سلام
این چندوقته خیلی برروی عصبانیتم دارم غلبه میکنم وبه خودم آرامش واردمیکنم ...یه حالتی مثل شکنجه ای دارم ویه خودخوری وسخته...ولی دارم میبینم زندگیم داره بدمیشه وچیزای قشنگی که توی زندگی دارم دارن ازبین میرن....این عصبی بودنم نمیدونم بخاطرچیه...اینقدر عصبی نبودم اصلا شخصیتم خیلی بد شده ومطمئنم ازبعداز عقدم من دچار مشکلات روحی شدیدی پیدا کردم..لجبازم لجبازتر شدم......عقده داشتم عقده هامو نمایان کردم...خودخواه شدم....حسود شدم...مغرورشدم...اصلا خاله زنک نبودم ولی شدم
ولی این چندوقته دارم کنترل میکنم...شوهرم باهام همراهیم میکنه واخلاقش خوبه ولی یه بعضی وقتها میبینم که ازکارخستش حوصله هیچ چیز نداره...بعضی وقتها یه حرفی بهم میزنه ویه کاری باهام میکنه اگه عصبی بشم خیلی جلو یخودمو میگیرم ولی اگه دستش توی دست باشه خودبه خود عصبانیتم رو بامحکم فشاردادن ونیشکون گرفتنش خودمو خالی میکنم.
بعضی وقتها ازش که ناراحت میشم نمیدونم چطور رفتارکنم که درست باشه مثلا:
دیشب من وخانواده شوهرم رفته بودیم عیادت مادبزگشون ...ساعت ده شب شد خواستم بهش بگم بریم دیدم نبود یه تک زدم زنگ نزد دوسه بار زنگ زدم اشغال بود یه باردیگه زنگ زدم فقط بوق میزد یدفعه شوهرم واردخونه مادربزرگش شد وباحالت عصبانیت خیلی شدید گفت چقدر زنگ میزنی چته؟؟؟؟؟؟؟من دیوونه کردی ولی بقدری بادادوهواراین حرفش زد وبرگشت دررو محکم زد ورفت که من تمم عمه هاش وزن عموهاش هاج واج موندن وگفتن شوهرت چشه؟چی شده؟خیلی تعجباور بود....ومن....من نمیدونستم بخندم وخودم عادی نشون بدم یاگریه کنم ازبس که بغضم داشت میترکید چشمام تارشدن از اشک به زور خودمو کنترل کردم...نمیدونستم چیکارکنم ...سکه هی پول شدم پیش فامیلاش
داشتیم میرفتیم خونمون...نه من باهاش حرف میزدم نه اون بامن...هم عروسم بهم گفت اشکالی نداره حتماازیه چیزی ناراحت بوده...رفتیم خونه خوابیدیم بدون ایکه به همدیگه شب بخیر بگیم یا دست بزنیم...صبح ساعت پنج که خواست بره شهرستان برای کار...وچندروز ممکنه اونجاباشه...قبل اینکه بره من بوسید بغلم کردوازم خداحافظی کرد ...اون لحظه بهش گفتم من ازت ناراحت شدم بابت دیشب بهم گفت تقصرخودته وگاشت رفت...بنظرتون چیکارکنم؟هنوز یه کینه ای تودلمه....دوست دارم باهاش سرسنگین باشم...ولی شرایط یطوری شد که نمیتونم باهاش سرسنگین باشم رفتن اون به یه شهر دیگه وممکنه ده روز طول بکشه ...شرایط سخت کاریش توی بیابان
توهمچین مواقعی چطوررفتارکنم؟
یه نکنه...بعضی وقتها من وشوهرم بحثمون میشه وکل روز حرف نمیزنیم...ولی شب که باهم که توی رختخواب میریم اشتی کردنش با بغل کردن بوسیدن ورابطه جنسی شروع کنه؟آیا این چیزخوبه؟من آشتی کردنش قبول کنم؟ بنظرتون چرا اینطوره؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)