سلام
دختری 23 ساله هستم. سه سال ودو ماه پیش عاشق پسری در دانشگاه شدم و روز به روز علاقم بهش بیشتر میشد. اما هیچ ارتباطی باهاش نداشتم و فقط دو سه بار در جلساتی کاری میدیدمش و حرفی هم با هم نمیزدیم. اما از اینترنت تمام عکس ها، پست ها و کارهایی که میکرد را میدیدم و در ذهنم تصورات مسخره ای ازش میساختم و روزبه روز عاشقش میشدم.
چون دختر بودم نمیخواستم من اول پا پیش بذارم. هم غرورم نمیذاشت، هم نمیخواستم یه زمانی با کوچکترین اتفاقی بتونه راحت بگه خودت اومدی سراغم
برای همین دو سه ماهی که گاهی اتفاقی میدیدمش تمام احساسم رو توی خودم میریختم و حتی نگاهم رو ازش میدزدیدم
اما وقتی فارغ التحصیل شد اتفاقی از دوستاش شنیدم داره میره خارج. دنیا رو سرم خراب شد. و کم کم فهمیدم با اونی که تصور میکردم فرق میکرده. بالاخره بهش ایمیل زدم و حرفام رو گفتم. اما التماسش نکردم. اون هم گفت حتی اسم من رو هم نمیدونسته
خلاصه رفت و من یک سالی نتونستم از فکرش بیام بیرون و خیلی زجر کشیدم. یه بار هم باز بهش ایمیل زدم ولی جوابی نداد
سال دوم تصمیم گرفتم فراموشش کنم. از اون موقع یه مدت بیخیالش میشم و زندگیمو میکنم و حتی سعی میکنم عاشق کس دیگری بشم. اما اتفاقاتی میفته که باز برمیگردم به اون و با عشقش زندگی خیالی میکنم
بعد سه سال دوباره بهش گفتم حرفمو و این که نتونستم فراموشش کنم و هنوز امیدوارم برگرده ایران حتی با این که میدونم به درد هم نمیخوریم. اونم شروع کرد به حرف زدن باهام تا ببینه موضوع چیه و اصلا من چجوریم و من ببینم اون چجوریه. و در مکالمه ی مختصرمون فهمیدم واقعا از نظر اعتقادی و نگاه به زندگی با هم نمیخونیم
اما هرچند وقت یه بار دوباره برمیگردم بهش و غرق عشقش میشم.
خسته شدم. میترسم دیگه عاشق نشم. میترسم مورد خوبی هم بیاد ولی ته دلم با این باشه و نتونم زندگی خوبی داشته باشم.
چیکار کنم متاسفانه خواستگار زیادی هم ندارم. سالی یه نفر میاد. امیدی به پیدا شدن یه گزینه ی بهتر ندارم و برای همین سرم رو با عشق پوچ اون گرم میکنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)