به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array

    Icon17 نحوه حل مشکلات مربوط به الگوی های رفتاری والد همجنس

    سلام دوستان. من از عید امسال تصمیم گرفته بودم رابطم رو با پدرم بهبود بدم (شاید بعضیاتون بدونین پدرم چه مشکلاتی داره). این بهبود رابطه خیلی خیلی خوب پیش میره و البته چون من خواهان تغییر هستم بیشتر بار و قدم برداشتنا از طرف منه اما اصلا برام مهم نیست و ناراضی نیستم. ینی خیلی وقتا عذاب می کشم اما به روی خودم نمیارم و خودمو به آرامش دعوت می کنم. خیلی از مشکلاتمون رو حل کردم الان می خوام این مشکلی که ازش میگم رو حل کنم. میرم سر اصل قضیه:

    پدرم اصلا اهل حموم رفتن نیس. رعایت بهداشت فردی نه تنها براش مهم نیس بلکه اگه رعایت کنه منتیه بر سر بقیه! اگه یه مرد بدون مشکل اعتیاد و مشروب و سیگار یه بار در ماه حموم نره معلومه چه وضعی پیش میاد حالا تصور کنین پدر من هزار جور آت و آشغال مصرف می کنه.

    من کاملا درمونده شدم چجوری باید راضیش کنم بره حموم و به بهداشت فردیش برسه و اهمیت بده. ورد زبونشم شده میرم حموم سرما می خورم! میگم پدر من قربونت برم شما برو حموم من بخاری روشن می کنم گرم بشی (چله تابستون!!!)، موهاتو سشوار می کشم خشک بشه لباس گرم میارم واست نمیذارم سرما بخوری اما خدا شاهده این التماسارو به در و دیوار کنم به حرف میان که هیچ صدا و عکس العملی از پدر من در نمیاد. اگر هم گیر زیاد بدم و پاپیچ بشم میگه نمیرم که نمیرم! چرا تو این خونه همش حرف حرف تو باشه؟!!!!میگه به من میگی بو میدی! ...من که ضایعش نمی کنم بگم پیف پیف! هزار بار میگم قربونت برم برو حموم نمیره آخرش میگم پدرم چن روزه نرفتی بدنت عرق کرده. منی که واسه همه چی یه راه حلی پیدا می کنم الا دو روزه حالم بدجوری گرفته س و درمونده شدم.

    همیشه اعتقاد دارم آدم باید برای خودش نظافت کنه اما تو این مورد که پدرم میشینه تو هال و تلوزیون میبینه و اصلا نمیشه تو هال نفس کشید میگم خدایا اگه یکی سر زده در خونه رو بزنه من چه خاکی به سرم بریزم؟ مهمون نمیگه این چه بوئیه؟ نمیگه این زن و دختراش تو این خونه چیکار می کنن که خونه بوی آشغال میده؟!.

    بدتر از این: برادرای کوچیکترم هم الگوی رفتاری والد همجنسشون که پدرم باشه رو کپی می کنن. من باید دونه دونه بهشون بگم تو رو خدا لطف کنین برین حموم! (برادرام بعد از کلی حرف زدن بلاخره راضی میشن و قانع اما خدا می دونه چه انرژی از من گرفته میشه). اونام میگن سرما می خوریم. یا میگن مرد همیشه حموم نمیره یا میگن ما هفته پیش حموم بودیم!!!

    چن روز پیش پدرم و با التماس فرستادم حموم (ساعت ۲ شب میره حموم! کسانی که با فرد معتاد سر و کار داشتن می دونن چرا همه کارا می مونه واسه بعد از نصف شب.) فرداش دیدم همون بو میاد. آخرش کلی فک کردم و به مامانم گفتم. اونم گفت پدرت که میره حموم فقط سرشو میشوره!. یه عمو هم دارم که خدا به حق پنج تن ازش نگذره. میاد خونمون به پدرم حرفای منفی میزنه. میگه منم حموم نمیرم! (دروغ میکه). میگه ببین جوراب منم پاره س! یه عمه هم دارم که خودش و دختراش میان میگن مبادا پدرتون بره حموما. سرما می خوره!!!! (من دیدم عمه م تو مسائل نظافت و پاکیزگی چه بلایی سر شوهرش میاره اما وقتی به ما میرسه میگه اصلا نذارین پدرتون بره حموم!)

    دوستای عزیزم خواهش می کنم کمکم کنید. الان دلیل ازدواج نکردن من ۹۰ درصد به خاطر پدرم و رفتارای منحصر به فردشه. فردا شریک زندگی من پاش باز بشه به خونمون نمی فهمه چی تو خونه می گذره؟! خودش آقایی کرد درک کرد این موضوع رو، پدر و مادر و خواهر و برادرشم درک می کنن؟!
    لطفا کمکم کنید ....

  2. 2 کاربر از پست مفید غبار غم تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (چهارشنبه 29 شهریور 96), باغبان (سه شنبه 28 شهریور 96)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    دوستان شاید این مشکل من چاره ای نداره ولی کاش میومدید و یکم همدردی می کردید. بعضی وقتا آدما دوس دارن یه نفر باهاشون حرف بزنه اما واقعا کسی رو ندارن....

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    شرایط سختیه.

    چیز به درد به خوری به ذهنم نمی رسه.

    می تونید پنجره ها را باز کنید تا هوا تهویه بشه. اگر هم پرسیدند چرا باز می کنید سرما می خورم اشاره کنید که هوا سنگینه خیلی بوی عرق می آید کافیه الان یکی بیاد خونه اما مستقیم هیچ وقت اشاره نکنید به خاطر حمام نرفتن شماست.

    از اسپره های خوشبو کننده استفاده کنید. سیستم تهویه منزلتون رو به روز رسانی کنید.

    با زبون نرم و محبت اگر بشه به صورت نسبی در این مورد کاری کرد.

    و نکته دیگه اینکه در این مورد شما دچار خطای شناختی ذهن خوانی و پیش گویی هستید به این تفکرات و احساسات در مورد آینده و ازدواجتان بها ندهید.

    موقعش که پیش بیاد وقتی کسی قلبش پیش شما گیر شود با یک توضیح ساده می تونید ایشون رو از شرایط آگاه کنید .

  5. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    غبار غم (دوشنبه 27 شهریور 96)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    خیلی خیلی ممنونم که لطف کردید پست گذاشتین. باشه پس اصلا مستقیم به روش نیارم (البته بهش برمیخوره بگیم باید بری حموم، قشقرق به پا می کنه متاسفانه. میگه خونه منه. همش میگه من. خونه من. وسایل من. پول من. زندگیم. کفش من. کمد من. لباس من. نهار من)
    اسپری فک کنم جواب نده. ینی بو رو که نمیبره. ولی این تهویه رو به قول شما حتما بهش رسیدگی می کنم.
    می دونین خیلی دوس دارم با ملایمت باهاش حرف بزنم. هرچقدرم که ازش متنفر باشم ته ته قبلم باز دوستش دارم. خدا شاهده تو این ۳۰ سال زندگیم یه بار حتی شده تو دلم آرزو نکردم کاش پدرم یه نفر دیگه بود. فقط مشکل اینجاس که حرفی نمیزنه. چیزی نمیگه. احساساتی بروز نمیده. میگه من همینیم که هستم. صب تا شب جلو تلوزیون، ولوم و میده بالا (به طور کر کننده) یا اخبار میبینه یا حیات وحش. ینی من به شخصه حالم از تلوزیون به هم می خوره دیگه. هر وقت از جلو تلوزیون رد میشم یا عقاب و اسب آبی و شیر می بینم که دارن یه چیزی رو تیکه پاره می کنن یا اینکه گوینده خبر داره از عراق و داعش و افغانستان و انفجار میگه.
    بدبختیمم اینه که چون جون به لبمون کرده اکثرا کاری باهاش نداریم و وقتی با محبت باهاش حرف میزنیم نمی دونم چرا فک می کنه نقشه ای براش کشیدیم. آخه من چه نقشه ای می تونم راجع بهش بکشم؟! پول منو اون نمیده که. من چیزی بخوام از مادرم خواستم و می خوام. یه جورایی به همه چیز بدبینه (بیشتر به ما البته) ینی بیرون همه خوبن.

    ۱) دیروز نشتستم فک کردم. گفتم بریم روانشناس چه راهکاری ارائه میده؟ (یه چیزی میگه که نه سیخ بسوزه نه کباب) مثلا میگه یه جارو برا مهمون تمییز نگه دارین. یه اتاق داریم تمیزه و یه جوریه که میشه از مهمون پذیرایی کرد. یه جام برا خواب داریم که بزرگه. همه اونجا می خوابیم. نصف شب بعد از اخبار یادش افتاده رخت خوابشو جمع کنه ببره یه جای دیگه. به نظرتون کجا برده؟ دقیقا همون اتاقی که گفتم برا مهمون تمیزش کردم!!! (ینی آدم انقد لجباز؟! آدم انقد یه دنده؟!). اونجا که می خوابه چون فضاش بسته س اتاق بوی وحشتناکی میگیره هیچ، رختخوابشم جمع نمیکنه به مام اجازه نمیده براش جم کنیم (یه جورایی وسواس داره. کسی باهاش ت ویه اتاق بخوابه فک می کنه اتاقه کثیف شده!) گفتم خب چرا اونجا نخوابیدی؟ میگه اولا اینجا خونه منه دوما من اونجا سرما می خورم!!!.
    ۲) شام سر سفره همه چی رو آماده کردیم. داشت تو شبکه خبر یه مستند راجع به مواضع سیاسی چین و آلمان و اینا نگا می کرد، برنامه پر از وحشت و ترور و شکنجه بود. گفتم پدر میذاری کانال و عوض کنیم؟ مثلا بزنیم حیات وحش ببین. (شما ببینین مستنده چجوری بود که من راضی شدم بزنیم حیات وحش. در ضمن گفتم یه کانالی باشه که پدرم دوس داشته باشه). با اخم سرشو تکون داد که ینی نه. ینی اولا حتی حاضر نمیشه لب باز کنه جواب بده در ثانی راضی میشه حال چن نفر سر شام منقلب بشه ولی خودش برنامه ای ببینه که دوس داره.

    یه چیزیم تازه متوجه شدم. با این کارایی که می کنه دقت کردم همه ما ساکت تر شدیم و بیشتر تو فکریم و تو خودمون غرقیم. پذیرایی و خلوت کردیم. هرکی تو یه اتاق یا آشپز خونه س و به قولی عرصه و میدون مال ایشونه که صب تا شب تلوزیون ببینه و غیره. یه جورایی همگی که اینو اینجوری دیدیم سرد شدیم. با هم حرف نزدیما که چیکار کنیم. خود به خود مثل اینکه هممون به یه نتیجه برابر رسیدیم که فایده نداره کسی کنارش بشینه یا بهش بگه صدای تلوزیون و کم کن و غیره ولی با تمام اینا عین قوم بنی اسراعیل و بهونه هاش، این عرصه رو برای ما تنگ تر می کنه. ینی هرچقدر کوتاه میایم بیشتر دور میگیره.

    فقط می دونم بعضیا نه اعتقادی به وجود خدا دارن، نه اعتقادی به آخرت نه اعتقادی به دنیای دیگه و بهشت و جهنم. اینا فک می کنن هرچی که هست تو همین دنیاس. اینا همه چی رو تو این دنیا خلاصه می کنن. اینا هرچقدر که بتونن به اطرافیانشون زور میگن و اونا رو شکنجه میدن. از بچه ۱۰ سالشون گرفته تا زن ۵۰ سالشون. نه ترسی دارن نه واهمه ای. برادر و خواهرایی هم دارن که دم به دیقه قربون صدقشون میرن و به به و چه چه می کنن و هندونه زیر بغلشون میدن. این آدما یه روزی بدجوری تاوان پس میدن. خدا آیه قرآن داره که میگه خدا بر دلها و بر گوشهایشان مهر زده و بر چشمانشان پرده ای قرار دارد و برای آنها عذاب بزرگی است.....اینا یه روزی میرسه که سرشون بدجوری به سنگ میخوره اما به خودشون میان میبینن خیلی دیر شده، حتی فرصت جبرانم نیس دیگه. پدر من جزو هموناست و من نگران عذابیم که قراره تو آینده بکشه

  7. کاربر روبرو از پست مفید غبار غم تشکرکرده است .

    میس بیوتی (چهارشنبه 29 شهریور 96)

  8. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 17:59]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,160
    امتیاز
    89,804
    سطح
    100
    Points: 89,804, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,766

    تشکرشده 6,796 در 2,396 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام خانم غبار


    اسم کاربری تون هم عوض نکردید



    واقعیتش شرایط خاصی دارید ،،،،

    این دغدغه ها سخته برای شما ،،،

    حق با شماست .



    ما کنترل روی دیگران نداریم ،،، از این رو شاید نتونیم مستقیم روی دیگران تاثیر بذاریم !! ،،،و لذا شاید نصیحت ها ی ما باعث لجبازی بیشتر بشه .

    تمرکز را از رفتار پدرتون خارج کنید،،رفتاری نشان ندید که پدرتون فکر کنه داره تحقیر میشه !،،،،

    نصیحتش نکنید .


    وظیفه خودتون را به عنوان یه دختر برا خانواده تون انجام بدید - براش نامه بنوسید - براش هدیه بخرید ،،،باهاش دوست بشید !

    ایشون باید به این مهم برسنند که من دارم خراب می کنم ولی خانواده ام منو باز دوست دارنند !!

    سعی کنید از یه فرد سوم شخص کمک بگیرید که باهاش حرف بزنه ( البته هوشمندانه و نه نصیحت کننده )

    این فرد میتونه بزرگ فامیل - همسایه مورد تایید پدرتون و یا روانشناس باشه !!

    سعی کنید یه راهی پیدا کنید باهم برید مشاوره .



    از طرفی به مسیر زندگی تون و هدفتون ادامه بدید و بیشتر روی خودتون کار کنید .

    از آینده هم نترسید


    خدا بزرگه .



    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 28 شهریور 96 در ساعت 18:37

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    خیلی ازتون سپاسگزارم باغبان عزیز. راستش نزدیک ۱۰ بار همونجوری که روال تغییر اسم کاربریه پیش رفتم و درخواست دادم اسمم عوض بشه (من به خاطر کاربری عادیم نمی تونم عکس بفرستم وگرنه عکس میفرستادم نشون بدم) ولی اسمم عوض نشده. دیگه بیخیال شدم.

    خداییش شرایطم انقد عذاب آور شده خدا نصیب هیشکی نکنه. بیشتر از همه چی هم به خاطر بقیه نگرانم. مثلا دیگه ساعت ۱۰ شب باید چراغا خاموش بشه، ولوم تلوزیون کم بشه (حتی اگه نمی خواد خاموش کنه) تا بچه های کوچیک برا خواب آماده بشن نه اینکه به هوشیاری برسن! الان چن روز دیگه شروع مدارسه. بچه ۱۳ ساله چجوری می تونه ساعت ۱ نصف شب با صدای تلوزیون بخوابه؟! اون بچه چجوری می خواد صب سرحال پاشه؟ چجوری می خواد سر کلاس حواسشو جمع کنه؟! چه آینده ای در پیش داره؟! اما ساعت ۱۰ شب برا پدرم تازه تایم شروعه! ایشون منتظر تکرار اخبار ساعت ۱۲ هستن!

    راستش دیگه بیخیال نصیحت شدم. چن روزه به شدت از دستش عصبانیم. دارم خودمو آروم می کنم و به کاراش اهمیتی نمیدم. همش به خودم نهیب میزنم که بچه با صدای تلوزیون بخوابه بهتر از اینه که با صدای دعوا تا صب چش رو هم نذاره!

    متاسفانه تو زندگی ما شخص سومی با این ویژگی هایی که بهش اشاره کردین نیس. ینی یا سمت پدریه که یه عده از دست کاراش عاصی هستن و ما هم براشون اهمیتی نداریم و برای اینکه اعصابشون و زندگی خودشون خراب نشه کلا کنار کشیدن (مثلا یه عمو دارم که اصلا دیگه طرفای پدرم آفتابی نیمشه. یا یه عمو دارم که هر از گاهی میگه می فهمم چی میگین) و یه عده هم هستن که اصلا پدرم رو عامل ناهنجاری نمی دونن. چپ میرن راس میان به ما میگن اذیتش نکنین! مثلا یه عمه دارم شوهرش از ترس این نمی تونه نفس بکشه ولی میاد پیش ما میگه هوای پدرتون رو داشته باشین. من نمی گم نباید هواشو نداشته باشیما. میگم خب رطب خورده منع رطب کی کند عمه جان؟! شوهر خودت خرجی نده هواشو نگه میداری؟! شوهر دخترت خرجی نده بهش میرسی؟! میگی آفرین؟! شوهر دخترت ماهی یه بار حموم نره تشویقش می کنی؟
    سمت مادریمم که فقط سالی یه بار میان عید دیدنی ـچون پدرم محل س...بهشون نمیذاره). وقتی رو نمیبینن چرا بیان؟! روانشناسم که منتفیه چون اصلا اولا من پولشو ندارم دوما پدرم میره اونجا روانشناسو تهدید می کنه و اینا چون کسی که حقیقتو بگه یا بگه فلانی کارت اشتباس جایگاهی نزد پدرم نداره!

    راس میگین. خدا بزرگه. باید از خدا بخوام یه چاره جلو پامون بذاره

    سپاس جناب باغبان

  10. کاربر روبرو از پست مفید غبار غم تشکرکرده است .

    باغبان (سه شنبه 28 شهریور 96)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    فیلم لاک قرمز را ببین.

  12. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    غبار غم (پنجشنبه 06 مهر 96)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    شکوفه گیلاس عزیز شرایطت واقعا سخته ! ادم نمیدونه چه پیشنهادی بده.خیلیییییییی دختر صبوری هستی که همچین باری رو تو خانواده به دوش میکشی! من که خیلی دوستت دارم! ایشالا خدا خودش به راه حل جلو پات قرار بده و ارامش به خانوادتون برگرده !آمین
    چیزی که به ذهن من میرسه :پدر شما خیلی رفتارش خودخواهانه هست! همینجوری کار خودشو پیش برده و با داد و بیداد خانواده رو مجبور کرده عقب نشینی کنن و همش جلوش کوتاه بیان!پدر و مادر بودن درسته که حرمت داره ولی دلیل نمیشه همه خانواده بشینن و ایشون از موقعیتش سو استفاده کنه.اینقدر جلوش کوتاه نیاین و از داد و بیداداش نترسین!جلو خواسته های غیر منطقیش مقاومت کنین(از مدارد کوچیک و کم اهمیت تر شروع کنین) و بعضی وقتا بهش نه بگین!این راهو امتحان کردی تا حالا؟
    ویرایش توسط میس بیوتی : چهارشنبه 29 شهریور 96 در ساعت 11:40

  14. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    غبار غم (پنجشنبه 06 مهر 96)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 بهمن 96 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1396-6-27
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    374
    سطح
    7
    Points: 374, Level: 7
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اممممم راستش واقعا راه حلی به ذهنم نمیرسه اما سعی کنید به رفتار و کارای پدرتون اهمیت ندید. اگر نمیتونید یکم جدی تر و قاطع تر رفتار کنید ان شا الله شرایط بهتر میشه. از بقیه اعضای خانوادتون هم کمک بگیرید و سعی کنید باهم راه حلی پیدا کنید

  16. کاربر روبرو از پست مفید khakestari تشکرکرده است .

    غبار غم (پنجشنبه 06 مهر 96)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 16:46]
    تاریخ عضویت
    1395-9-10
    نوشته ها
    185
    امتیاز
    5,275
    سطح
    46
    Points: 5,275, Level: 46
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    361

    تشکرشده 311 در 123 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام
    چرا انقدر با پدرتون درگير هستيد؟
    با بعضي از آدم ها آدم بيهودس كه بخاد بحث كنه چون نتيجه اي كه نداره هيچ بلكه اوضاع بدتر هم ميشه.
    من خودم با پدرم اخلاقمون و نظراتمون راجعبه بعضي از موضوعات 180درجه فرق داره اما اكثر وقتها من كار خودم ميكنم و ايشون هم كار خودشون ميكنن و بيخود با هم كلنجار نمي روريم و اعصاب خودمان بيخود خورد نمي كنيم.
    به نظر من بيخيال اصلاح كردن رفتار پدرتون بشويد چون بعيد ميدونم نتيجه اي داشته باشه. اما ميتونيد با ترفند هايي رفتار برادرهاتون اصلاح كنيد مثلا براشون الگو قرار بديد .

  18. کاربر روبرو از پست مفید sia518 تشکرکرده است .

    غبار غم (پنجشنبه 06 مهر 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با مخفی کاری های شوهرم و رمز روی گوشیش چه برخوردی کنم؟!
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 05 اردیبهشت 94, 10:24
  2. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23
  3. عرفان داروی دردهای بی‌درمان
    توسط پندار در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 آذر 88, 00:02
  4. تاثیر بیماری‌های روانی بر الگوی خرید
    توسط Niloo55 در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 12 تیر 88, 09:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.