به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 شهریور 96 [ 00:45]
    تاریخ عضویت
    1395-3-18
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,057
    سطح
    17
    Points: 1,057, Level: 17
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 9 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چیکار کنم که فراموشش کنم؟

    با سلام.
    شبتون خوش.

    اسم من سحره. 24 سالمه. قبلا یه تاپیکی گذاشته بودم در رابطه با مسایلی که برام پیش اومده بود. همونطوری که گفته بودم همون موقع قطع رابطه کردم و سعی کردم زندگی خودمو از نو بسازم.

    یه خلاصه ای از ماجرا بگم که اگر حوصلتون نمیکشه که تاپیک قبلی منو بخونین. خلاصه ی خلاصش اینه که من درگیر یه رابطه ی تقریبا مثلثی شده بودم و عاشق یکی از اونا به اسم نیما. ولی به خاطر تمام مشکلاتی که وجود داشت و با توجه به راهنمایی های شما من ارتباطمو با هردوشون قطع کردم.

    ولی خیلی سخت بود کنار اومدن با این قضیه. از طرفی بعد قطع رابطه کردن یه مشکل جسمانی برای من پیش اومد که تقریبا 6 7 ماه استراحت مطلق بودم و نمیتونستم حتی از تخت هم بیرون بیام. همه ی اینا خیلی فشار روحی بهم وارد میکرد. بعد اینکه حالم بهتر شد شروع کردم به ورزش و یوگا و مشاوره و کار کردن روی شخصیتم و .... از طرفی چون پارسال ارشدو از دست دادم به خاطر مشکلاتم، الان دارم برای ارشدم میخونم. یعنی دارم کاملا زندگیمو میکنم و خوشبختم هستم! حتی با اینکه درد جسمانیه هنوز همراهم هست تا حدودی ولی هربار که می افتم دوباره از جام بلند میشم و قوی تر ادامه میدم!

    این وسط تنها مشکلی که دارم اینه که هنوز نیما رو دوست دارم. دست خودمم نیست. ارتباطیم باهاش ندارم. حتی نمیبینمش! هیچی! ولی هنوزم ناخودآگاه بهش فکر میکنم و توی وقتای خالیم رویا بافی میکنم. به هیچ کس دیگه ای هم نمیتونم حتی فکر کنم چون حس میکنم یه جورایی خیانته! نمیدونم چرا؟ خیلی تلاش کردم. سر خودمو گرم کردم. زندگیمم دارم میکنم! ننشستم یه گوشه و زانوی غم بغل بگیرم! اما هر از چند گاهی دلم براش خیلی تنگ میشه! خیلییی زیاد! حتی چند بار اون وسطا وقتایی که خیلی مشکل و درد داشتم و خیلی هم دلم تنگ میشد به یه بهونه هایی بهش پیام میدادم اما دوباره قطع میکردم چون میدونستم اشتباهه. الان دیگه پیامی نمیدم. ولی همش توی فکرمه و حس میکنم نمیتونم کس دیگه ای رو اینجوری دوست داشته باشم. خیلی سخته کنترل کردن خودم که دیگه بهش فکر نکنم یا توی اوج دلتنگیم بهش پیامی ندم! مثلا همین امروز! واقعا واقعا سخت بود پیام ندادن بهش! چیکار کنم؟؟

    لطفا لطفا کمکم میکنین؟ من چرا باید هنوزم دوستش داشته باشم؟ اونم انقدر!!! اونم وقتی هیچ نوع ارتباطی دیگه بینمون نیست؟؟ و من آیندمو بدون اون میخوام ادامه بدم! چرا هنوز انقدر دوستش دارم؟؟ چجوری فراموشش کنم؟

    پ.ن من خرداد پارسال قطع رابطه کردم! یعنی 1 سال و 3 ماه گذشته. طبیعتا نباید تا الان فراموش میشد؟؟؟
    ویرایش توسط سحر72 : یکشنبه 05 شهریور 96 در ساعت 20:45

  2. 3 کاربر از پست مفید سحر72 تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 06 شهریور 96), میس بیوتی (دوشنبه 06 شهریور 96), غبار غم (دوشنبه 06 شهریور 96)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام



    سحر خانم ،،،شما اتفاقات روز 18آبان، سالی که اول دبستان بودید را یادتونه ؟

    ممنون میشم پاسخ بدید .



  4. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    سحر72 (یکشنبه 05 شهریور 96)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 شهریور 96 [ 00:45]
    تاریخ عضویت
    1395-3-18
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,057
    سطح
    17
    Points: 1,057, Level: 17
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 9 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها
    با سلام



    سحر خانم ،،،شما اتفاقات روز 18آبان، سالی که اول دبستان بودید را یادتونه ؟

    ممنون میشم پاسخ بدید .
    نه یادم نمیاد. میفهمم تقریبا که منظورتون چیه. زمان مرهم هر دردیه. درسته. ولی خوب از 18 آبان 7 سالگی من اینهمه سال گذشته! یعنی این همه مدت باید بگذره تا خاطرات فراموش بشن؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید سحر72 تشکرکرده است .

    miss seven (دوشنبه 06 شهریور 96)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر72 نمایش پست ها
    نه یادم نمیاد. میفهمم تقریبا که منظورتون چیه. زمان مرهم هر دردیه. درسته. ولی خوب از 18 آبان 7 سالگی من اینهمه سال گذشته! یعنی این همه مدت باید بگذره تا خاطرات فراموش بشن؟

    ..........



    ولی من یادم نرفته !


    اگر اجازه بدید ،،بر می گردم و بیشتر توضیح می دهم


    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 05 شهریور 96 در ساعت 21:24

  8. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 06 شهریور 96), سحر72 (یکشنبه 05 شهریور 96)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 شهریور 96 [ 00:45]
    تاریخ عضویت
    1395-3-18
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,057
    سطح
    17
    Points: 1,057, Level: 17
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 9 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها
    ..........



    ولی من یادم نرفته !


    اگر اجازه بدید ،،بر می گردم و بیشتر توضیح می دهم
    خیلی ممنون میشم :)

  10. 2 کاربر از پست مفید سحر72 تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 06 شهریور 96), باغبان (دوشنبه 06 شهریور 96)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 آذر 98 [ 04:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-21
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    9,762
    سطح
    66
    Points: 9,762, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 288
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    392

    تشکرشده 451 در 164 پست

    حالت من
    Khejalati
    Rep Power
    55
    Array
    سلام خانوم محترم
    وقتی نوشته هاتون و خوندم یاده گذشته خودم افتادم
    روز هایی که انگار همین دیروز بود
    شبایی که پر از کابوس بود
    اون موقع ها که خانوادم پیشم بودن مجبور میشدن شبا از خواب بیدارم کنن
    ولی الان که تنها هستم ...
    وقتی ما قطع رابطه کردیم فکر میکردم اون چطوری تونست همه چی رو فراموش کنه و بره
    پس منم باید بتونم
    ولی الان شش سال که دارم با خاطراتش زندگی میکنم
    بعضی موقع ها کنار ساحل که دراز میکشم احساس میکنم پیشمه
    اون موقع ها یه عکس از دوران بچهگیش واسم فرستاده بود که فکر کنم روی طاقچه بود و گوشی تلفن دستش بود
    انقدر اون عکسشو دوست داشتم
    ولی چون خودش دوست نداشت عکسشو داشته باشم ذخیره نکردم
    ولی همیشه اون عکسش یادمه
    ادم ها وقتی بچه هستن خیلی خوب و معصوم هستن
    وقتی با کسی قهر میکنن چند دقیقه دیگه یادشون میره
    ولی بزرگ که میشن یه هو به خودشون میان و میبینن که چند سال با کسی حرف نمیزنن
    همیشه ارزو داشتم که تو همون دوران کودکی بمونم
    میبینید فقط شما نیستید که نتونستید فراموش کنید
    اگه فکر میکنید بهش علاقه دارید تا دیر نشده و زمان و از دست ندادید یه فکر اساسی کنید
    اگه از طرف اون اقا اشتباهی صورت گرفته یه فرصت دیگه بهش بدید


    میتونم یه سوال بپرسم
    چرا قطع رابطه کردید در صورتی که اینقدر دوسش داشتید ؟

  12. کاربر روبرو از پست مفید Glut.tiny تشکرکرده است .

    miss seven (دوشنبه 06 شهریور 96)

  13. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array



    با سلام و احترام







    بعضی موقع ها از خودم می پرسم کاشکی مغز هم به طور طبیعی کلیدی داشت در اختیار انسان،،،، که با اون تمام خاطرات دلخواه خودمان را پاک می کردیم ،،،،

    کلیدی برای پاک کردن وابستگی ها - فکرها و دغدغه ها



    ولی ....



    ولی بعد ها فهمیدم مغز اطلاعات را پاک نمیکنه – مغز اطلاعات را کم رنگ میکنه – وقتی کم رنگ کرد می ندازه اون پایین پایینا ،،،

    می ندازه تو دره اعماق خودش.،،،



    اگر اجازه بدید یه خورده درباره مغز و سیستم های عصبی با شما صحبت کنم .



    ................................



    دستورات مغز به سایر اندام ها به وسیله نورون ها جابه جا و تفسیر و به مغز ارسال می شود . (رشته عصبی )

    این سیستم شامل میلیارد ها نورون هست

    هر یک از این نورورن ها ، خودش یک کامپیوتر کوچک هست ،،،

    سرعت این نورون در هر رفتاری ،،،،در هر فرد فرق میکنه

    به عنوان مثلا کسی که نقاشی خوبی داره ، سرعت این نوررون ها و جابجایی و انتقال آن به مغز سریع تر هست تا فردی که نقاشی خوبی نداره ،

    مثلا شما می بینید که یه بچه 10 ساله از یه شخص 20 ساله بهتر نقاشی میکشه – یکی از دلیلاش برا این هست .



    مغز هم تقویت میشود ،، مثلا کسی که نقاشی اش خوب نیست میتونه با تمرین ، این نورون های مغزی را تقویت کنه و بعد یه مدت نقاشی اش خوب بشه ،،،

    ولی اون بچه 10 ساله که این جوری میکشه – نشون میده این نورون ها در این قسمت سرعت بیشتری دارنند تا فرد عادی .

    این جاست که مثلا به اون فرد میگوییم فرد با استعدادی هست



    ................................



    ما می توتنیم مغز خود را تقویت کنیم - یا به عبارتی خودمان را باهوش تر کنیم .

    یکی از تمرین هایی که باعث تقویت نورون ها و یا قدرت مغز میشه ، همان تمرین نقاشی کردن - یا اگر دست راست هستید از این به بعد سعی کنید با دست چپ غذا بخوردید و.....



    حالا چرا ما این همه قدرت داریم در مغز – ولی نمی توانیم شاد باشیم
    چرا نمی توانیم رفتارهای غلطی مثل سیگار – پر خوری و ..... را ترک کنیم
    چرا نمی توانیم افسردگی را برطرف کنیم؟
    چرا نمی تونیم خاطرات و و ابستگی های فکری را از بین ببریم ؟




    ......................................





    دانشمندان نورون شناس ، پیوندهای نورونی را مورد بررسی قرار دادند و دریافتند که نورون ها پیوسته پیام های الکترو شیمایی را به مسیرهای عصبی ارسال می کنند -

    یعنی : در مسیر آنها هیچ گونه ترافیکی وجود ندارد.

    این ارتباطات در یک لحظه صورت می گیرد – هر ایده یا خاطره در مسیر خود حرکت می کند. و ترافیک ایجاد نمیشه .



    لذا وقتی کاری را برای اولین بار انجام می دهیم ، یه ارتباط فیزیکی و یک رشته ی عصبی نازک ایجاد می کنیم ( نورون ها )

    در واقع این کار باعث میشه ما به آن احساس و به آن رفتار دسترسی داشته باشیم

    مثلا اگر ما تا حالا به آب جوش دست نزده باشیم – دست زدن به آب جوش ، باعث میشه اون احساس در ذهنمان ثبت بشه (رفتار )

    به عبارتی ، این احساس به ضمیر ناخواداگاه می رود.

    هر بار که رفتاری را تکرار می کنیم ، این ارتباط ( شبکه های عصبی یا نورون ها ) تقویت می شود و ما یک رشته عصبی به رابطه اضافه می کنیم



    مثلا کسانی که سیگار میکشند را در نظر بگیرید :

    بار اول که اون فرد تا حالا سیگار نکشیده – سیستم مغزی اون از سیگار چیزی نمی فهمیده

    با کشیدن اولین نخ سیگار – یه رشته عصبی نازک در مغز او ایجاد می شود

    وقتی بار دوم این کار کند – این رشته قوی ترمیشه

    وقتی یه هفته این کار را کند - این پیوند باز هم قوی تر میشه

    وقتی یک سال بگذرد ،،،،، شاید همه بگن اون عادت کرده به سیگار کشیدن .

    در واقع عادت یعنی ،،،،درون سیستم عصبی خودش شبکه یی از پیوند های عصبی قوی ایجاد کرده .




    شروع هر عادت ، مثل یه رشته ی نامرئی ست، اما هر بار که آن رفتار را تکرار می کنیم ( هر رفتاری )

    آن رشته را تقویت می کنیم و رشته های دیگری به آن می افزاییم - تا این که اون رشته نازک ،،، تبدیل به یک کابل بزرگ میشه



    .......................................



    در دستان ما دکمه ای نیست که با آن بتونیم اطلاعات و خاطرات خودمان را پاک کنیم

    وقتی یه رفتاری یا یه وابستگی ای در ذهنمان ثبت میشه ،،،با توجه به تکرار ما نسبت به اون رفتار ،،،رشته های بوجود می یاد

    هنگامی که یک ارتباط عصبی به وجود آمد ، مغز همیشه یک مسیر برای آن داره - و اگر از آن مسیر زیاد استفاده شود این رشته های شبکه های عصبی گسترش می یابند و قوی تر میشند

    اگر ما این ارتباط را کم کنیم – این شبکه ها ضعیف تر میشند








    سحر خانم اگر بخوام در این مقاله راحت صحبت کنم باید بگم :




    وقتی شما داری هر روز به نیما فکر می کنی ،،،داری این پیوندهای عصبی مغزت را قوی تر میکنی ،،،

    این رشته ها قوی میشند و یه روزی تبدیل به ضخامت کابل میشنند ،،،

    بعد به خودتان میگید من هیچ وقت نمی تونم نیما را فراموش کنم .



    اگر ما این ارتباط را کم کنیم ،،،، این شبکه ها ضعیف تر میشند

    وقتی شبکه ها ضعبف شدند ،،،برای مغز بی اهمیت میشند ،،،

    وقتی بی اهمیت شدند ، یه جورایی دیگه پاک شدند .


    برا همین شما روز 18 آبان اول دبستان یادت نیست ،،،چون براتون اهمیت نداشته و به مرور زمان کم رنگ شده ،،،،و سپس یادت رفته !

    در حالی که الان هم در مغز شما هست ولی یادت نیست :)




    ادامه دارد


    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 06 شهریور 96 در ساعت 03:51

  14. 8 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    ff25 (شنبه 11 شهریور 96), miss seven (دوشنبه 06 شهریور 96), narges_khanom (پنجشنبه 09 شهریور 96), nasimmng (دوشنبه 06 شهریور 96), گیسو کمند (دوشنبه 06 شهریور 96), میس بیوتی (دوشنبه 06 شهریور 96), جوادیان (دوشنبه 06 شهریور 96), سحر72 (چهارشنبه 08 شهریور 96)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    من بهتون بابت برگشتن و شروع دوبارتون تبریک میگم.. و اینکه با همچین مشکل بزرگی در افتادینو شکستش دادین که کار هر کسی نیست..

    علاقه ای که شما به ایشون دارین ته مونده ذهنتونه و اشکال نداره هرزگاهی ذهنتون سمتش بره , اما نباید به مغزتون اجازه بدین بیشتر از خط قرمزش بره سمت ایشون..

    فقط یه لحظه خاطره سازی و یه لبخند کوتاه کفاف میکنه و در ادامه به خودتون میگین عجب روزهائی بود که من پشت سرگذاشتم.. (فقط همین)

    این مقدار درگیر شدن کافیه تا کم کم ایشون براتون کم رنگ بشن و بمونن همون ته ذهنتون ..

    شما فرض کنین وسیله ای رو به یه جا سنجاق کردین و هی اونو میکشین بیاد .. اون وسیله اومده و تو دستتونه اما سنجاق به اونجا وصله و نمیذاره کامل از اونجا جدا بشه..

    الان هم خودتون از اون حال و هوا دور شدین ولی فکرتون به نیما اونجا سنجاق شده و هی شمارو میکشه طرفش

  16. 3 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 06 شهریور 96), میس بیوتی (دوشنبه 06 شهریور 96), غبار غم (دوشنبه 06 شهریور 96)

  17. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام مجدد


    در ادامه پست قبلیم ،،،

    برای اینکه بتوانیم یک الگو غلط ( یه عادت رفتاری ) را از بین ببریم باید از چند مرحله استفاده کنیم :







    مرحله ی اول :



    باید قبل همه چیز بخوایم ،،، باید بخوایم که تغییر کنیم .

    بیشتر موقع ها ، برای بهای تغییری که باید بپردازیم ، ناراحت هستیم ،،،اما عدم تغییر به نظر بهایی بیشتری دارد .



    پس باید تعهد داشته باشیم . و بدونیم که انگشتر جادویی در کار نیست که ما آن را دستمان کنیم و همه چیز را تغییر بدیم

    اگر با ساختار ذهن آشنا باشیم - و پیاده سازی کنیم - زحمت بکشیم و به خداوند هم توکل کنیم ،،،،،، می تونیم.

    خب سحر خانم ،،،شما به نظرتون می تونید تعهد کنید که در این راه تلاش کنید و این فکرها را به عمق قصه ها بسپارید ؟



    این مرحله خیلی مهمه ،،،چون انسان به خودش قول میده که در این راه تلاش کنه ،،،

    بیشتر آدم هایی که نمی تونند یه الگوی فکری یا رفتاری را درمان کنند ،،اکثرا در این مرحله مشکل دارنند

    مثلا طرف به خودش قول میده که شیرینی نخوره ،، دو روز بعد همسایشون با بشقاب نون خامه ای می یاد دم درب ،،،،اونجاست مشخص میشه طرف به تعهد خودش پایبند هست یا نه ،،،





    .................................



    مرحله ی دوم :


    مرحله دوم ، انگیزه هست .


    بیشتر ماها .واقعا دوست داریم عوض بشیم – اما نمی توانیم خودمان را وادار به تغییر کنیم ،

    تغییر به توانمندی نیاز ندارد - تغییر به انگیزه نیاز دارد !
    ،،
    مثلا اگر کسی اسلحه روی سر من بگذارد و بگوید بهتر هست افسردگی را رها کنی و از همین حالا شاد باشی ، مگرنه شلیک می کنم ،،، مطمن باشید براش پشتک هم می زنم – چه برسه به خنده .

    اما مشکل اینجاست که تغییر اغلب یک ضرورت نیست .

    ما باید حس ضرورت را در خودمان بسیار شدید کنیم و خود را مجبور سازیم تغییر کنیم .




    دو قدرت در زندگی ما وجود داره : ( دو تا انگیزه )
    قدرت درد – قدرت لذت
    باید دو جور سئوال پرسیده بشه برای رسیدن به این مهم :




    سئوال دردی :



    اگر تغییر نکنم چه بهایی را باید بدهم ؟
    اگر تغییر نکنم به چه گرفتاریهایی دچار میشوم ؟
    اگر به فکر و وابستگی به نیما ادمه دهم چه سودی میبرم ؟
    چه زمانی را از دست می دهم – عمرم چگونه میشود ؟
    و......




    سئوال لذت بخش :


    اگر تغییر کنم چه احساسی نسبت به خودم خواهم داشت ؟
    اگر واقعا تغییر کنم چقدر شاد تر خواهم بود ؟
    در مدیریت زندگی چقدر موفق ترم ؟




    سعی کنید سئوال هایی به این مانند برا خودتون طرح کنید و بهش با دقت پاسخ دهید - این مرحله برای شما انگیزه ایجاد می کنه

    هر چه سئوال ها و پاسخ شما دقیق تر باشه ،،مسیر روشن تره میشه - از طرفی اگر سئوالی طرح کردید و بهش پاسخ دادید ،،،ولی احساس انگیزه نکردید ،،یعنی هنور دوست ندارید تغییر کنید و از وضع موجود راضی هستید .



    بیشتر موقع ها می خواهیم تغییر کنیم که مثلا به خاطر سیگار کشیدن سرطان نگیریم . نمی خواهیم به خاطر عدم کنترل رفتارمان رابطه مان را از دست بدهیم ،،،

    نمی خواهیم به خاطر چیزی که در گذشته مان رخ داده است در بقیه عمرمان احساس افسردگی داشته باشیم و .....

    از طرف دیگر ،،،از تغییر می ترسیم و با خود می گوییم : اگر این فکر را رها کنم ، چه اتفاقی می افتد ؟

    اگر این فکر را رها کنم لذت آن را از دست می دهم ؟ و.....



    هنگامی که همچنین سوالاتی از خودمان می پرسیم – یعنی سئوالاتی تو ام با درد و لذت ! - در واقع مغز خودمان را لای منگنه می گذاریم - این کار ما ، باعث میشه مغز مطمئن نباشه !




    راه حل چیست ؟


    یکی از کارهایی که افراد را تغییر می دهد ، رسیدن به آستانه ی درد است - یعنی تجربه ی درد به اندازه یی که بدانیم اکنون باید تغییر کنیم . یعنی باید به نقطه ای برسیم که مغز ما بگوید :


    " آن را تحمل کردم – دیگه بسه - نمی توانم این گونه زندگی کنم "


    سئواات دردی و لذت بخش را برا خودتون مطرح کنید و بهش پاسخ بدید .



    .............................................





    مرحله ی سوم :



    قطع الگوی منفی !

    برای کسب نتایج جدید تو زندگیمون ، نمی تونیم فقط خواسته هایمان را تشخیص بدیم – این فقط مهم نیست !
    مثلا به خودمان بگیم : من می خوام سیگار را ترک کنم ....
    باید کارها و الگوهای منفی خودمان ( رفتاری – احساسی ) را عوض کنیم تا تغییر را ببینیم !



    اگر به الگوی رفتاری یه مگس در اتااقی که پنجره آن بسته توجه کنیم :
    می بینیم که این مگسه مثلا - داره با کله هی میره تو شیشه
    مگس دنبال نوره - به سوی پنجره پرواز میکنه و بارها و بارها خودش را به شیشه می کوبد
    حتی ممکن هست ساعت ها این کار را کنه


    اگر بخواهیم حرکت مگس را به برخی از الگوها ی خودمان تشبیه کنیم ،،،، اینکه ما نمی توانیم از پنجره بسته بیرون برویم ،،،حتی اگر ما قدرت و انگیزه داشته باشیم ( مرحله 1 و 2 )

    ما باید روش خودمان را عوض کنیم – در واقع الگوی غلط را قطع کنیم - مثلا بیایم پنجره را باز کنیم ! یا راه دیگری را امتحان کنیم !



    اون مگس تنها شانسی که داره اینکه به عقب بر گردد و راه جدیدی را امتحان کند
    خداوند پدیده های آفرینش را خلق کرده برای انسان - که ما با دیدن آنها تفکر کنیم
    زیرا همه چیز برای انسان آفریده شده است . و ما باید نهایت استفاده را بکنیم .



    ما در مرحله سوم باید این الگوی احساسسی ، رفتاری ، ذهنی ، را قطع کنیم – حالا چطوری قطع کنیم

    وقتی به فکر نیما می یافتی ،،،: مثلا 10 تا نفس عمیق بکش - یا 20 تا دراز نشست برو یا ....

    سپس باز مرحله 1 و 2 را یادت باشه ( تعهدی که دادی و انگیزش )


    از طرفی شما باید اون تصویر لذت از این فکر را از ذهنتون تغییر بدید
    اگر شما نیما را نون خامه ای فرض کنی معلومه نمی تونی فراموشش کنی :)
    باید اون بنده خدا را شبیه یه هیولا یا جونور بسیار زشت در آوریم - ( مثلا یه سوسک زشت و غول پیکر )
    این خودش یه قطع الگوی منفی ست !
    قطع الگو می تونه ابتکاری هم باشه ،،، بهش فکر کنید




    مرور سه مرحله :

    -خودمان را قدرتمند کردیم ( تعهد )
    - ایجاد انگیزه کردیم ( سئوالات دردی - لذت بخش )
    - الگوی منفی را قطع کردیم



    ...................................





    مرحله ی 4 :


    ما وقتی الگوی منفی خودمان را قطع کردیم – باید یه جایگزینی هم پیدا کنیم

    شاید بسیاری از ماها به نقطه ای می رسیم که باید تغییر کنیم - یعنی تغییر در ما ، یه ضرورت میشه - چون الگوهای قبلی مان برای ما رنج آور بود.

    ما حتی بعضی موقع ها ، الگوهای خود را قطع می کنیم و دیگر به کار نمی بریم - اما پس از این کار ، چیزی نداریم که جایگزین الگوی قدیمی خود کنیم!،،لذا موفق نمی شیم .



    هنگامی که یک ارتباط عصبی به وجود آمد ، مغز همیشه یک مسیر برای آن داره
    و اگر از آن مسیر زیاد استفاده شود این رشته های شبکه های عصبی گسترش می یابند و قوی تر میشند
    اگر ما این ارتباط را کم کنیم – این شبکه ها ضعیف تر میشند .


    خب سحر خانم ،،به نظر شما به جای فکر به نیما چه جایگزینی میشه پیدا کرد :

    بهتر نیست مطالعه کنیم – ورزش کنیم – یا مثلا کارتون ببنیم - یا هر مهارتی که دوست داشتیم توسعه بدیم .



    ............................................




    مرحله ی 5 :



    باید الگوی جدیدی که جایگزین کردیم ، شرطی کنیم ( تکرار کنیم )

    با شرطی کردن الگوی جدید ، می توانیم مطمئن باشیم که تغییری که ایجاد کرده ایم، پایدار و هماهنگ می شود .

    ساده ترین راه شرطی کردن یک رفتار ، آن است که آن را بارها و بارها تکرار و یا انجام بدیم - تا یک مسیر عصبی برای آن ایجاد شود .

    اگر این کار را انجام ندهیم به الگوی قدیمی خودمان بر می گردیم !


    چیزی که خیلی مهم اینکه در این تمرین باید اون شخص به خودش پاداش بده ! ( متنوع )

    مثلا وقتی روز اول به نیما فکر نکردید برید جلوی آینه به خودتون بگید : آفرین – می دونستم از عهده اش بر می یای !

    یا مثلا 15 روز از تمرین گذشته و تو این مدت فکرتون را بهتر کنترل کردید ، برید به رستوران به خودتون جایزه بدید





    اگر ما به دلفین ها توجه کنیم - در می یابیم که - اگر بهشون بد نگاه کنیم - به اونها شلاق بزنبم - چیزی یاد نمی گیرند ، در واقع تغییر را قیول نمی کنند .

    ولی اگر به دلفین ها پاداش بدیم برای هر دستور - بهت لبخند می زنند !



    در ابتدای تمرین پرش دلفین ها ، مربیان منتظر می شوند تا دلفین خودش در آب بپرد ، سپس به عنوان پاداش ، یک ماهی در اختیار آنها می گذارند .

    در واقع ، هر بار که دلفین خودش در آب بپرد و در قبالش مربی به او پاداش داد ، این پیوند عصبی در ذهن دلفین ایجاد می شود که اگر در آب بپرد ، یک ماهی می گیرد !

    در واقع مربیان می خواهند به دلفین بگن اگر دلفین خوبی باشی - کاری که بهت می گم را انجام بدی ، یه ماهی بهت می دم.

    در واقه این احساس لذت را برای دلفین شرطی می کنند - در نهایت ، مربی در صورتی به دلفین جایزه می دهد که بالاتر بپرد .

    او کم کم با ارتفای استاندارد ،،،،، رفتار دلفین را شکل می دهد .



    نکته مهم در این جا این است که :
    اگر همیشه به دلفین جایزه داده شود، ممکن است او به جایزه عادت کند و دیگر نتیجه ی مورد نظر را به وجود نیاورد .
    پس در آینده ، گاهی بعد ار اولین پرش ، پنجمین پرش به دلفین جایزه داده می شود !
    بدین ترتیب دلفین هرگز مطمئن نیست که به کدام پرش جایزه تعلق می گیرد !
    این باعث میشه دلفین همیشه تلاش کنه !




    سیستم عصبی ما هم همین طور است ،،
    چیز که خیلی مهم هست ، اینکه ما در جایزه دادن به خودمان ، تنوع ایجاد کنیم - در واقع یه برنامه ی متغیر تقویتی
    طوری که سیستم عصبی ما این تنوع را احساس کنه
    این جاست مغر میگه : تغییر == پاداش !!!!




    موارد بالا در پاداش مثبت بود - حالا ما پاداش منفی هم داریم
    مثلا طرف به خودش میگه من 2 ماه سیگار نکشیدم ! بذار یدونه بکشم!
    اگر این گونه افراد یک سیگار بکشند ، سیستم عصبی شان را تحریک می کنند . بدین ترتیب سیستم عصبی آنها منتظر ست که در آینده چنین پاداشی را دریافت کند !
    این یعنی تقویت منفی - جایزه منفی و .... که باید مراقب بود.




    .................................................



    مرحله 6 :



    موارد 1 تا 5 را تست کنید - اگر موفق نبودید،،، از مرحله یک دوباره شروع کنید !

    یعنی امکان داره تعهد شما خوب نبوده باشه - یا به آستانه درد نرسیده باشید - یا سئوالات خوبی مطرح نکرده باشید - یا جایگزین خوبی برا این فکر پیدا نکرده باشید و ....




    تو پست قبلی درباره تئوری ذهن با شما صحبت کردم - در این پست هم سعی کردم چند راه کار بدم که خودم برا خودم نتیجه داده :)
    دیگه به نفس و اراده شما بر میگرده چقدر در این مهم موفق باشید
    به یه روانشناس بالینی هم در صورت نیاز مراجعه کنید





    انشا الله با یه برنامه ریزی خوب + توکل به خداوند - میشه هر عادت منفی یا وابستگی ای ر از بین ببریم !

    به شرطی که بخوایم .





    یا حق .







    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 06 شهریور 96 در ساعت 15:17

  18. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 06 شهریور 96), narges_khanom (پنجشنبه 09 شهریور 96), گیسو کمند (دوشنبه 06 شهریور 96), جوادیان (دوشنبه 06 شهریور 96)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 01 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-9-10
    نوشته ها
    1,022
    امتیاز
    36,001
    سطح
    100
    Points: 36,001, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    5,272

    تشکرشده 2,946 در 958 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    258
    Array
    سلام سحر جان

    تاپیکتون رو خوندم ،،، همینکه خواستید فراموش کنید خیلی خوبه.

    ولی من از تجربه خودم بگم :

    مدت ها صحنه ی بدی از یه حادثه جلوی چشمام بود و همیشه سعی داشتم اونو فراموش کنم تا حالم بد نشه .

    با یک دکتر روانشناس درمیون گذاشتم و بهم گفت :

    هر وقت این فکرا میاد سراغت سعی نکن به خودت فشار بیاری تا فراموش کنی ،،،، میگفت چون تو میخوای اون صحنه رو فراموش کنی برای همین بدتر اون قوی تر میشه و دیدم داره راست میگه.

    گفتم شاید با موضوع شما بی ربط نباشه.

    شما هم هر وقت فکر این آقا اومد سراغت به خودت فشار نیار و تلقین نکن که بخوای پرتش کنی از ذهنت بیرون اینجوری بدتر اون فکر قوی تر میشه ،،، وقتی اومد سراغت سعی کن ذهنت رو به سمت یه موضوع دیگه سوق بدی که دوست داری نه اینکه با زحمت بخوای فراموش کنی اینجوری آروم فکر اون آقا برات کمرنگ تر میشه.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.