به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 62
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array

    بلاتکلیفی تمام نشدنی و پشیمانی از ازدواج !!

    سلام به همه دوستان همدل تالار همدردی

    وقتی نگاه می کنم می بینم افراد اینجا مشکلاتشون رو می نویسن دوستان لطف می کنن همدردی و راهنمایی می کنن و موضوعات بسته میشن ... ولی گاهی اوقات مشکلات همچنان لاینحل باقی می مونن ... دوباره افراد میان تاپیک میزنن و شرح مشکل می کنن ... چون نمی دونن چکار کنن ... نیاز داری که بگی ... نمی تونی با خانواده و فامیل و دوست و آشنا همه چیز رو درمیون بذاری ... بعد احساس می کنی تنها جایی که بهت آرامش میده همینجاست ...

    من شاید نباید این تاپیک رو توی انجمن متارکه و طلاق میذاشتم چون همونطور که گفتم نمی دونم درست یا غلط از طلاق صرفنظر کردم !! ولی چون از اینجا شروع کردم و دوستان در این انجمن خیلی بهم لطف کردن و برام نظر گذاشتن تاپیکمو اینجا میذارم ...

    دوستان می دونن که معضل اصلی من بیکاری و یا شاید بشه بگی بی مسئولیتی همسرم بعد از 2 سال زندگی مشترک بود (از دوستانی که لطف می کنن و برام نظر میذارن خواهش می کنم سایر مسائل رو برام تکرار و یادآوری نکنن چون خودم آگاهم و می دونم و تکرارشون صرفا انرژی منفی بهم میده) ...

    من همچنان بلاتکلیف در منزل پدر و مادرم زندگی می کنم و هزینه هامو کاملا خودم از پس اندازم تامین می کنم و هر جا هم کم بیارم خانواده م به دادم میرسن ... همسرم منزل پدر و مادر خودشه ... باید بگم که ما توی یک شهر نسبتا کوچیک زندگی می کنیم که آمار بیکاریش به شدت بالاست و کسانی هم که سر کارهای خوب میرن معمولا با رابطه و آشنایی میرن ... یعنی مثلا کل کارکنان یه کارخونه یا شرکت صرفا یه عده فامیل یا دوست و آشنا هستن !! و کلا کسانی امثال همسرم و من که پارتی نداریم واسه کار اینجا سرمون بی کلاه می مونه !! تا حالا هم هر کاری پیدا کردیم بطور تصادفی از طریق آگهی روزنامه و اینترنت بوده که الان مدتیه واقعا دیگه همونم نیست ... هیچکدوم توی این مدت نتونستیم توی شهر خودمون کاری پیدا کنیم !!

    من خیلی فکر کردم و توی این مدت آگهی های تهران رو بررسی کردم دیدم توی رشته های ما بازار کار اونجا خب البته خیلی بهتر و پر رونق تره ... خیلی فکر کردم و گفتم باید یه کاری بکنم ... با خودم گفتم برای اینکه قصه گذشته تکرار نشه و همه مسئولیت های مالی روی دوش من نیفته تهران کار پیدا می کنم و میرم سر کار در عوض همسرم هم اونجا خونه بگیره(یعنی کلا بحث تامین مسکن با اون باشه) و خب بعدشم اونجا کار پیدا کنه (چون توی کلان شهری مثل تهران واقعا دیگه نمی تونه بگه کار گیرم نمیاد !!)

    این پیشنهادم رو با همسرم درمیون گذاشتم و کاملا موافقت کرد ... توی این مدت به تهران سفر کردم و پیگیر کار شدم و چند جا مصاحبه دادم ...

    همسرم هم که کلا همچنان توی همون فاز حالم خوب نیست و مریضم و ... بود (از لحاظ جسمی و فیزیکی نه روحی چون بکار بردن واژه های منفی و ناله و ناامیدی توی مکالمه هامون رو کلا براش قدغن کرده بودم) که کمی قبل از سفر من اعلام کرد که دکتر رفته و بهتر شده (بعد از کلی همدلی و دلداری و صبوری من) ...

    باید بگم که توی این مدت ما اصلا حتی یک بار همدیگه رو ندیدیم و ارتباطمون صرفا از راه چت و هر از گاهی تلفنی بوده و مثلا توی چت قربون صدقه م میره و ابراز دلتنگی می کنه ... چند بار بهش پیشنهاد دادم بریم یه کافه یا رستوران بشینیم همدیگه رو ببینیم و در مورد زندگی مون هم صحبت کنیم که هرگز نیومد و هر بار به یه بهونه ای ردش کرد ... من رفتم تهران و برگشتم دنبال کار بخاطر زندگی مون (نه سفر تفریحی یا گردشی) ولی منو همراهی نکرد نه تنها توی سفر بلکه حتی برای رفت و برگشت به فرودگاه و توی مسیر و غیره هم اصلا نه اومد و نه به روی خودش آورد و من هم به روش نیاوردم و شکایتی نکردم ... در مورد هزینه های سفر هم اصلا از من نپرسید چکار می کنی کم نداری ؟ هیچی ...

    الان اگر همینا رو بهش بگم میگه مریض بودم و حال جسمیم خوب نبوده (یه مدت یکم کم خونی داشت و فشارش پایین بود) در صورتی که می دونم بیرون میره و خیلی وقتا که باهاش تماس میگیرم میگه اومدم هواخوری و یه پروژه کاری پاره وقت کوچولو هم از قبل داره که سر اون کار هم میره ... پس اونقدرا مریض نیست که نتونه پاشو از خونه بیرون بذاره !!

    از تهران باهاش تماس گرفتم گفتم اگر اینجا کارم جور بشه باید سریع بیای خونه بگیریم گفت نه حالا تو یه مدت کوتاه بمون ببینیم چطور میشه بعدش منم میام ... گفتم کجا باید اقامت کنم ؟؟ گفت منزل اقوامتون (همونجا که موقت واسه چند روز رفته بودم) که اصلا من تعجب کردم چطوری همچین حرفی میزنه یا راضی میشه به همچین چیزی !!

    متاسفانه تهران کارم نشد و برگشتم ... چون جاهای مختلف رزومه فرستاده بودم بعد که برگشتم دوباره از جاهای دیگه باهام تماس گرفتن که برم برای مصاحبه ... با همسرم تماس گرفتم گفتم که وضعیت اینطوریه ... گفت خب پاشو دوباره برو ... گفتم اینجوری نمیشه من که نمی تونم برای هر مصاحبه کاری چند روز زمان و کلی هزینه بذارم برم تهران و برگردم ... بهش گفتم بیا بریم اونجا خونه بگیریم مستقر بشیم و از همونجا دوتایی سرچ بدیم واسه کار من مطمئنم اونجا بیکار نمی مونیم فرض هم کار پیدا نکردیم بعد یه مدت مثلا یک سال دوباره بر می گردیم شهر خودمون چیزی از دست ندادیم نهایت پول رهن یه خونه س که برمی گرده یه مقدار از پس اندازمونم دوتامون میذاریم برای مخارج مون ... ولی قبول نکرد و گفت نه همچین ریسکی نمی کنم و فقط در صورتی تهران میام که کار اوکی شده باشه ... گفتم پس من چکار کنم؟ گفت واسه هر مصاحبه ای برو و برگرد !! که خب منم دیدم عملا امکانش برام نیست و تقریبا بی خیالش شدم ...

    خیلی تشویقش کردم که خودش برای تهران سرچ بده و اونجا پیگیر کار بشه که زبونی گفت باشه ولی در عمل کاری نکرد ...

    قبلا تشویقش کرده بودم واسه ترم جدید دانشگاه ثبت نام کنه و ادامه تحصیل بده تا برای وضعیت کارش هم بهتر بشه ... به پیشنهاد من این کارو کرد و الان توی شهر خودمون پذیرفته شده ... خیلی خوشحال شدم چون توی این مدت تنها خبر خوبی بود که شنیدم ... حسابی تشویقش کردم که پیگیری کنه و ادامه بده و ظاهرا الان داره این کارو می کنه ...

    توی این مدت هر وقت خواستم باهاش جدی در مورد وضعیت زندگی مون صحبت کنم بحثو عوض می کنه ... اگر تماس تلفنی باشه یا ریجکت می کنه میگه نمی خوام جلو خانواده صحبت کنم یا میگه سرم گیج میره نمی تونم گوشی رو نگه دارم !! من نمی دونم اگر خانواده آدم متوجه بشن داره با همسرش صحبت می کنه کجای این قضیه اشکال داره ؟؟ که البته خودش توجیهش اینه که میگه نمی خوام کسی از برنامه هامون چیزی بفهمه !! (این توضیحم بدم که 100% ازش مطمئنم رابطه ای خارج از ازدواج نداره یه وقت در این مورد شکی برای دوستان ایجاد نشه)

    در کل هر وقت من خواستم دو کلمه حرف حساب بزنم یا ایشون خسته س یا کلافه س یا مریضه یا گرفتاره ... خودش هم که فعلا هیچ پیشنهاد و برنامه مشخصی نداره و فقط میگه صبر کن ... فقط میگه من دارم تلاش خودمو می کنم ... میگه تا وضعیت کارم درست نشه عاقلانه نیست که برم خونه بگیرم بریم سر زندگی مون ...

    امروز صبح خواستم باهاش صحبت کنم در مورد کار و وضعیت زندگی – چون واقعا اینجا کار خوب گیر نمیاد ، می خواستم بهش بگم بیا تلاش کنیم برای تهران و واسه دانشگاه هم نامه مهمان بگیری- که طبق معمول گفت حالم خوب نیست و سرم گیج میره و مکالمه رو قطع کرد ... وسط حرفام !! حتی نذاشت حرفمو تمام کنم !! واقعا دیگه بهم فشار اومد و توی چت صحبتمو باهاش ادامه دادم (خییییییلی آروم و مهربون) ... در نهایت گفت خب چکار کنم که تو آروم باشی !!!!!!!! تهران بریم آروم میشی ؟ می خوای دانشگاه ثبت نام نکنم تا بریم تهران ؟؟؟ در جواب فقط بهش گفتم نه عزیزم حتما دانشگاهتو ثبت نام کن من فقط می خواستم باهات درددل کنم ...

    نشستم و توی تنهایی خودم فقط فکر کردم و آروم اشک ریختم ...

    واقعا خسته شدم ... واقعا دلم می خواد مغزشو بشکافم ببینم چه فکری در مورد من می کنه ... چه فکری در مورد این ازدواجی که کرده و زندگی که تشکیل داده و مسئولیتی که پذیرفته می کنه ....
    یعنی واقعا به زنی که داره منزل پدرش زندگی می کنه مخارجش رو خودش تامین می کنه ... چند ماهه الان حتی یه دیدار حضوری با همسرش نداشته ... همه جوره داره برای نجات زندگی مشترکش شور میزنه و حرص می خوره و تلاش می کنه ... سفرشو باید تنها بره ... خریدشو باید تنها بره و ... بعد اگر به شوهرش گفت عزیزم بیا بشینیم واسه زندگی مون یه برنامه بریزیم شوهرش باید در جواب بگه "چکار کنم که تو آروم بشی" ؟؟؟؟

    یعنی در واقع من الان یه چیزی هم به ایشون بدهکارم !!!!!

    خیلی خسته م ... و خیلی بی انگیزه ... فقط دلم می خواست زمان برمی گشت عقب و هرگز ازدواج نمی کردم ... من دوران مجردیم خیلی خیلی به ازدواج و تشکیل خانواده و مادر شدن عشق و علاقه داشتم ... ولی الان میگم ای کاش زمان به عقب بر می گشت و من هیچوقت ازدواج نمی کردم ... برای همیشه تنها و مجرد کنار پدر و مادرم زندگی می کردم خیلی بهتر از این وضعیتی بود که الان دارم ...

    توی تاپیک قبلیم بعضی دوستان برام می نوشتن شوهر شما بی مسئولیت نیست داره تلاششو می کنه و شما باید صرفا بهش انگیزه بدی و از لحاظ عاطفی تامینش کنی ... حتی یادمه بعضی از آقایون با لحن تند به من معترض میشدن !! بعضی ها میگفتن صبر کن مطمئنا یواش یواش خودش یه فکری برای وضعیت زندگی تون می کنه و با صبر درست میشه ...

    و البته همه دوستان بهم میگفتن توی مسائل مالی مشارکت و دخالت نکنم ... که البته اینو طاقت نمیارم و وقتی می بینم از سمت اون هییییییچ خبری نیست میفتم به فکر کردن و برنامه ریزی کردن و ...

    الان نمی دونم اگر همینطوری صبر کنم و صبر کنم و صبر کنم و ادامه بدم واقعا چیزی درست میشه ؟؟ ؟

    کاش مدیر همدردی هم لطف می کردن و نظرشون رو برام می نوشتن ...

    دلم می خواد دیگه کلا ولش کنم به حال خودش ... منم این گوشه تنهایی زندگی خودمو بکنم ... می خواد فکری بکنه ... نمی خواد نکنه ... برام خونه بگیره نگیره ... احوال منو بگیره نگیره ... هرکاری دلش می خواد بکنه ... دیگه برام مهم نیست ... می خوام ولش کنم به حال خودش و زندگی خودمو بکنم و هیچ شوری واسه این زندگی نزنم ... می خوام دیگه بزنم به بی خیالی ... می خوام تصور کنم اصلا هیچوقت ازدواج نکردم !!

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوست عزیز.. من پیگیر تاپیکتون بودم..
    بنظرم بهترین فکر رو کردی.. سعی کن یه مدتی وقت بذاری و رزومه بفرستی برای شرکت هایی که اعلام نیاز میکنن تو تهران و بعد تاریخ مصاحبه هارو هماهنگ کنی برای یه هفته مشخص.. و بعد از اون بری تهران و یه هفته بمونی.. اونجا خانه معلم و خوابگاه های خودگردان زیادی هست که با هزینه کمتری میتونی اونجا بمونی و مزاحم کسی نشی و تا پیدا کردن کار برنگردی.. بعد از اینکه کار پیدا کردی هم میتونی با توجه به حقوقت خوابگاه مورد نظرت رو بگیری و کلا اونجا بمونی هم امنیتش بهتره و هم هزینه به مراتب کمتری از خونه گرفتن داره.. و همسرت رو به حال خودش رها کنی و برنامه های خودت رو انجام بدی.. اگه مایل بود شمارو همراهی میکنه اگه نه.. شما همه تلاشت رو کردی و عذاب وجدانی نداری.
    موفق باشی

  3. 3 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    ملودی 94 (سه شنبه 28 شهریور 96), بارن (سه شنبه 28 شهریور 96), صبا_2009 (سه شنبه 28 شهریور 96)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    ملودی جان مزایای موندن در این ازدواج برات چیه؟؟ من در جریان تاپیک های قبلت نیستم، ولی الان نوشتی که خونه ی پدر و مادرتی و خرجت هم با خانوادته و دیداری هم با شوهرت نداری و انگیزه ای هم از طرف اون برای شروع زندگیتون نمیبینی. دقیقا چه چیزی بهت برای ادامه دادن این وضعیت انگیزه میده که داری همه ی تلاشتو برای حفظش میکنی؟؟ حتما نکته ی مثبتی هم داشته این آقا درسته؟؟

  5. 3 کاربر از پست مفید sara 65 تشکرکرده اند .

    ملودی 94 (سه شنبه 28 شهریور 96), Ye_Doost (چهارشنبه 29 شهریور 96), بارن (چهارشنبه 29 شهریور 96)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زن ایرانی نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز.. من پیگیر تاپیکتون بودم..
    بنظرم بهترین فکر رو کردی.. سعی کن یه مدتی وقت بذاری و رزومه بفرستی برای شرکت هایی که اعلام نیاز میکنن تو تهران و بعد تاریخ مصاحبه هارو هماهنگ کنی برای یه هفته مشخص.. و بعد از اون بری تهران و یه هفته بمونی.. اونجا خانه معلم و خوابگاه های خودگردان زیادی هست که با هزینه کمتری میتونی اونجا بمونی و مزاحم کسی نشی و تا پیدا کردن کار برنگردی.. بعد از اینکه کار پیدا کردی هم میتونی با توجه به حقوقت خوابگاه مورد نظرت رو بگیری و کلا اونجا بمونی هم امنیتش بهتره و هم هزینه به مراتب کمتری از خونه گرفتن داره.. و همسرت رو به حال خودش رها کنی و برنامه های خودت رو انجام بدی.. اگه مایل بود شمارو همراهی میکنه اگه نه.. شما همه تلاشت رو کردی و عذاب وجدانی نداری.
    موفق باشی
    ملودی جان پیشنهاد زن ایرانی عالی بود.به نظرم همین کارو بکن.والا ایشون اگه دلتنگه چرا یه بار حاضر نمیشه بیرون از خونه همسرشو ببینه؟!! به نظرم این چند وقته که خونه والدینش بوده و مسوولیتی رو دوشش نبوده حسابی بهش خوش گذشته و دلش نمیاد این شرایطو از دست بده و دوباره خودشو بندازه تو مسوولیتای متاهلی.این تمارض کردنا هم همش ادا و اصوله تا شما بهش گیر ندی!یه مدت به حال خودش رهاش کن و بچسب به برنامه های خودت!

  7. 4 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    ملودی 94 (سه شنبه 28 شهریور 96), Ye_Doost (چهارشنبه 29 شهریور 96), بارن (چهارشنبه 29 شهریور 96), صبا_2009 (سه شنبه 28 شهریور 96)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    من با نظرات دوستان کاملا موافقم.

    فقط اضافه می کنم که تو این مدت هم شما اصلا پیامی نده و حالی ازشون نپرس؛ ببین اونن پیش قدم میشه یا نه؟
    البته اگر پیامی داد و ... با خوشرویی برخورد کن.

    ان شالله کارت که تهران درست شد فقط بهش پیام بده که کار پیدا کردی و داری میری! پیشنهاد نده که ایشونم بیاد و ... .
    اگر شما و زندگیش رو بخواد حداقل باید از خونه بیاد بیرون.

  9. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (سه شنبه 28 شهریور 96), ملودی 94 (سه شنبه 28 شهریور 96), بارن (چهارشنبه 29 شهریور 96)

  10. #6
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 اسفند 97 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1396-3-09
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    1,825
    سطح
    25
    Points: 1,825, Level: 25
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 27 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    تهران برای شما که خانم هستید کار زیاده ولی برای همسرتون نیاز به اشنا دارید .مگر اینکه همسرتون کارهایی بتونه انجام بده که خانم ها در ان هنوز ورود نکردن مثل مکانیکی لوله کشی و ... یا اگر سرمایه ای دارید کار آزاد راه بیندازه وگرنه در حال حاضر حتی رشته های مثل برق و مکانیکم ترجیح کارفرماها بر استفاده از نیروی خانم هست مگر اینکه اقا تخصص و تجربه کاری بالا داشته باشه . موفق باشید

  11. کاربر روبرو از پست مفید behnam1 تشکرکرده است .

    ملودی 94 (سه شنبه 28 شهریور 96)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نه مثل اینکه همسر شما نمیخواد این زندگی یه سر و سامونی بگیره.
    همون که خودت گفتی ، بیخیالی بهترین راه حله.
    بچسب به خودت و زندگی خودت.
    اصلا خیال کن همچین کسی وجود نداره و تو مجردی.
    فقط خودت و خودت و خودت.
    این روزها تو زندگیم فقط به همه همینو توصیه میکنم چون خودم بهش رسیدم و واقعا زندگیمو عوض کردم.

    عمیقا ناراحت شدم از اینکه پشیمونی از ازدواجت. خیلی دردناکه که یه دختر به همچین مرحله ای برسه.
    ولی تو قوی باش.
    خودتو به چالش بکش.
    حداقل به خودت ثابت کن که تو مشکلات میتونی قوی باشی و زندگی عادیتو ادامه بدی.
    حتما برو تهران دنبال کار.انشاالله موفق میشی.
    چقد دوست داشتم کاری از دستم برمیومد برای همه کسانی که تاپیک میزنن و دنبال راه چاره هستن ولی فقط میتونم برای همتون دعا کنم.
    واقعا مشکلات زندگی من در مقابل شما هیچه.

    راستی کتاب "چهار اثر از فلورانس اسکاول شین " رو حتما بخون ، مطمئن باش ضرر نمیکنی ، هرکی خونده یه تغییری تو زندگیش حس کرده ، منم چون تغییرات خوشایندی برام ایجاد کرده ، به هرکی که میرسم حتما توصیه میکنم بخونه.

  13. 2 کاربر از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (سه شنبه 28 شهریور 96), ملودی 94 (سه شنبه 28 شهریور 96)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنونم از لطف همه دوستان عزیز که برام نظر گذاشتین ...
    نمی دونید نوشته هاتون چقدررررر آرومم کرد ... یک دنیا ازتون ممنونم

    چون من هیچکسو ندارم که دردمو براش بگم ...

    من نمی تونم مشکلاتمو برای خانواده خودم بگم ... به این دلیل که اونا از خیلی وقت پیش عقیده شون این بود که به صلاحمه که طلاقمو بگیرم و جدا بشم ... و من با کلی تلاش قانعشون کردم که نمی خوام این کارو بکنم و می خوام یه فرصت دیگه به همسرم و زندگیم بدم ... و الان اون بنده خداها هم راضی شدن ... پس هر گلایه ای بکنم برای خودم تف سر بالاست !!

    همسرم هم که هیچ آدم بزرگتر و دلسوزی دور و اطرافش نداره و خانواده ش به مراتب از خودش بدتر هستن !! و هر وقت باهاشون حرف بزنی کلا یه چیزی هم بدهکار میشی ... !!

    بله، واقعیتش همونطور که گفتم خودمم دیگه به همین نتیجه رسیدم ... می خوام اونو رهاش کنم به حال خودش و من راه خودمو برم ...

    شاید و فقط شاید یک روزی یک جایی مریضی ها و گرفتاری ها و کلافگی های ایشون تمام بشه و به این نتیجه برسه که ازدواج کرده و یه زندگی تشکیل داده و همسرش داره توی منزل پدر و مادرش زندگی می کنه و تنهاست و مشکلاتی داره ... شاااااید یک روزی احساس کرد قطره ای در برابر من و مشکلاتم مسئوله ... !!!!

    دیگه حتی ازش سوال هم نمی کنم ... پیگیر هم نمیشم ... پیشنهاد هم نمیدم ... اینقدر شور نمیزنم و حرص هم نمی خورم ...

    همونطور که گفتم تصور می کنم هیچوقت ازدواج نکردم ... حالا اینهمه سرمایه عاطفی و روانی و زمانی و مالی هم که ازم هدر رفته به کنار ....

  15. 3 کاربر از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (پنجشنبه 30 شهریور 96), بارن (چهارشنبه 29 شهریور 96), صبا_2009 (سه شنبه 28 شهریور 96)

  16. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام ملودی جان

    تاپیکت رو مطالعه کردم.میدونم حس بلاتکلیفی یکی از بدترین احساس ها هستش.کاملا درکت میکنم...اما به یه نکته دقت کن.صبوری خوبه.خیلی هم خوبه.ولی صبری که به دنبالش ظفر نباشه ارزشی نداره....با همسرت قاطع صحبت کن.نه با خشم و ناراحتی و دلخوری.مراقب روزهای زندگیت باش .برای همسرت مدت مشخصی رو تعیین کن و بگو تا فلان تاریخ انشالله با همت تو مشکلاتمون مرتفع میشه و میریم سر خونه زندگیمون.
    انسانی که بی مسئولیته نیاز به تکون داره.باید یکی تکونش بده.و از خواب بیدارش کنه.در غیر این صورت اون فرد همیشه در همون حال میمونه.

    ملودی جان...اگر واقعا راهکار میخواهی باید به تجربه های دوستان گوش بدی.وقتی بهت گفتن از مسائل مالی خودتو بکش کنار باید بکشی کنار.مگه نمیخوای به همسرت انگیزه بدی؟خب این یکی از راهکاراشه.برای فردی که انچنانی احساس مسئولیت نمیکنه باید این تلنگر رو بهش بزنی .همسر شما با روحیاتی که داره وقتی میبینه شما از لحاظ اقتصادی از اون فعال تر و پیگیر تری خب طبیعتا میکشه عقب....پس اینجا خودت کم مقصر نیستی....

    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  17. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    ملودی 94 (سه شنبه 28 شهریور 96), باغبان (سه شنبه 28 شهریور 96)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ملودی جان مزایای موندن در این ازدواج برات چیه؟؟ من در جریان تاپیک های قبلت نیستم، ولی الان نوشتی که خونه ی پدر و مادرتی و خرجت هم با خانوادته و دیداری هم با شوهرت نداری و انگیزه ای هم از طرف اون برای شروع زندگیتون نمیبینی. دقیقا چه چیزی بهت برای ادامه دادن این وضعیت انگیزه میده که داری همه ی تلاشتو برای حفظش میکنی؟؟ حتما نکته ی مثبتی هم داشته این آقا درسته؟؟

    سارا جان راستش وقتی این سوال رو مطرح کردی عمیقا به فکر فرو رفتم ...

    وباید بگم توی 24 ساعت گذشته اتفاقاتی افتاد که به این نتیجه رسیدم تنها چیزی که من رو توی این ازدواج نگه داشته فقط و فقط حماقت شحص بنده هست ...

  19. 2 کاربر از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده اند .

    Ye_Doost (چهارشنبه 29 شهریور 96), زن ایرانی (چهارشنبه 29 شهریور 96)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.