سلام
قبل از هر چیز بخاطر وجود این سایت از مدیران و سازندگان آن تشکر می کنم.
سعی میکنم مشکلم را خلاصه بیان کنم ولی در صورت امکان حتی با طولانی بودن متن درخواست خواندن کامل و راهنمایی را دارم.
پسری هستم 35 ساله ساکن شاهین شهر اصفهان سن پدرم 65 بازنشسته و مادرم 56 خانه دار ، لیسانس مهندسی الکترونیک و شغلم آزاد دارای نمایندگی از شرکت های مستقر در تهران می باشم ، متأهلم بدون فرزند ولی جدا از همسر و منزل پدرم زندگی می کنم ، دارای دو خواهر کوچکتر از خودم که خواهر اولم 5 سالی هست که ازدواج نموده است.
- سال 88 شغل آزادم را شروع کردم و سال 92 عقد کردم و بهار 94 عروسی کردم ولی پاییز 95 با همسرم مشکل پیدا کردم و جدا از هم زندگی می کنیم.
- مشکلات زیادی بعد از عروسی برایم پیش آمد مثل ، مهریه ، نفقه و ... که در این مدت جدایی همیشه یا پای من تو دادگاه بود یا پای مادر و پدرم.
- من با مشکل بدهی مهریه و نفقه کنار اومدم چون این مشکلات مالی است و گذرا هستند حتی با پدر و مادرم هم مشکلی ندارم ولی مشکلی دارم که برایتان می گویم :
سال 88 که مجرد بودم و نمایندگی شغل آزاد را گرفتن و دفتر اجاره کردم از همان اول پدر و مادرم و خصوصا مادرم کمکم کرد ،، یعنی تا این حد مادرم کمک کرد که من یک شرکت دیگری مشغول به کار شدم و مادرم دفتر را به تنهایی مدیریت می کرد و هیچ حقی برای خودش نمی خواست ، چندین بار مادرم به من گفت از شرکت بیا بیرون و برو برای خودت بازاریابی کن و من دفترت هستم ولی چون من از بازاریابی بدم میومد تا به الان دنبال بازاریابی نرفتم.
تا سال 92 که خودم مستقیم در دفتر مستقر شدم (به علت ترک کار از شرکت قبلی) و خصوصا زمانیکه متأهل شدم پدرم خیلی دوست داشت من خانه دار شوم و از بانک مسکن وام گرفتیم . و منزلی خریداری کردم که مقداری از دانگ آن مهریه خانومم بود که بیشتر پول خانه را پدرم پرداخت کردند و همچنان در زندگی کمک های پدر و مادرم ادامه داشت.
پس از اینکه با همسرم به مشکل برخوردم که قابل حل هم نمی باشد چون همسرم با خانواده من مشکل داشت و حتی با رفتن به مشاوره قبول نکرد و میگفت یا من یا پدر و مادرت و باید بیای از این شهر بریم یه شهر دیگه ،،، من سر دوراهی بودم و از این اخلاق ها ندارم که پدر و مادرم بفروشم منم بهش گفتم هر دوی شما ،، خانومم گفت حرف من همینه صدتا مشاوره هم بری همین میگم و منزل رها کرد و خیل تلاش برای برگشتش کردم ولی نشد و مهریه و نفقه به اجرا گذاشت که درحال پرداخت هستم که پدرم هم کمکم میکنه ،،، حتی خانوم من قسط وام بانک دانگ منزل پرداخت نمیکنه که این مورد هم چون پدر من ضامن هست ما مجبور به پرداخت هستیم.
من هر روز به خودم لعنت میفرستم و دلم میسوزه که انقدر پدر و مادرم برام تلاش کردند و من هیچ وقت نتونستم کاری براشون انجام بدم ،،، با توجه به حقوق کارمندی پدرم ولی از دوران کودکی در حد معقول چیزی برام کم نزاشتن.
خودم لعنت میکنم بخاطر اینکه با این ازدواج کلی خرج روی دست پدر و مادرم گذاشتم که نه تنها خرج عروسی دادند بلکه مجبور شدن قسط همسرم و حتی قسمتی از مهریه ونفقه را هم کمکم کنن.
هر روز وقتی صورت و موهای پدر و مادرم میبینم که پیرتر شده حرص میخورم در تنهایی خودم گریه میکنم.
هر روز خودخوری میکنم و افسوس میخورم که: ای کاش این ازدواج نکرده بودم ،،، کاش مجرد بودم ،،، کاش مادر و پدرم جوونتر بودن ،، کاش یه موقعیتی پیش میومد همه چیز جبران میشد ،، کاش وضعم یکدفعه خوب می شد همه چیزم میدادم پدر و مادرم ،،، و ای کاش هایی که چند روزه شده خوره جونم و هر روز میگذره بیشتر میشه.
لطفا کمک و راهنماییم کنید. / سپاس
علاقه مندی ها (Bookmarks)