچه ها لطفا در موردم قضاوت نکنین منم فکر فردای خودم هستم
عذاب وجدان از این نظر می گیرم چون پدرم در دوران پولداری هر چی که می خواستم برام مهیا می کرد و اصلا پول براش بی معنابود هر چی می خواستم فقط چک سفید امضا می داد و می گفت خودت اونجا مبلغ بنویس
خدا شاهده از اینکه این چیز ها رو نوشتم خیلی حس بدی دارم و فکر می کنم فرزند بدی هستم و خدا من رو به این خاطر نمی بخشه
و اینم بگم تا کارهایی که پدر و مادرم ازم خواستن رو انجام ندم وجدانم اروم نمی گیره و نهایتش اون چیز هایی که قرار بوده تو این ماه بخرم برای خودم رو نمی خرم و اینجوریه که خواهرام می گن با اینکه کارمندی چرا هیچی نداری و چرا همش یه کفش می پوشی و چرا به سر و لباست نمی رسی
علاقه مندی ها (Bookmarks)