به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 02 [ 09:44]
    تاریخ عضویت
    1395-10-17
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    5,686
    سطح
    48
    Points: 5,686, Level: 48
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 17 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    احساس خوبی نسبت به خونوادم ندارم

    سلام دوستای گلم
    امشب خیلی دلم گرفته لطفا بم کمک کنین تاازین فکروخیالا نجات پیداکنم دوتا تاپیک زدم قبلا و شرایطمو کلی گفتم.
    دیشب توی یه مهمونی خونوادکی بودیم که زن عموم گف مامانت گفته فلانی (یکی از دامادای فامیل )چقد عالیه.وخودش گف والاخیلی عیب و ایراددداره که چرامامانت اینومیگه مامانم کمالگراس و مطمینم اگه همون دامادوداش باهاش دشمن بود همونجور که الان باهمسرم هست . ولی روی مامانم حساس شدم حسرت زن اون اقا رودارم که مامانم میگه خیلی خوبه!خونوادم باماخیلی رفت وامددارن البته هرهفته میان خونه ما ومن میدونم مامانم نه بخاطر اینکه شوهرمو دوس داره بخاطر شرایطی که توخونه خودسون هس میام . بمن میگه سر کارمیری پولتو بده به برادر بزرکت که نیاز داره!یعنی انگار هیچ حقی نه من دارم نه همسرم. خیلی از نگاهاش به همسرم رفتارش احترامر که به همه دامادای فامیل میزاره و به همسرم نه میرنجم . ازینکه همه میدونن که مامانم از دامادش راضی نیس و گاهی طعنه میزنن یا باعث میشه تونطرشون شوهرم کوچیک بشه . واسه همین رفتارا و واسه اینکه احترامش حفظ شه خیلی از رفت وامدامونو فاکتور گرفتیم(بارها شده همه جایی جمع هستن چون مابی دعوت قبلی خیلی رفت وامد داریم وهمه زنعموهام به پسر ودختراشون میگن ولی مامانم به مانه. ) باخونواده خود همسرم هم خیلی رفت وامد نداریم که توی تاپیک قبلیم علتشو گفتم (اونا م الان بدون اینکه بما بگن با خانواده برادرشوهرم مسافرت میرن ومیان)وخیلی تنهاشدیم همسرم چند وقت پیش گف تومنو افسرده کردی ما گوشه نشین شدیم . (ببخشید خیلی پرت وپلا نوشتم)خیلی دلم گرفته از همه جا. لطفا بهم نگید رفتار مامانت مهم نباشه که نمیشه چون اگه یه خانواده به دامادش احترام بزاره بقیه هم اهمیت میدن شوهرم از همه توی فامیل بهتر و سر تره ولی اینو خوتوادم درک نمیکنن جالبه شوهرم یه موفقیت تحصیلی داش که واسش جشن گرفتیم . به شوهرم گف جاییی نگو خیلی این قضیه رو!مامانم تومهمونی قبلش بعدش یه تبریک نگف!شوهرم گاهی این حرفارو میزنه که حق داره ولی چاره ای نداریم. چیکار کنم خیلی تنهام خواهر ندارم بامامانم حتی اگه باشوهرم مشکل داشته باشم دوکلمه نمیتونم حرف بزنم وفقط توی چندسال زندگی باید خوبی هاسو ۱۰۰ برابر کنم به مامانم بگم که یهو ناراحت نشه ببخشید بازم خیلی درهم شد چون چندتاموضوع ازاردهنده دارم که دارم خفه میشم تنهایی دونفرمونو چه جوری پرکنم. .؟مامانمو چیکار کنم؟باعقده هایی که دارم که احساس میکننم از هیچ طرفی حمایت نمیشم وباید یه ماسک بزنم تو برخورد باحتی نزدیکترین افراد زندگیم چیکار کنمم
    ویرایش توسط عطریاس : سه شنبه 17 مرداد 96 در ساعت 00:34

  2. 2 کاربر از پست مفید عطریاس تشکرکرده اند .

    miss seven (سه شنبه 17 مرداد 96), غبار غم (جمعه 20 مرداد 96)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 02 [ 09:44]
    تاریخ عضویت
    1395-10-17
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    5,686
    سطح
    48
    Points: 5,686, Level: 48
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 17 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منتطر کمک هان۰تون هستم چراکسی جواب نمیده

  4. کاربر روبرو از پست مفید عطریاس تشکرکرده است .

    miss seven (سه شنبه 17 مرداد 96)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    مشکلت رو کامل درک می کنم. این رفتارها و حس و حال هم در شما طبیعی هست. چون همونجور که گفتین مادرتون کمال گرا هست. بچه های افراد کمال گرا معمولا اعتماد به نفس پایینی دارن. باید تلاش کنی که خودت رو اصلاح کنی. خود من هم همچین تجربه ای دارم.
    من بعد از چند سال تجربه کردن و دور شدن از خانواده و گشتن تو اجتماع درک کردم که ایراد از من نبوده، مشکل از خانواده م هست که کمال طلب هستن و به هیچی راضی نمیشن.
    فکر کردم من که نمیتونم اونا رو تغییر بدم. پس بهتره خودم رو اصلاح کنم. سعی می کنم عزت نفس و اعتماد به نفسم رو بهتر کنم. خیلی بیشتر از قبل قدر زندگی و شوهرم رو می دونم. خانواده م رو کنار نزاشتم و برعکس دیگه ازشون دلگیر نمیشم. چون میدونم اون چیزی که اونا میخوان وجود خارجی نداره. سعی میکنم با تعریف کردن شرایط آدم های اطرافم به مامان و بابام بگم که شاکر خدا باشن. مثلا یه همسایه داریم دو تا بچه داره که هردوش خارج از ایران درس میخونن. سالی یه بار میان. این خانم همیشه شاد هست و داره ازشون تعریف می کنه.
    در مورد مناسبت ها، تا میتونی شادی های زندگیت رو به خانواده ت نشون بده. برای جشن شوهرت منتظرت تبریک نمون. یه جعبه شیرینی بگیر ببر خونه مامانت و بگو شیرینی فلان موفقیتمون هست.
    این که همه میگن به حرفای خانوادت اهمیت نده برای اینه که میدونن تو نمیتونی اونا رو تغییر بدی، فقط از درون داغون میشی.
    انتقاد شوهرت رو جدی بگیر. چرا فکر میکنه ایراد از تو هست؟ چرا جمع دو نفرتون براتون حوصله سر بر هست؟؟ اینا به نظرم خیلی مسایل مهمی هست.



    نقل قول نوشته اصلی توسط عطریاس نمایش پست ها
    سلام دوستای گلم
    امشب خیلی دلم گرفته لطفا بم کمک کنین تاازین فکروخیالا نجات پیداکنم دوتا تاپیک زدم قبلا و شرایطمو کلی گفتم.
    دیشب توی یه مهمونی خونوادکی بودیم که زن عموم گف مامانت گفته فلانی (یکی از دامادای فامیل )چقد عالیه.وخودش گف والاخیلی عیب و ایراددداره که چرامامانت اینومیگه مامانم کمالگراس و مطمینم اگه همون دامادوداش باهاش دشمن بود همونجور که الان باهمسرم هست . ولی روی مامانم حساس شدم حسرت زن اون اقا رودارم که مامانم میگه خیلی خوبه!خونوادم باماخیلی رفت وامددارن البته هرهفته میان خونه ما ومن میدونم مامانم نه بخاطر اینکه شوهرمو دوس داره بخاطر شرایطی که توخونه خودسون هس میام . بمن میگه سر کارمیری پولتو بده به برادر بزرکت که نیاز داره!یعنی انگار هیچ حقی نه من دارم نه همسرم. خیلی از نگاهاش به همسرم رفتارش احترامر که به همه دامادای فامیل میزاره و به همسرم نه میرنجم . ازینکه همه میدونن که مامانم از دامادش راضی نیس و گاهی طعنه میزنن یا باعث میشه تونطرشون شوهرم کوچیک بشه . واسه همین رفتارا و واسه اینکه احترامش حفظ شه خیلی از رفت وامدامونو فاکتور گرفتیم(بارها شده همه جایی جمع هستن چون مابی دعوت قبلی خیلی رفت وامد داریم وهمه زنعموهام به پسر ودختراشون میگن ولی مامانم به مانه. ) باخونواده خود همسرم هم خیلی رفت وامد نداریم که توی تاپیک قبلیم علتشو گفتم (اونا م الان بدون اینکه بما بگن با خانواده برادرشوهرم مسافرت میرن ومیان)وخیلی تنهاشدیم همسرم چند وقت پیش گف تومنو افسرده کردی ما گوشه نشین شدیم . (ببخشید خیلی پرت وپلا نوشتم)خیلی دلم گرفته از همه جا. لطفا بهم نگید رفتار مامانت مهم نباشه که نمیشه چون اگه یه خانواده به دامادش احترام بزاره بقیه هم اهمیت میدن شوهرم از همه توی فامیل بهتر و سر تره ولی اینو خوتوادم درک نمیکنن جالبه شوهرم یه موفقیت تحصیلی داش که واسش جشن گرفتیم . به شوهرم گف جاییی نگو خیلی این قضیه رو!مامانم تومهمونی قبلش بعدش یه تبریک نگف!شوهرم گاهی این حرفارو میزنه که حق داره ولی چاره ای نداریم. چیکار کنم خیلی تنهام خواهر ندارم بامامانم حتی اگه باشوهرم مشکل داشته باشم دوکلمه نمیتونم حرف بزنم وفقط توی چندسال زندگی باید خوبی هاسو ۱۰۰ برابر کنم به مامانم بگم که یهو ناراحت نشه ببخشید بازم خیلی درهم شد چون چندتاموضوع ازاردهنده دارم که دارم خفه میشم تنهایی دونفرمونو چه جوری پرکنم. .؟مامانمو چیکار کنم؟باعقده هایی که دارم که احساس میکننم از هیچ طرفی حمایت نمیشم وباید یه ماسک بزنم تو برخورد باحتی نزدیکترین افراد زندگیم چیکار کنمم

  6. 2 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    آنیتا123 (سه شنبه 17 مرداد 96), غبار غم (جمعه 20 مرداد 96)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام

    خیلی روی این مسائل حساس نباشید.اگر نسبت به حرفها و رفتارهای دیگران خیلی حساسیت نشون بدین همونطور که همسرتون گفتند منزوی میشید.

    رفتارهای مادر شما رو هم خیلی مادرها دارن و معمولا دلیلش حساسیت بیش از حد روی دخترشون و یا به قول شما کمال گرایی هست .

    به همین روشتون که تعریف از همسر پیش مادرتون هست ادامه بدین.اگر هم تاثیر نداشت اهمیت ندین و سعی کنید نظر مادرتون روی دید شما نسبت به همسرتون

    تاثیر نذاره.

  8. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    غبار غم (جمعه 20 مرداد 96)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 02 [ 09:44]
    تاریخ عضویت
    1395-10-17
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    5,686
    سطح
    48
    Points: 5,686, Level: 48
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 17 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام انیتای عزیز ممنون از نظرت
    نمیدونم چراتو صفحه خودم پیام شمانیس ومن ازروی صفحه شما جوابتونو خوند م. راستش خیلی خسته شدم این چندساله احساس میکنم تحت فشارم و محبتی خانوادم به خودمنم ندارم و شرایط منو درک نمیکنن این ازدواج سنتی بوده دوستی نبوده ،میخوام بگم اونام باید مخالفتو نطرشونو اول میکفتم. همه فامیل ما بهرحال باهمه کاستی هار عروس وداماد احترام قایلن حداقل بخاطر ارامش بچه هاشون ولی من محرومم

  10. کاربر روبرو از پست مفید عطریاس تشکرکرده است .

    آنیتا123 (سه شنبه 17 مرداد 96)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    خواهش می کنم

    ببین هر کسی یه سری عقاید مخصوص به خودش رو داره.تو که نمیتونی همه رو عوض کنی. مادر من هم به خاطر حساسیت زیادش روی من خیلی نمیتونه خصوصیات

    خوب همسرم رو ببینه .اتفاقا اونم بعضی وقتها از دامادهای فامیل تعریف میکنه در صورتی که من مطمئنم اگر بعضی از خصوصیات بد اونا رو همسر من داشت مامانم

    خیلی ازش دلخور میشد.

    قبول کن که تو نمیتونی همیشه مادرت رو راضی نگه داری.در کل الان که ازدواج کردی خیلی روی خانوادت تمرکز نکن و بیشتر فکرت روی رابطه خودت و همسرت باشه.

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 02 [ 09:44]
    تاریخ عضویت
    1395-10-17
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    5,686
    سطح
    48
    Points: 5,686, Level: 48
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 17 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بهاره جون ببخشید دیر جواب دادم ممنونم ازت
    منم همینکارو کردم جشن بزرگر گرفتم اصن فامیل مهم نبود واسم بخاطر خونوادم که اونام انگار نه انگار .من خودممم مثه مامانم کامل گرام این رفتارهای ایشون باعث میشه فکر کنم بدبختم یاشاید حالاعاشقم بعدا میفهممم اوناراس میگن فلانی بهتره نمیدونم منظورمو خوب میرسونم یانه . و یه میز دیگم اینه که خیلی خیلر روی کوچکترین رفتارای همسرم حساس میشم یعنی حق نداره دست از پا خطا کنه بهش جق نمیدم ایراد داشته باشه اگه کوچکترین چیزی ببینم یاد مامانم میافتم میگم نکنه مامانم راس میگه ...
    اینکه شوهرم میگه حوصلمون سر میره خب از اول ازدواج ماخیلی رفت و اومد داشتیم(عقد )بعدکه این رفتارارو دیدم نگران شدم که بقیه باکارای مامانم اجازه بدن به شوهرم بی احترامی کنن اکثر جاهارو فاکتور گرفتم ولی شوهرم مخالفه دوس داره رفت واومد کنیم ولی من نه. نمیدونم چرابقول شما شوهرم از جمع دونفرمون راضی نیس


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.