به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 23:09]
    تاریخ عضویت
    1396-6-18
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    1,044
    سطح
    17
    Points: 1,044, Level: 17
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 26 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon16 بهم خوردن زندگی سر مسایل پوچ...2

    سلام
    به گفته بالهای صداقت عزیز تصمیم گرفتم مختصر مشکلمو توضیح بدم.وگفتم تاپیکی جدید بزنم که بهتر نظرات شمارو دریافت کنم.ببخشید اگه بازهم زیاد شد.
    من 27ساله همسرم32ساله من لیسانس ایشون فوق دیپلم. ما قراره فردا بریم پیش وکیل ایشون در مورد مهر صحبت کنیم به توافقی برسیم و طلاق توافقی بگیریم.
    دلیل طلاقم ایشون میگن من غر میزنم و دروغگو هستم و کلا از خونه و اتاق خوابمون متنفرن و با خانواده مم نمیخوان دیگه ارتباطی داشته باشن.
    خصوصیات بد ایشونو بخوام بگم عدم تعهد لوس کمالگرا کمی عصبی وابسته خانواده به خصوص مادر دهن بین یه جورایی بچه نه نه عدم مدیریت و....
    گرچه خوبی هایی هم داره ولی چون فرصتم کمه خواستم طرح مشکل بشه بیشتر من خودم درونگرام ایشون برونگرا من شخصیت مهرطلبی دارم یا شایدم بیخود مهربونم به گفته بقیه صبورم گاهی اوقات عجول و زودرنج.
    مشکل دیگرمون اینه که مادرشون خیلی فرد کنترل گری هستن مثلا نوع لباس منو تو بعضی مهمونیا تعیین میکنن یا تو یه مهمونی تعداد نفرات مهمونمو تعیین میکنن و گوش نکنم حالت قهر پیدا میکنن.
    بسیار رو پسرشون حساسن طوری که صدای پسرشون پشت تلفن ناراحت باشه مدام به من میگن نکنه دعواتونه...بعدم میگن به پسرم نگو زنگ زدم کلا مادرشون دوست دارن مثل ایشون زندگی کنیم همسرم هم کامل تحت تاثیر ایشونه.
    در واقع من کلا مطیعم دوست ندارم اذیت بشن چون ناراحتی اعصاب دارن غیر چن مورد که من رفتارم جدی شد.درکل منو دوست دارن.
    من حس میکنم مدام خط میدن و همسرم یه جورایی مونده بین منو مادرش مونده.
    اخرین بحثمون سر این بود که مادرشون گفتن من اگه پیر بشم منو نگه میداری (توضیح بیشتر و کامل کل موضاعات و بحث ها تو تاپیک قبلم هست )منم طبق اتفاقاتی که پیش اومده بود تو اون چن روز کمی اومدم جدی باشم برعکس همیشه تو این چهارسال اولین بار بود....گفتم اجازه بدید هرچیزی زمان خودش من اهل منطقم....من منظورم این بود که کی مرده کی زنده و ....ولی همه چی بهم خورد و ایشون ناراحت شدن پسرشونم بعد چن روز گفتن من دیگه نمیخوامت برو واقعا برام عجیب بود من با لحن خیلی معمولی به همسرم توضیح دادم که خودم نیاز به مشاوره دارم در حد توانم در خدمتتونم ولی ایشون گفتن دیگه حق نداری بری.
    که بعد یک ماه بیخبری بدون هیچ تلاشی یه لیست شروط نوشت گفت امضا کن بعد برگرد....!!خلاصه شرطا این بود که که کلا قطع رابطه همه جوره با کل فامیل و خانواده من.غر نزنم.پول ماهیانه نمیده.سرکار نرم.بیرون نرم و....(که تو تاپیک قبل کامل هست)همه اینارو یه جورایی از دهن مادرشون شنیده بودم انگار تلافی زندگی قبلشون بود.و من علی رغم مخالفت همه امضا کردم فقط به خاطر علاقه م که شاید بخواد ثابت شه دوسش داشتم.
    یه سری بحثا دوباره پیش اومد ولی ایشون گفتن جا نداشتی برگشتی بهتر از من گیرت نمیومد بابات ولت کرد.
    اینم بگم که ایشون عادت داشتن که تماس بگیرن بقیه رو دخالت بدن و دوباره بحث پییش اومد و ایشون مجدد خانواده هارو کشوندن وگفتن این شرطا بدترشم میکنن بی احترامیم کردن.
    علت اینکه ایشون میگه دروغگوام دوتا حرفیه که تو همون شب زده شد حالا من یادم رفته بود وهرچی(درمقابل زیر حرف زدن اونا هیچ بود)کلا گفتن من دروغگوام بعد چهارسال تازه فهمید.
    خلاصه یه جلسه م پیش وکیلشون رفتیم ایشون بازم کوتاه نیومدن.فردام قراره بریم سر مهر صحبت کنیم .پیشنهادتون برا فردا چیه.من نمیدونم دیگه چه جوری تلاش کنم که عزت نفسم حفظ شه اخه من یه زنم چقد بگم دوسش دارم ...
    به گفته خود همسرم من کلی محاسن دارم نمیدونم اخه غر... من کی زدم اصن زده باشم میشه دلیل طلاق....
    یه مساله ای پست نمیتونم بذارم جواب دوستانی که لطف کردن نظر دادنو بدم.اخطار میده سه تا پست در یه روز درصورتی که یه روز تموم شد ولی ازاد نشده پست گذاشتن اینجام نمیشه گذاشت چون بازم طولانی میشه.
    ویرایش توسط ترنم بهاری : یکشنبه 19 شهریور 96 در ساعت 19:59

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 23:09]
    تاریخ عضویت
    1396-6-18
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    1,044
    سطح
    17
    Points: 1,044, Level: 17
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 26 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این پست در جواب عزیزانی که زحمت کشیدن در تاپیک قبلی نظر دادن:(مشکل پست گذاشتن درست شد)

    اول اینکه واقعا عذرمیخوام حقیقتا درست میگید خیلی تو هم نوشتم لینکی که اله زیبایی ها ارسال کردن اونو مطالعه کردم.واینکه چون فرمودید تو یه روز سه تا پست میتونم بفرستم سعی میکنم همه مطالب و تو یکی بنویسم که بازهم بتونم استفاده کنم چون زمانی برام نمونده طی یکی دوروز اینده همسرم به طور جدی جلسه ای گذاشتن که در مورد مهر صحبت کنیم.....پیشاپیش عذرمیخوام اگه بازهم قدری طولانی میشه.
    در مورد پاسخی که اقا مهراد دادن، بله شما درست میفرمایید من فردی مهر طلب هستم ولی واقعا از نظر من این مسایل جزیی هستن ما ادما ظرفیتمون کم شده.از نظر من مشکلاتی که باید جدی روش فکر بشه همون اعتیاد خیانت و امثالهم هست.
    گرچه منم اعتقاد دارم گاهی اوقات یه رفتار غلط و یه اخلاق بد ضربه ش بیشتر از این مسایل هست.ولی واقعامن این مسایلی که گفتم برام مهم نبود تا زمانی که همسرم بریزه بیرون از نظر من خانواده شوهر خانواده شوهره با هرکی دیگه میرفتم چه بسا بدترم بودن این وسط فقط مهم مدیریت و استقلال همسرمه که متاسفانه وجود نداره درواقع ایشون کاملا خانواده شون و اون دوست خانوادگیشونو ترجیح میدن...
    اگر ایشون مدیریت لازمه رو داشتن و دوطرف و راضی نگه میداشتن اینجوری نمیشد.مقایسه نمیکنم ولی باجناقشم تو زندگی ماست ایشون چرا باید راضی باشه از خانواده م...به نظرم بلوغ فکری رو دارن....بارها دیدم ایشون رابطه بین مادرشو خواهرمو مدیریت میکنه نمیذاره مشکل پیش بیاد.
    من مشکل اصلیم با این قضیه س.و اینکه قطعا مشاوره میرم و رفتم و دارم میرم ولی یه طرف ماجرا که همسرمه و نیست تو جلسات، باعث شده مشاورا نتونن کاری یا حرفی بزنن که واقعا عملی بشه....همسر من قبلا مشاوره میومد ولی واقعا جز تیپ افرادیه که میگه همینه که هست....خیلی سخته براش حتی کوچک ترین تغییر .
    این طرز فکرم تحت تاثیر مادرشون هست که بارها گفتن زن باید زندگیو جمع کنه دقیقا کاری که خودشون کردنو الان مریض هستن....مادرشون به من علاقه ویژه ای دارن ولی چه فایده پای زورگویی و سلطه طلبی میاد وسط منو رها میکنن.....
    بی نهایت عزیز واقعا ممنونم خیلی مطلبم زیاد بود لطف کردید زمان گذاشتید.
    بله درس میفرمایید.باور کنید من اصلا نمیخواستم مطرح کنم حتی دخالتارو اینکه چی بپوشم چکار کنم و کدوم کلاس برم کدوم دکتر برم و...برام مطرح نبود تا حد خودم استقلالمو حفظ میکردم ولی همسرم همه چیو بهم زد.
    وقتی که ایشون مسایل جزیی رو گفتن منم گفتم که همه بدونن بابا منم اینارو دیدم ولی برام مطرح نبوده....ولی بدتر ایشون لجبازتر شدن.
    من روز اول خواستگاری این مساله رو گفتم که اگه بحثی پیش اومد خودمون حل کنیم در نهایت نشد مشاوره....ولی خدا میدونه از نامزدی مثل این لوسا هی قیافه شو کج میکرد تابلو میکرد که هی مامانش منو بازخواست میکرد هرچی میگفتم نکن انگار نه انگار.....
    و تا به امروزم ایشون تماس میگرفتن و میگفتن یا با مادرخودشون یا با مادر به قول خودشون دومشون اخه یه ادم اراده نداره خودش!
    ولی من خدا میدونه هیچکس نمیفهمید الان واقعا همه شوکه ن میگن انقد من خوب ظاهر حفظ میکردم کسی باورش نمیشه که داریم جدا میشیم...حتی یادمه یه بحث کوچیک داشتیم مهمونیم بود من از شب قبلش رفته بودم خونه پدرم کمک ، سفره انداختن همه منتظر خانواده همسرم زنگ زدم اقا خاموش کرد مادرشم گفت دعواتونه کجا بیایم!!!سر مسایل مسخره گفتم اخه چرا به شما گفت....من مهمونی باشه حفظ ابرو میکنم بعد اون هیچی....شما چرا زنگ نزدی بگی نمیاین (ابروی من مهم نیس)...درصورتی که انقد خودشون ابرو حفظ میکردن با یه ماشین بریم عروسی ببینن عروسم با ماخوبه باهمیم...تند تند کار کن ببینن عروسم خوبه... تا چه حد براشون مهم بود ولی براحتی ابروی منو بردن.
    دعوای اخیرم که توضیح دادم همسرم مدام تماس میگرفتن که پاشید بیاید....من التماس گریه اصن توجهی نمیکرد میگفت فقط بابات.....
    در مورد اینکه رفتار من بد بود تو اون یکبار بله کاملا ناشیانه برخورد کردم به قول شما واقعا عدم مهارت باعث شد.
    میدونید اون لحظه به این فکر میکردم من این همه کوتاه اومدم گفتم اشکال نداره مریضه ولی این یه بارو یه ذره تغییر بدم رویه مو که خداییش فحش ندادم انقد حرفم بد نبود نمیخوام مقایسه کنم ولی به خدا دخترای همسن من خیلی وحشتناکن خیلی گستاخن من واقعا منظورم این بود که در حد توانم در خدمتتون هستم چون واقعا خودم درگیری ذهنی پیدا کرده بودم نمیدونستم چکار کنم.....
    حس ادمی و دارم که همیشه خوب بوده این جوابش خیلی گرون تموم شده برا طرف.....از طرف مقابل که سنی گذشته بیشتر انتظار میرفت که این سوال و نپرسه به نظرم.
    البته به گفته خودشون شوخی بود ولی ادم چرا باید زمینه اینو ایجاد کنه که اصلا همچین چیزی بشه.بهرحال واقعا حرف اصلی شوهرم هیچکدوم اینا نیس فقط میگه من غر میزنم.....
    نظرتون راجع به اینکه میگه غر میزنم چیه؟نظرتون راجع به شرطایی که گذاشتن بگید به نظرتون این شرطا خطرناک نیستن ؟به نظرم یه زنگ خطره برا یه زندگی سخت.
    واقعا خودش و خانواده ش شروع کننده این فاجعه بودن من بارها به خودش به واسطه گفتم نذارید کار به خانواده بکشه ولی اونا اصرار داشتن...
    بله کاملا درست میگید من جایی که باید نه میگفتم نگفتم جای دیگه اومدم جبران کنم بدتر شد....واینم که مهارت کلامی رفتاری ندارم کاملاااااا صحیحه هیچ سیاست خاصی ندارم...
    به نظر خودم خیلی ساده م ولی بقیه به نظرم سواستفاده کردن از سادگی من خداوکیلی شما نگاه کنید تو اون پنج روز حرفایی انتظاراتی بود واقعا مادرشون سنی ازشون گذشته ول نمیکردن انگار دنبال این بودن ناراحت شن برن منم لحظه اخر بریدم .
    یادمه شبش به همسرم گفتم میزو تمیز کن از تو اتاق داد میزد استرس بهم وارد نکنید!چوب کبریت نمیذاره جابه جا کنه ماست میخوان بخرن شوهره رو میفرستن پسرش دراز کشیده....
    شوهر من عصبیه من یه بار مهمون ناخونده اومد برام گفتم بدو بدو الان میان فلان دیدم داد بیداد استرس وارد نکن یه وضعی میخواست زنگ بزنه مهمونا نیان.....
    در مورد ناراحتی خانواده همسرم و خودشون شاید ناراحت باشن ولی اونا قدرت طلبن اصلا اجازه نمیدن حتی مشاوره حرف بزنه میگن همونی که مامیگیم میگم که الانم بعد چن ماه هیچ گونه تلاشی نکردن منو بردن یه مشاوره معمولی پیش اون وکیل اخرشم که اونجوری الانم داریم میریم سر مهر صحبت کنیم و طلاق توافقی....
    من از این همه لوس بودن و حق به جانب بودن و قدرت طلب بودنشون در عجبم و به نظرم مادرشون مشکل اصلین چون به هیچ وجهههه نمیتونن ببینن کوچکترین تغییری پسرش بکنه....
    تا لحظات اخرم سعی براین بود که من تغییر کنم ایشونو تغییر بدم کلا حرفشون این بود که من میتونم تحمل کنم و ایشونو تغییر بدم واقعا نمیفهممشون...
    بله عزیزم اصلا اجازه گفتن مساله رو هم نمیدن...تا میایم حرف بزنیم همسرم ناراحت میشه میگه نمیخوام دیگه ، دیگه خسته شدم...
    واقعا نمیفهمم هر روز فک میکنم خدای من،من چکاری کردم...کی غر زدم...غرم زده باشم اخه اینطوری باید برخورد شه...به نظرم همسرم خیلی ظرفیت پایینی داره....بدبینه به شدت....مسایل کوچیک و خیلی بزرگ میکنه..خیلی حساسه..
    درمورد مشاورم که فرمودید ایشون اذعان دارن که ما همه مشاورامونو رفتیم و دیگه تلاشی نمیکنن...
    مشاوره اخرم که نتیجه شو گفتم ایشون گفتن من خسته شدم متنفرم...من نمیدونم واقعا دوباره اصرار کنم برا مشاوره...واقعا خرد میشم یکبار نه خودش نه خانواده ش کاری نکردن...
    من اون شرطارو امضا کردم شما بگید کی امضا میکنه....اون همه تلاش تا لحظه اخر مشاوره م که دوجا دفعه اخر رفتیم اصن پابند نشد حرف خودشو میزد .حرفای همه به قدری اذیتم میکنه همه میگن دوسش نداشت اخه ادم چقدر بی تعهد همه میگن من حیف شدم...
    حالم از دنیا بهم میخوره هرکی ساده تره اسیب پذیرتره....
    ویرایش توسط ترنم بهاری : یکشنبه 19 شهریور 96 در ساعت 20:25

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 23:09]
    تاریخ عضویت
    1396-6-18
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    1,044
    سطح
    17
    Points: 1,044, Level: 17
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 26 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی نیست؟؟؟؟؟؟؟

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 شهریور 02 [ 00:23]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    141
    امتیاز
    8,913
    سطح
    63
    Points: 8,913, Level: 63
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    597

    تشکرشده 274 در 108 پست

    Rep Power
    31
    Array
    هر جا شد بهشون بگید و هم زندگیمو دوست دارم هم بزرگترامونو و نمیام بخاطر سو تفاهمات زندگیمو خراب کنم. بگید ممنونم که همیشه فکرمی و کلی برای زندگیمون هم خودت هم خانوادت زحمت کشیدی ولی دلیلی نداره اینقدر دنیارو به من سخت بگیری. زندگی که شوخی نیست.
    بعدش هم اونا مهر طلب هستند و از این بازی لذت میبرند. خوراک بازیشونو جور نکنید. یعنی خیلی هم نازشونو نکشید.

    یه مدت بگذره همه چی حل میشه. مثبت باشید

  5. 2 کاربر از پست مفید Quality تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (جمعه 24 شهریور 96), ترنم بهاری (سه شنبه 21 شهریور 96)

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 آذر 98 [ 04:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-21
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    9,762
    سطح
    66
    Points: 9,762, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 288
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    392

    تشکرشده 451 در 164 پست

    حالت من
    Khejalati
    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ترنم بهاری نمایش پست ها
    حالم از دنیا بهم میخوره هرکی ساده تره اسیب پذیرتره....



    خیلی از ما چوب ساده بودنمون و میخوریم
    و چه زندگی هایی که راحت خراب میشن
    ایشاالله که زندگی شما به این مسیر نره
    آمین
    ......دگر حوصله ای نیست

  7. کاربر روبرو از پست مفید Glut.tiny تشکرکرده است .

    ترنم بهاری (سه شنبه 21 شهریور 96)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 23:09]
    تاریخ عضویت
    1396-6-18
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    1,044
    سطح
    17
    Points: 1,044, Level: 17
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 26 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم از کسانی که پاسخ دادن بله همه چوب سادگیو میخوریم.....
    خواستم بگم که امروز رفتم تو جلسه مهر شرکت کردم اولا که مهرو خیلی راحت ماست مالی کردن با اینکه اونا مدعی طلاق بودن از سروتهش زدن کلیشم قسطی....
    نفقه اجرت المثل و سفر حجم که هیچ...
    بعد کلا هیچ تلاشیم نکرد همسرم. منم کاملا خنثی بودم چون واقعا خسته شدم از تلاش اونم برا یه خانوم واقعا حس اویزونی دست میداد. اونم برا مردی که شما بگو یه پیام یه تلاش.....
    وکیلشون گفتن باز من دلم میخواد یه تلاشی بکنم شما اجازه میدید منم گفتم بله پای حرفای عقلانی هستم...
    خلاصه مجدد صحبت کردن ایشون قبول نکرد!!!
    وکلا همه چی تموم شد صورتجلسه شد و امضا شد و منتظرم برا کارای طلاق توافقی!به همین راحتی!!!
    خواستم بگم بله اقایون خانوما چشاتونو باز کنید من تازه باز کردم اینه عاقبتم من مثلا طرفم مومن بود خداترس بود دوره اخرالزمان میگن طلاقا زیاده اینه....
    خواهش میکنم فقط معیاراتون ایمان واقعی باشه خداترسه واقعی ....شرف داشته باشه ....ایمان واقعی که باشه همه چی هست...
    واقعا نمیدونم چی بگم حتی نفرینم نمیکنم اتفاقا ارزوی موفقیت براش دارم ولی خدا میدونه بقیه شو.....
    انقد باورنکردنیه که اصلا باور نمیکنم یه ادم انقد بی تعد باشه واقعا به مردا نمیتونم دیگه اعتماد کنم به راحتی منی که صاف و ساده بودم اینه جوابم.
    زبان قاصره تا اخرین لحظه هیچگونه بی احترامی نه من نه خانواده م نکردن حتی سر مهر خدا به فریادشون برسه که انقد ما مظلوم بودیم فک کنید 72تا مهر من بود کردن 60تا کلی چونه زدن!!!
    قسط بندی فلان با اینکه خونه داشتن ولی به نام پدرشون بود به راحتی میتونست بدن وجدان ندارن خودشون میدونستن پسرشون عرضه زن نگه داشتن نداره که به نام نکردن..
    یه موردی خیلیییییی ارومم کرد این بود که وکیلشون لحظه اخر که من رفتم پیششون گفتن دخترم تو تمام تلاشتو کردی و اینو بدون یکی میاد تلافی تورو سرش درمیاره بدون تو برنده ای نه بازنده من برات مینویسم امضا میکنم تو خوشبخت میشی.....
    خیلیه وکیل طرفت اینارو بگه...خیلی قرص شدم موقع امضاها لبخند رولبم بود میگفتم خداروشکر.....
    خیلی محکم و قویم بودم هیچگونه ضعفی نشون ندادم....به خاطر غری که معلوم نی کی زده شده اینم به این شدت طلاق داد بهتر که همچین ادم ضعیفی دیگه تو زندگبم نیس....
    دعا کنید برام خدا بیشتر کمکم کنه.خیلی سخته....سر هیچی باهات بازی کنن اسم مطلقه بیاد روت.....گرچه این دنیا فانیه مطلقه و غیر مطلقه نداره من که جرم نکردم همین که وجدانم راحته بسمه مهم نی ادم باشیم بسه...راضیم به رضاش....
    ویرایش توسط ترنم بهاری : سه شنبه 21 شهریور 96 در ساعت 00:45

  9. 4 کاربر از پست مفید ترنم بهاری تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (چهارشنبه 12 مهر 96), بارن (سه شنبه 21 شهریور 96), جوادیان (دوشنبه 10 مهر 96), زن ایرانی (سه شنبه 21 شهریور 96)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 23:09]
    تاریخ عضویت
    1396-6-18
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    1,044
    سطح
    17
    Points: 1,044, Level: 17
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 26 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیدونم واقعا چی بگم از بس تو شوکم..به نظرم میخواست بره مدافع حرم بشه.....اخه مگه میشه بی عقلیه محضه.....نمیدونم شایذم اشتباه میکنم.....

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 آذر 98 [ 04:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-21
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    9,762
    سطح
    66
    Points: 9,762, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 288
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    392

    تشکرشده 451 در 164 پست

    حالت من
    Khejalati
    Rep Power
    55
    Array
    سلام
    صبح تون بخیر
    یه حرفی میزنم لطفا به خودتون نگیرید اصلا خودم و میگم
    بعضی از ما ادم ها هر بلایی سرمون بیاد واقعا حقمونه
    تو این جامعه کثیف که دورمون هست هر چقدر ساده تر باشی بیشتر ازت سو استفاده میکنن و باهات بازی میکنن تا موقعی که بهت نیاز دارن
    امیدوارم به زودی زندگی جدید رو تشکیل بدید به آرامش و خوشبختی واقعی برسید
    امین
    ......دگر حوصله ای نیست

  12. کاربر روبرو از پست مفید Glut.tiny تشکرکرده است .

    ترنم بهاری (سه شنبه 21 شهریور 96)

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سلام گلم

    وقتی تاپیکتو خوندم واقعا دلم گرفت
    منم تقریبا همسن تو هستم ، چرا ایشون باید به خودشون اجازه بده که با شما چنین رفتارایی کنه
    وقتی بین زن و شوهر اختلاف پیش میاد ما سعی میکنیم راهنمایی کنیم که سو تفاهم ها رفع بشه

    اما در مورد شما شوهرتون رسما عزت نفستونو له کرده ، یعنی چی کلا قطع رابطه همه جوره با کل فامیل و خانواده من.غر نزنم.پول ماهیانه نمیده.سرکار نرم.بیرون نرم و... این چه شروطیه

    البته به نظر من خودتونم بی تقصیر نبودین ... وقتی به کسی ضعف نشون بدی وقتی طوری وانمود کنی که اگه اون بره بدبخت میشین طرف هول ورش میداره

    شما برا بار آخر با ایشون اتمام حجت کنین . بگیت ایشونو دوس دارین زندگیتونو دوس دارین و میخوایین با ایشون شاد زندگی کنین اما دیدین جبهه برداشت و قبول نکرد و حرفای همیشگی رو زد به فکر زندگی جدید باشین
    شما هنوز خیلی جوون هستین ، بعضیا رو هر کاری هم کنی درست نمیشن حیفه آدم زندگی رو تو یه نفر خلاصه کنه و عمرشو به باد بده

    امیدوارم موفق باشی گلم

  14. 2 کاربر از پست مفید عسل28 تشکرکرده اند .

    مهرسا مامان (سه شنبه 21 شهریور 96), ترنم بهاری (سه شنبه 21 شهریور 96)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 23:09]
    تاریخ عضویت
    1396-6-18
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    1,044
    سطح
    17
    Points: 1,044, Level: 17
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 26 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم بچه ها از نظراتتون....ولی باور کنید ادم ساده هیچ جوره نمیتونه بد باشه...کاش ادمای ساده گیر یه ادمی بیفتن که سواستفاده نکنن ازشون.....عسل جان واقعا منم تو شوکم چقد ادما پست شدن اخه مگه میشه....با زندگیم بازی کرد عمرم رفت.من فک کردم همه مثل خودمن گفتم گذشت کنم نگو خیلی دیگه گذشت کردم برا کسی که لایق نبود.عزیزم من بارها بارها از طریق واسطه و غیرواسطه بهشون گفتم ولی ایشون میگن نه دوستم نداری....رسما جایی برا تلاش دوباره نذاشت...شما بگو یه تلاش اصلا هیچ کاری نکرد....لحظه اخرم وکیل تلاش کرد ولی بازم....انقد غیر عادیه که نمیفهمم.....


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احساس ترس و زندگی پوچ
    توسط alireza45 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 29 خرداد 95, 03:08
  2. اصلا دلم نمیاد واسه نامزدم پول خرج کنم
    توسط مینا 66 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 بهمن 94, 12:23
  3. شوهرم بیکارشده هیچ پولی نداریم
    توسط مرمر تنها در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 92, 12:55
  4. باخت پول
    توسط Vampier در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 25 مرداد 92, 19:08
  5. پوچی
    توسط memul در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 25 دی 89, 04:01

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.