به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 45
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array

    ازخودم متنفرم مادرخیلی بدی هستم

    سلام
    من 34سالمه ویه دختر20ماهه دارم چندین ماهه که حس خیلی بدی به خودم دارم وفکرمیکنم مادرخیلی بدی هستم علتش هم کنترل نکردن خشمم دربرابر دخترم هست امروز یه رفتاربی نهایت حیوانی ووحشیانه باهاش کردم که باعث شد حالم ازخودم بهم بخوره برای خودم واقعا متاسفم من لیاقت مادرشدن وداشتن همچین دختری رو نداشتم
    بزرگترین وتنهاترین مشکل من بادخترم غذانخوردنش هست نمیدونم ازاول چه رفتاراشتباهی انجام دادم که برابرقاشق وغذاخوردن اینقدرمقاومت داره عصبانیت من دادزدن هام همه بخاطر غذانخوردنش هست وگرنه دربرابرکارهای دیگه اش اصلا عصبی نمیشم امروز ازصبح حالم خوب نبودباشوهرمم بحث داشتم سرگیجه ام داشتم موقع غذادادن به دخترم یه وحشی به تمام معنا شدم هم فحشش دادم وآرزوی مرگشو کردم هم دیدم نمیخوره خوابوندمش کف اتاق وبه زور دوتاقاشق غذا کردم دهنش طفلی بچم عق زد وتوگلوش گیر کرد ولی من مثل یه آشغال بی عاطفه به همون حال ولش کردم رفتم سراغ تلفن بعددیدم نه بچه حالش واقعا بده رفتم بغلش کرد گریه میکردم وبهش میگفتم ببخشید ولی حال دخترم بد بود وهمینطورعق میزد وبالامیاورد دارم باگریه مینویسم ازخودم متنفرم حیف اسم مادر که روی من گذاشته بشه
    دخترم خیلی خوبه داشتم فکرمیکردم هیچ آزاری نداشته نه زردی گرفت نه تاحالا تب کرده نه مریضی شدیدی گرفته نه سردندون هاش اذیتم کرده تنها اذیتش غذانخوردنش هست که من بیشعور طاقت این یه موردم ندارم ازخودم بدم میاد خیلی بدم میاد
    وقتی میریم مهمونی بیرون باهاش خوب رفتارمیکنم خوب حرف میزنم ولی توخونه که تنها هستیم اونطوری نیستم باعث میشه وقتی توجمعی هستم حس بدی به خودم داشته باشم فکرکنم دورو ومتظاهرم
    فکرمیکنم همه مادرهای بهتری هستن نسبت به من
    خودم ازبچگی رابطه خوبی یامادرم نداشتم دهمیشه همه ترسم این بودکه دخترداربشم واون رابطه مادرودختری بدی که بین من ومادرم بود دوباره تکرار بشه ولی دقیقا دارم کارهای مادرمو میکنم من هیچوقت محبت مادرمو باورنداشتم وواقعی نمیدونستم علتش هم این بودکه مادرم وقتی مطابق میلش رفتارنمیکردیم یاخطایی ازمون سرمیزد درنهایت بی رحمی هرحرفی میزدومارو خرد میکرد همه خشمش که خالی میشد بعدمحبت مادرانه اش گل میکرد که دیگه فایده نداشت یادمه 1روزبعدازظهرتابستون مادرم خواب بودمن بابرادرم بازی میکردم وخیلی خیلی میخندیدم مادرمو ازخواب پروندم ومادرم عصبانی شد وماشین برادرم جلوش بود پرت کردتوصورت من پیشونی ام شکست هنوز جاش هست همیشه میگفتم چطوردلش اومد اونکارو بامن بکنه ولی انگار خودمم دارم میشم یکی لنگه مادرم
    کمکم کنید چکارکنم؟من نمیخوام مادربدی باشم نمیخوام روح وروان دخترم مثل خودم داغون باشه درآینده ولی ناخواسته دارم اینکارو میکنم حالم ازخودم بهم میخوره

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    دوست عزیز در اسرع وقت به یه روانشناس مراجعه کن و ذهنیت قبلیه خودتو کم کم اصلاج کن.. شما درگیری ذهنیه شدیدی دارین و این ذهنیت شمارو اشفته میکنه..

    اگر تو یه جمع زنونه ای بشینین و مشکلتونو بگین خواهید دید که بیشتر اونها از غذا نخوردنه کودکشون گلایه میکنن.. من خودم چن مورد از نزدیکهامون بودن که بچه شون میل به غذا نمیداد ..

    خودتونو سرزنش نکنین ولی اجازه ندین فشار روانی باعث از دست دادن کنترلتون بشه..

    برای درمان زودتر مراجعه کنین..

  3. 2 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    zolal (جمعه 17 شهریور 96), باغبان (سه شنبه 21 شهریور 96)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    همین دیروز بود که به تاپیک های چند سال پیشم سر زده بودم تاپیکی که نوشته بودم " کودکم را دوست ندارم" .

    اون زمان هایی که سراسر انفعال بود رفتارم و خشم فروخورده ای که سر کودکم خالی می کردم.

    اشک بود که دیروز امان نمی داد و عذاب وجدان وفکر به اینکه یعنی می شه اثرات اون رفتارها رو از بین برد؟

    با اینکه چندین سال است تمام تلاشم رو گذاشتم روی جبران رفتارهای اشتباهم ولی اثراتش رو دارم به وضوح می بینم.

    فرزندان ما آیینه رفتار خود ما هستند.

    یادمه اون موقع ها در مقابل همسرم رفتار انفعالی داشتم وهمین موضوع موجب شده بود خشم درونی زیادی داشته باشم که اون رو روی کودکم خالی می کردم ، کودکم هم روی اسباب بازی هاش.

    به این فکر کن که خدای نکرده بلایی جبران ناپذیر سر دخترت بیاد و تا آخر عمر ندامت و عذاب وجدانش برات بمونه.

    صفحات حوادث رو خونده ای؟ کودکانی که در اثر آزار و یا خشم ناگهانی والدینشون به کام مرگ رفته اند؟

    فکر می کنی پدران یا مادران آنها قاتلین حرفه ای بوده اند؟

    نه عزیزم کنترل نکردن خشم وهیجانی رفتار کردن در یک لحظه فاجعه آفریده.

    اون لحظه ای که عصبانی وخشمگین می شوی به این موضوع حتما فکر کن.

    حتی ، حتی فرض کن هیچ اتفاق فیزیکی جدی هم هیچ گاه رخ ندهد ، آیا می دانی چه آثار روانی مخربی تا آخر عمر روی فرزندت باقی خواهی گذاشت؟!!!

    فکر می کنی بچه های بزه کار از اول بزه کار بوده اند؟

    مشکلات روانی و عصبی که موجب متلاشی شدن زوجین می شود به یکدفعه به وجود آمده؟

    نداشتن اعتماد به نفس وعزت نفس وبه مرور تمام شکست هایی که در پی این نقطه ضعف در فرایند رشد ، گریبانگیر فرزندانمون می شه از آسمون رسیده؟

    روزی که فرزندمون بزرگ می شه وما پیر می شویم و نیازمند محبتش هستیم و او ما را به خانه سالمندان می فرستد چه کسی را باید ملامت کرد؟

    عزیزم کاملا احساست را می فهمم ، این گریه ها و احساس ندامت را محکم بگیر ورهایش نکن.

    حتی شده زار بزن وگریه کن جوری که در ذهنت حک شود . وبار دیگر که عصبانی شدی به یاد این گریه ها بیفت.

    دو تا کار اساسی باید انجام بدهی.

    اول: چرا خشمگین هستی و چرا به خشمت مجال می دهی که عصبانی شوی؟ ریشه این خشم در غذا نخوردن کودک تو نیست. آن را ریشه یابی کن و به دنبال حل آن مشکل باش.

    دوم: گاهی پیش می آید که به هر حال خشمگین می شویم ، راه های کنترل خشم را یاد بگیر .

    نمونه اش از خودم مثال می زنم . من روی پاکی و نجسی خیلی حساسم که البته خیلی بهتر شده پسر کوچکم وقتی مشغول بازی می شود به زور دستشویی می رود . چند روز پیش همین مساله باعث شد که نجس کاری بشود ، تنها کاری که کردم او را داخل حمام گذاشتم و سراغش نرفتم ، چون می دانستم اونقدر عصبانی هستم که ممکن هست باهاش برخورد فیزیکی کنم . به خودم صبر دادم و همون موقع تلفن کردم به همسرم که چنین اتفاقی افتاده و من خیلی عصبی هستم ، گرچه همسرم چیزی برای آرامش من نگفت ولی همین به تاخیر انداختن ، موجب شد عصبانیت من کم بشه . بعد رفتم داخل حمام و پسرم را حمام کردم.

    الان که پسر بزرگم را نگاه می کنم اونقدر شرمنده می شم که می گم یعنی می شه روزی برسه که اثرات مخرب اون رفتارها پاک بشه.

    بچه های ما ، خودشون به این دنیا نیامده اند این ما هستیم که آنها را به این دنیا آورده ایم ، پس در مقابل پرورش و تعلیم و تربیت آنها مسوول هستیم.
    ویرایش توسط بی نهایت : پنجشنبه 16 شهریور 96 در ساعت 19:52

  5. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    zolal (جمعه 17 شهریور 96), بالهای صداقت (شنبه 18 شهریور 96), باغبان (پنجشنبه 23 شهریور 96)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    سلام خانم شاپرک گرامی. چه اسم قشنگی.

    از خوندن مطالبی که نوشتید بسیار متاثر شدم. میدونم که ناراحتید اما خوبه که تا این حد پشیمان هستید.

    شما خودت به اندازه کافی از کارتون ناراحت هستید و مطمئنا از هر کسی بیشتر فرزندتون رو دوست دارید و تلاش میکنید مواظب باشید. بنابراین من قصد سرزنش ندارم و اتفاقا میخوام بهتون بگم خوبه که زودتر متوجه این مشکل شدید. بهرحال همه ما انسان هستیم و از سر نادانی و ناآگاهی گاهی بهم آسیب میزنیم و مهم همینه که از وقتی متوجه نقصی در رفتارمون میشیم دیگه مرتکبش نشویم و مسئولانه برطرفش کنیم.

    جهت آگاهی و شاید یادآوری چند مطلب بهتون میگم:

    1. بچه ها برای آموختن به زمان نیاز دارند و بایستی با مطالعه و مشورت با متخصص نسبت به شرایط و مقتضی سنی آنها باهاشون رفتار کرد تا به روشی سالم رشد و حرکت کنند. از حتی قبل از تولد تا 5 یا 6 سالگی گفته شده که بنیان و زیربنای شخصیت انسان گذاشته میشه و به همین دلیل از حساسیت بالایی برخوردار است.(اگرچه که در سن بالاتر هم این مراقبت لازم است) بهمین دلیل یادمه استاد ما در دانشگاه میگفت که پدر و مادرا قبل از بچه دار شدن باید مطالعه کافی در این مورد داشته باشند وگرنه نباید باعث زندگی یک نفر دیگر شوند.

    2. اکثر بچه ها با غذا خوردن میانه خوبی ندارند.

    3. در مورد دلبستگی ایمن یا ناایمن باید بگم که نوع دوم ممکنه تاثیرات منفی زیادی بر روی زندگی فرد در آینده داشته باشد. در موردش با یک مشاور صحبت کنید یا مطالعه داشته باشید. تا جایی که من میدونم یه سری رفتارها در مادر که در واقع اولین مراقبت کننده گ بچه است میتونه منجر به دلبستگی ناایمن شود و یکیش اگر اشتباه نکنم اینه که مادر هر موقع حال خودش خوبه با بچه خوبه و بهش محبت میکنه و هر موقع به هر دلیل حال خودش خوب نیست نیاز به محبت و مراقبت اون بچه رو نادیده میگیره.
    یه دکتر روانشناس می گفت بچه ها از تولد تا 1 و نیم سال نیاز غالبشون، احساس امنیت هست یعنی هر زمان نیاز به غذا، خواب، توجه و محبت و.... دارند همیشه مادر هست. (نقش مادر در این زمان بسیار مهمه) و در غیر اینصورت صدماتی رو در کودک باعث میشود. حتما این مورد رو با یک متخصص روانشناس حاذق مطرح کنید تا راهنماییتون کنند و خودتون هم مطالعه کنید.

    4. همون طور که خودتون در مورد مادرتون گفتید یه فرزندپروری با توجه به همه نقص ها و کودکی هایی که بچه ها دارند، نیاز به صبر و حوصله و تدبیر دارد. در مورد مادرتون ایشون رو ببخشید چون از سر ناآگاهی بوده. بخشش شما رهاتون میکنه.

    5. خدا بچه ها نگهداری و مراقبت از بچه ها رو که ضعیف و ناتوان هستند به پدر و مادر سپرده و در واقع امانت داده است. پس یادتون باشه امانت.....
    6. (کتاب به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن) رو هم توصیه میکنم بخوانید البته من یادم نیست برای از چه سنی است موقع خریدن روی جلد آن فکر میکنم نوشته باشد. ای جانم کوچولوی شما تنها حدودا 2 سالشه، حتما حتما مطالعه کنید و حتما حتما برای جبران رفتارهاتون با یک متخصص روانشناس کودک صحبت کنید که طرز صحیح رفتار رو بهتون بگه.
    یادتون باشه موجود ضعیف و کوچکی که امروز می بینید با تربیت و پرورش صحیح میتونه در آینده انسان بزرگی بشه. البته از خدای مهربان و بزرگ کمک بخواهید و رضایت او را در همه حال در نظر بگیرید و ان شاالله در پرورش فرزندی سالم به لحاظ روحی و جسمی سهیم باشید.
    7. اگر برخی رفتاراتون رو نمی تونید تغییر بدید حتما به یک مشاور مناسب جهت برطرف کردنش مراجعه کنید. رفتارهای تکانشی و متغیر تاثیرات بسیار نامطلوبی دارد.

    مراقب خودتون و اون فرشته کوچک و نازنینی که خدا بهتون امانت داده است باشید.

    موفق باشید.

    به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.

  7. 2 کاربر از پست مفید zolal تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (شنبه 18 شهریور 96), باغبان (پنجشنبه 23 شهریور 96)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    دز تکمیل پست قبلی ام

    شاپرک جان ، پست قبلی ام را به دید سرزنش نبین ، به دید یک هشدار و ترسیم خطرات ناشی از عدم کنترل خشم ببین.

    این ناراحتی و عذاب وجدان نشان می دهد آدم خشنی نیستی و اتفاقا یک مادر عاطفی هستی.

    بهترین راه همان کنترل هیجان و عصبانیت است.

    وبهترین تکنیک همان روش تاخیری و آرام سازی بود که برایت مثال زدم.

    عزیزم در این عذاب وجدان هم نمان و فقط از آن درس بگیر.

  9. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    zolal (جمعه 17 شهریور 96)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    خیلی وقته زل زدم به پستتون و میخونمش و شمارو با مادر و پدر عصبانی خودم مقایسه میکنم
    ولی اشکال نداره این بچه هم روزی مثل من بزرگ میشه و قوی تر و باهوش تر و شما رفته رفته پیر تر و زشت تر اون موقع هست که مجبور میشید مثل مادر و پدر خودم از ترس ناتوانی و زمین گیری روز پیری احترامم رو نگه دارن و من هم حسابی زجرشون بدم تا از پا در بیان و خواهش کنن و بگن ای کاش روزای کودکی برگرده و همه چیز رو بهتر کنن ولی دیگه خیلی دیره حقا که لیاقت مادر و پدر بداخلاقی که بچه رو به عزت میکنن فقط با بی عزت کردنشون جبران میشه
    حیف که اگه حرف ها و کارامو واضح توضیح بدم بچه ها ازم ایراد میگیرن ولی لطفا این کامنت پاک نشه
    به خدا که حق ما بچه ها این همه تنبیه نبوده این روزها گذشت ولی من هیچ وقت از پدر و مادرم نمیگذرم
    آخ بازم یادم اومد داد بلند پدر و تحقیر و زیرسوال بردن مردونگیم جلوی جمع و ترحم بقیه بچه و ترسشون از همبازی شدن با من تنهایی هام و صحبت با دوستان خیالیم

  11. #7
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 17 شهریور 96 [ 16:18]
    تاریخ عضویت
    1396-6-15
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    44
    سطح
    1
    Points: 44, Level: 1
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehdi.ma.mm نمایش پست ها
    خیلی وقته زل زدم به پستتون و میخونمش و شمارو با مادر و پدر عصبانی خودم مقایسه میکنم
    ولی اشکال نداره این بچه هم روزی مثل من بزرگ میشه و قوی تر و باهوش تر و شما رفته رفته پیر تر و زشت تر اون موقع هست که مجبور میشید مثل مادر و پدر خودم از ترس ناتوانی و زمین گیری روز پیری احترامم رو نگه دارن و من هم حسابی زجرشون بدم تا از پا در بیان و خواهش کنن و بگن ای کاش روزای کودکی برگرده و همه چیز رو بهتر کنن ولی دیگه خیلی دیره حقا که لیاقت مادر و پدر بداخلاقی که بچه رو به عزت میکنن فقط با بی عزت کردنشون جبران میشه
    حیف که اگه حرف ها و کارامو واضح توضیح بدم بچه ها ازم ایراد میگیرن ولی لطفا این کامنت پاک نشه
    به خدا که حق ما بچه ها این همه تنبیه نبوده این روزها گذشت ولی من هیچ وقت از پدر و مادرم نمیگذرم
    آخ بازم یادم اومد داد بلند پدر و تحقیر و زیرسوال بردن مردونگیم جلوی جمع و ترحم بقیه بچه و ترسشون از همبازی شدن با من تنهایی هام و صحبت با دوستان خیالیم
    با این پست شما تو چشمام اشک جمع شد من هم خیلی زجر دیدم خیلی زیاد یه خشم درونی دارم که هر بار با یه بهانه فوران میکنه
    با این که گاهی حس خیلی بدی نسبت به پدرم دارم اما اصلا دلم نمیاد زجرشون بدم و ناراحت شون کنم
    گناه دارند واقعا...اون موقع نه همدردی بوده نه مشاوری که بخوان برن خودشونو درمان کنند اونا هم نتیجه ی تربیت غلط پدر و مادرشون و مشکلاتی که داشتند عصبی شدن

    ولی ما باید پدر و مادرمونو ببینیم آسیب هایی که ازشون دیدیم رو ببینیم حس بدی که نسبت بهشون داریم و ببینیم و این بشه درس عبرتی برای ما آره تلخه و خیلی همت میخواد

    اما به این فکر کنیم شاید یه روزی بچه مونم حس ما رو داشته باشه

    تو رو خدا با پدر و مادرت با مهربانی برخورد کن گناه دارن بخدا

  12. کاربر روبرو از پست مفید دلم شکسته تشکرکرده است .

    zolal (جمعه 17 شهریور 96)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 تیر 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-3-26
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    4,305
    سطح
    41
    Points: 4,305, Level: 41
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    32

    تشکرشده 170 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منم بچگی جالبی نداشتم. اما نشستم و اون خاطرات مزخرف رو حل کردم. سعی کردم پدرومادرمو درک کنم.الان مدتی هست که مادرم بیماری خیلی سختی گرفته و اینقدر سعی میکنم رعایتشو بکنم که به هرکس میرسه میگه من شرمنده بچم شدم . البته من نمیذارم این حسو پیدا کنه ولی انکار نمیکنم که از اینکه تونستم جواب خوبی بهش بدم خوشحالم.
    دوستای خوبم بعضی وقتا ادمیزاد کارهای اشتباه و بعضی وقتا فاجعه میکنه اما باید خودمونو به جاشون بذاریم. فکر کنید به شریطشون.
    دوست خوبم تو مادر خوبی هستی خیلی خوب وگرنه اینقد ناراحت نمیشدی از دست خودت اما خوب چندتا ایراد داری که باید برطرف بشن.
    صبرتو زیاد کن هیچ بچه ای از گرسنگی نمرده باور کن. مگه اینکه عمدا بهش غذا ندن.
    اول خودتو درمان کن از خودت بپرس که مشکلت چیه با خودت دردل کن گریه کن و بریا مشکلاتت چه با شوهرت و چه با هرکس دیگه راه حل پیدا کن.
    و بای بچت چندتا کارو بکن
    اولا تا میتونی بهش فعالیت بده . بازی کنه و بازی کنه و بازی کنه.
    بعد هم هرچی هله هوله هست از دم دستش جمع کن.
    موقع غذا واسش یه پارچه بزرگ پهن کن بذارش تا با غذاش بازی کنه.
    گرسنه بشه و هله هوله نخوره و به غذاش علاقه مند بشه.
    اروم باش خانومی اروم باش
    نه بچت با غذا نخوردن فاجعه بزرگی بپا کرده
    و نه کار تو غیرقابل جبرانه
    فقط اروم باش یکم سوره والعصر بخون و بعد با ارامش برو جلو

  14. 2 کاربر از پست مفید نیم پز تشکرکرده اند .

    zolal (جمعه 17 شهریور 96), باغبان (پنجشنبه 23 شهریور 96)

  15. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شاپرک 114 نمایش پست ها
    درنهایت بی رحمی هرحرفی میزدومارو خرد میکرد همه خشمش که خالی میشد بعدمحبت مادرانه اش گل میکرد

    عزیزم متاسفانه به خاطر رفتا مادرتون در ذهن شما اینگونه شکل گرفته که برای اینکه نوازش بگیری باید اول تنبیه بشوی ( تحقیر شدن ، خرد شدن ، بی آبرو شدن و ... )بعد نوازش بگیری

    اگرچه خودت هم می دانی رفتارت نادرست هست منتها ذهن ناخودآگاهت شما را به همان طرف سوق می دهد و با فرزندت هم همون رفتار را داری انجام میدهی

    شما اصلا مادر بدی نیستی ، خیلی هم مادر خوب و فداکاری هستی.. اینکه از غذا نخوردن بچه ات عصبی می شوی ، به خاطر این هست که نگرانش هستی ... نگران رشد دخترت هستی ، نگران گرسنه موندن دخترت ... منتها نگرانی ات را از راه درست نشان نمی دهی

    همین الان تلاش کن و جبران کن ، نذار توی ذهن دخترت همان رفتار غلط مادرت شکل بگیرد ...


    روی خودت سعی کن کار کنی ... الان که میدانی مشکلت چی هست سعی کن برطرفش کنی

    از همین الان شروع کن بین رفتارهای واکنشی ات وقفه بیندازی ... همون راهکاری که بینهایت بهتون گفت ..

    با خودت تکرار کن ، خوب حالا اگه الان غذا نخوره مگه چی می خواد بشه ... الان نخوره ..دو ساعت دیگه بخوره ... پنج ساعت دیگه بخوره ... اصلا امروز نخوره ، فردا گرسنه اش بشه ، خودش میاد می خوره ... اگر هم به خاطر کثیفی و تمیزی خونه نگران هستی ، در نهایت که خونه کثیف میشه ، خوب بذار بشه ... حالا هر اتفاقی می خواهد بیفتد ، بذار بیفته ... الویت رو شما در این قرار بده که با کودکت مهربان باشی و خوب رفتار کنی .... یعنی بین تمام موقعیت ها سعی کن اول با آرامش رفتار کردن با دخترت را مد نظر قرار بدهی


    ====
    حالا مثلا فردا توی 10تا موقعیت 2 تاش رو رعایت کردی ، 8تاش رو دوباره بد رفتار کردی ، عیبی نداره ، نگران نباش به مرور درست میشه ، یک شبه نمی تونی رفتارت رو در مقابل دخترت اصلاح کنی ، ولی شما سعی خودت را بکن ، به خاطر همون 2 مورد که درست رفتار کردی به خودت اعتبار بده و سعی کن کم کم موقعیت های بیشتری رو در کنترل خودت در بیاری .. یه زمانی میرسه که می بینی دیگه اصلا در برابر دخترت واکنش منفی نشون نمی دهی و اصلا اون رفتارهای بد رو انجام نمی دهی

    موفق باشی مادر مهربان همین که اومدی اینجا و اینقدر شجاعانه از رفتار نادرستت نوشتی یعنی خیلی فرزندت رو دوست داری که اومدی دنبال را حل مشکلت

  16. کاربر روبرو از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده است .

    باغبان (پنجشنبه 23 شهریور 96)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام
    دوستان عزیز ممنونم که وقت گذاشتیدوبرای من نوشتید من باگوشی واردسایت میشم ومشخص نیست که پست هاتون رو لایک کردم یانه ولی ازهمتون ممنونم واین 2-3روزه چندین بارچست هاتون رو خوندم

    بی نهایت عزیز خواهرمم که نظر شمارو داره ومیگه یه غذانخوردن بچه نمیتونه دلیل این همه خشم وعصبانیت باشه واحتمال زیاد این خشم درچیزدیگه ای ریشه داره ولی من نمیدونم علت خشمم چی هست؟فقط میدونم ازوقتی بچه دارشدم اختلافات ودعواهام باشوهرم خیلی خیلی کم شده انگار همه توجه ام رو ازرفتارشوهرم برداشتم وفوکوس کردم روی بچه ام اونم فقط روی غذاخوردنش

    بالهای صداقت عزیز شما به یه مسئله خیلی مهم اشاره کردین اینکه توذهن من اینطورشکل گرفته که اول تنبیه بشم بعدنوازش دریافت کنم کاملا درسته
    من دررابطه باشوهرم اونقدربحث روکش میدادم تاکاربه فحاشی وکتک کاری برسه بعد ساکت میشدم تاشوهرم شرمنده بشه وبیادمنونازونوازش کنه گل بخره تاازدلم دربیاره الان که شماگفتید فهمیدم علتش رفتار مادرم بوده
    متاسفانه منم بعدازاینکه دخترمو دعوا میکنم عذاب وجدان میگیرم ومیرم بغلش میکنم ومیبوسمش تاجبران کرده باشم

    این دوروز دخترم غذانخورد ولی من خودموکنترل کردم وعصبانی نشدم امیدوارم بتونم خودمو برای همیشه کنترل کنم ازراهکاری که بهم دادین حتمااستفاده میکنم وسعی میکنم یه تاخیری ایجادکنم وخودمو ازاون موقعیت خارج کنم
    متاسفانه یه مشکل دیگه ای که دارم اینه که یه مدته به شدت بددهن شدم تاعصبانی میشم فحش میدم ونفرین میکنم
    همیشه ازاینکه مادرم سرکوچکترین مسائل مارو نفرین میکرد بدم میومد ولی الان خودم اینکارو میکنم مثلا به دخترم میگم الهی این بلاهایی که سرمن میاری بچت سرت بیاره درصورتیکه بقول شوهرم مقابل من یه بچه کوچیکه که ازروی عمد منواذیت نمیکنه
    هیچوقت مادرمو یه مادرخوب ومهربون نمیدونستم روششو قبول نداشتم ولی نمیدونم چراخودم دارم همون کارهارو میکنم؟

    - - - Updated - - -

    بالهای صداقت برای من تمیزی خونه اصلا مهم نیست ونگران کثیف کاری های دخترم نیستم فقط برام مهمه اینه که دخترم غذابخوره حتی اگه لباسهاشوکثیف کنه خونه رو کثیف کنه اصلا مهم نیست میگم فدای سرش فقط بخوره موادلازم به بدنش برسه وازرشد هوشی وجسمی خوبی برخوردارباشه

    - - - Updated - - -

    من ازفردا الویتم رو مهربان بودن بادخترم قرارمیدم چیزی که شماگفتید
    راستش من فکرمیکنم علاقه ام به دخترم بی قیدوشرط نیست چون وقتی غذاشو خوب میخوره به شدت دوسش دارم ولی وقتی نمیخوره ازاون علاقه شدید خبری نیست درصورتیکه میگن مادرباید بدون هیچ قیدوشرطی بچه اشوعاشقانه دوست داشته باشه

    - - - Updated - - -

    دوست دارم این حس بدی که به خودم دارم وفکرمیکنم مادرخوبی نیستم هم ازبین بره
    خودمو یکی مثل بقیه مادرها بدونم نه اینکه همش فکرکنم اونها ازمن بهترهستن حتی غریبه ای که هیچ شناختی روش ندارم وگذری توخیابون بابچه اش میبینم فکرمیکنم ازمن مادربهترومهربون تری هست


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.