با سلام ؛ من رامين 30 ساله ازاصفهان هستم . نزديک به 5 سال هستش که با دختری همکار و دوست هستم.همکاری ما بنحوی هست که ميبايست با هم تعامل کاری داشته باشيم .من اوايل آشنايي سعی ميکردم که از شروع رابطه عاشقانه جلوگيری کنم اما بطولی نکشيد که عاشق من شد.ما هر روز در محل کار با هم بوده و هستيم ( با توجه به موقعيت کاری) من از روز اول بعنوان يک دوست دختر خوب برای خودم انتخابش کردم .تو اين مدت خواستگارهای زيادی داشت که بدون دخالت من اونها رو دور کرد ولی يکی از خواستگارهاش به درخواست من جواب شد.سال گذشته هم برای اشنايي با خوانوادش به اتفاق خوانوادم به منزلشان رفتيم از نظر خانواده اون مورد تاييد شدم.خانواده خودمم همه چيز را به عهده خودم گذاشتن.اما من مشکل تصميم گيری را دارم .الان هم از طرف خوانوادش تحت فشار زيادی قرار گرفته و مدتی هم هست به اصرار خانواده با پسری که شرايط خوبی هم داره (حتی بهتر از من) ارتباط برقرار کرده (ناخواسته و به اصرار خانواده)اما خودش هيچ حسی بهش نداره ولی اگه اين يکی را رد کنه شرايط خيلی بدی تو خونه براش ايجاد ميشه.منم چند ساله که بلاتکليفش گذاشتم .مشکلم اينه که نه ميتونم برم جلو نه ميتونم ولش کنم .جلونرفتنم به دليل پايين بودن سطح خانوادگيش واينکه برادر و خواهرش اصلاً فکر نميکنم بتونم ارتباط خوبی برقرار کنم (باتوجه به ديدارهايي که باهاشون داشتم)و اينکه دختر روياي من (از تظر ظاهری)نيست وميخوام بيشتر از جوونيم ومجرد بودنم استفاده کنم و دقدقه اينو دارم معرفی اون جلوی دوستان و فاميل بعنوان همسرم برای خودم سخت و برای ديگران نااميد کننده باشه چون من آدم مردم بينی هستم.و از طرفی نميتونم ترکش کنم چند روزی اين کار رو کردم شرايط روحی بدی پيدا کردم و وقتی که ميبينم با اون خواستگارش صحبت ميکنه قلبم ميخواد از جاش در بياد و اون هم لحظه شماری ميکنه تا من پيشنهاد مجدد بدم.از لحاظ اخلاق و رفتار و شخصيت برای من عالی هست و شناخت کاملی هم از هم داريم.هر کاری من بخوام ازش برام انجام ميده وتو بدترين شرايط حاظر با من باشه.اما من نه ميتونم جلو برم (ميترسم مثل سال قبل بعد از مدتی جا بزنم) نه ميتونم رهاش کنم (از لحاظ روحی داغون ميشم و افسوسش تا آخر عمر با من بمونه) .خواهش ميکنم کمکم کنيد تو اين چند سال نتونستم راه حلی پيدا کنم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)