سلام خدمت همگی.ممنون میشم راهنماییم بفرمایید.
یک آشنای معتبر یک مورد رو برای ازدواج معرفی کرده بود. مادر ایشون تماس گرفته بود خونه ما و شماره من رو گرفته بود تا با پسرش حرف بزنم.
پسرش زنگ زد و اطلاعات اولیه رد و بدل شد و قرار شد بیرون همدیگه رو ببینیم.
من همراه بابا رفتم سر قرار. یک سری حرفههای کلی زده شد.
در دید اول به نظرم خیلی بدقیافه اومد. ولی توی صحبتهاش حس کردم فعال و کاری و اجتماعیه و خوشم اومد.
چند بار تلفنی هم حرف زدیم.
باز قرار ملاقات گذاشتیم. اینبار من با اجازه خانواده ولی تنها رفتم. اون بار از من پرسید من میتونم دست شما رو در دوره آشنایی بگیرم؟ من گفتم نه. گفت خب چطور بفهمیم به هم احساس داریم یا نه؟ گفتم هنوز خیلی چیزها مونده بررسی بشه ببینیم به درد هم میخوریم یا نه.این ملاقات دوم هم خودش تا دم در خونه منو رسوند و بابام هم اومد دم در و احوالپرسی و ... کردند.
باز تلفنی صحبت داشتیم. توی حرفاش گفت که هنوز مردده. گفتم توی چی؟ گفت توی اینکه میخوام ازدواج کنم یا نه.
یک بار دیه همدیه رو دیدیم. من داشتم میگفتم اگر سر اصل قضیه ازدواج تردید دارید کلا این داستان رو تمام شده فرض کنیم. وقتی تردید دارید دلیلی م برای آشنایی نیست. داشتیم در مورد همین چیزا حرف میزدیم که گفت دستتونو بدید. من گفتم نه. ولی دستمو گرفت. من مودبانه گفتم میشه لطفا دست منو ول کنید؟ ولی ول نکرد. گفتم من اینجوری معذبم لطفا دست منو ول کنید. ولی دستمو ول کرد و دس انداخت گردنم. من هم عصبانی شدم و خیلی بد حرف زدم و گفتم من اونی که شما دنبالشی نیستم و ....
شروع به عذرخواهی کرد و گفت فکر نمیکردم ناراحت بشید و جبران می کنم و .....
من هم فرصت دادم. و رفتیم شام خوردیم.
باز منو رسوند خونه. توی مسیر همش بحث داشتیم که چرا به زور دست منو گرفته؟ در واقع من گیر داده بودم. ولی اون جواب مشخصی نمیداد و میگفت میخواستم راحت تر حرف بزنیم.
من ذهنم سمت این رفته بود که قصد بازی دادن من رو داره و قصدش ازدواج نیست. اینکه برداشت و قضاوتم درست بود یا نه رو نمیدونم. ولی چون هم ملاکهامو داشت هم بهش بی احساس هم نبودم سعی میکردم دنبال یه حرفی ازش باشم که توجیهم کنه از رفتارش واقعا قصدی نداشته و فقط برای ابراز خواستن من بوده.
تا دم خونه هم که رسیدیم بهش گفتم بیاید بریم حرف بزنیم. ام باز بی فایده بود. وسط حرف زدن پیشونی من رو بوسید.
من هم بلند شدم و کلی بد و بیراه گفتم و اومدم خونه.
شبش هم تا صبح بهش تهمت زدم و گفتم تو دنبال سواستفاده هستی و ....
فرداش هم از بس اعصابم خرد بود زن زدم به معرف و گفتم این آقا هذفش ازدواج نیست و کسی رو بهش معرفی نکنید.
ولی نمیدونم چرا الان پشیمونم. حس میکنم شاید واقعا از روی محبت و برای ابراز علاقش بوده و من د برداشت کردم. راستش با دل خودم نمیتونم کنار بیام. حس میکنم کار بدی هم کردم که پیش معرف خرابش کردم. حس میکنم این کارم باعث شد اگر هم قصد جبران داشت کلا دیگه به من اعتناد نکنه.
کلا حس میکنم زیادی قضیه رو خراب کردم.
الان اصلا شک دارم کارم درست بوده یا نه؟ برداشتم درست بوده یا نه؟ و این حال دلم از علاقست یا دلرحمی بی جا؟
آیا من اشتباه و عجولانه عمل کردم؟
- - - Updated - - -
اگر من اشتباه کرده باشم ، اشتباهم قابل جبرانه؟
چجوری؟
- - - Updated - - -
اگر این اتفاق نیفتاده بود برای من واقعا مورد ایده آلی بود. با اینکه دفعه اول از قیلفش بدم اومد ولی طی صحبتها و ... خیلی ازش خوشم اومده بود. ولی این قضیه باعث شد دید بدی پیدا کنم و شاید بد قضاوت کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)