به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: فراموشی

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 مرداد 96 [ 16:42]
    تاریخ عضویت
    1396-5-15
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Gadid فراموشی

    دختری هستم در آستانه 29 سالگی ، حدود یک سال و نیم بود با اقایی ارتباط داشتم که یه سال ازم کوچیک بود وضع مالی اونا بهتر از ما بود
    تو این مدت یه بار نشد بگه به پام بمون یا چیزی از این مسایل ....بعضی وقتا حرف ازدواجو میزد و بعدش میگف به درد هم نمیخوریم اخلاقمون عین هم هستش نمیشه ....منم که وابسته شده بودمو فک میکردم زمان همه جیو حل میکنه
    اوایل تیرماه از این رو به اون رو شد که میام خواستگاری و از این حرفا ، منم که دوسش داشتم قبول کردم
    ماه قبل همین روز اومدن خونمون ...مادر و خواهرش که ای کاش نمیومدن
    از همه چیمون ایراد گرفته بودن از لباسایی که تنم بود از خونمون از نظافت خونه ....ایرادای بنی اسراییلی ...چون برای پسرشون یکی دیگه رو در نظر داشتن
    پسره هم که هی دوره دوستی میگفت اخلاقمون هم اونو بهونه کرده بود بهم نمیخوریم
    دو روز بعد رفتن خواستگاری دختری که از قبل براش در نظر داشتن و 10 سال از خودش کوچیکه .... نفهمیدم کی عقد کردن ولی عکسشونو دو هفته بعد خواستگاری تو اینستا دیدم
    الان دقیقا یک ماه ازاین ماجرا میگذره ...هنوزم که هنوزه تو شک اینم چرا انقد راحت ولم کرد ؟ فقط دهنم به نفرینش باز نمیشه ....از اینکه عشقش انقد ابکی بود ...
    سنم جوری نبود که بخوام تو این سن شکست عشقی هم بخورم ..لطفا راهکار بدین چطور میتونم این خاطره تلخو از ذهنم بیرون کنم

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,365 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    نیاز به همدم و ابراز عواطف به یک انسان دیگه از این نوع در طبیعت همه ی انسانها نهاده شده .اما ببین این خاصیت و نیاز رو در کجا و چطور میخوای مصرف کنی.

    علاقه در کنار تعهد هست که معنا ومفهوم پیدا میکند .زمانی دوست داشتن باعث آرامش ورضایت بخشی ولذت میشود که هر دو فرد از دوام رابطه اطمینان داشته باشند و خیالشون راحت باشه که طرف مقابل در تعهد او باقی خواهد ماند .این تعهد جز با ازدواج رسمی و ضمانتهای شرعی و عرفی اون ایجاد نمیشود.

    قبل از این تعهد،ایجاد رابطه عاطفی نهایتا به به استرس و وابستگی وفشار روحی وافسردگی یکی از طرفین یا هردو(غالبا یکی )منجر میشود.

    اگر از یک بعد دیگه هم به این رابطه نگاه کنی سرنخ های به نتیجه نرسیدن و فرجام نداشتنش از همون ابتدا مشخص بوده.

    اما حالا،اسیر روحی وفکری بودن این رابطه ادامه همان مسیر اشتباست.

    همه راههای ارتباطی احتمالی با او رو مسدود کن و سعی کن دیگه پروفایلهای او رو چک نکنی. احیای حس ارزشمندی خودت بسیار به تو کمک میکند که زودتر او رو فراموش کنی و این تجربه رو به شکلهای دیگه در آینده تکرار نکنی
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  3. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    afsa (پنجشنبه 02 شهریور 96), نادیا-7777 (سه شنبه 17 مرداد 96)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 آذر 98 [ 04:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-21
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    9,762
    سطح
    66
    Points: 9,762, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 288
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    392

    تشکرشده 451 در 164 پست

    حالت من
    Khejalati
    Rep Power
    55
    Array
    سلام خانم محترم
    شما تنها کسی نیستید که این مشکل واستون پیش اومده
    بی وفایی مرد و زن نداره
    متاسفانه بعضی افراد هستن که فقط خودشون واسشون مهمه

    نمونه زندگی من

    شرایط زندگی ما خوب بود و دختر های زیادی تو اشنا و فامیل نگاهشون به زندگی ما بود
    از این دختر ها که نگاهشون فقط به پول بقیه هست حالم بهم میخورد
    دوست داشتم با کسی اشنا بشم که اصلا منو نمیشناسه و خودمو واسه اینی که هستم بخواد
    اتفاقی با دختری تو یه انجمن شمال دوست شدم
    ترس از اینکه این هم مثل بقیه باشه مجبور شدم زندگیمو یه جور دیگه نشون بدم
    ولی احساس میکردم این با بقیه فرق میکنه

    کم کم عاشقش شدم و بهش وابسته شدم
    همه چی رو به مادرم گفتم
    ولی اون خانم کم کم بهونه هاش شروع شد
    بهونه های مثل اینکه من خواب دیدم فلان شده یا من فال حافظ باز کردم خوب نشده و ....
    تا جایی که رابطه رو قطع کرد رفت
    مادرم بهم گفت تو جلو نرو اگه واقعا و قلبن دوست داشته باشه برمیگرده
    دوره دانشگاه من تموم شد و داشتم واسه مقطع بالاتر میخوندم
    پدرم از اون موقع به فکر خارج بود
    ولی نگران بود همه چی شو اون طرف از دست بده
    بگذریم
    زمان گذشت و خانواده من داشتن میرفتن
    هنوز لحظه ای که مادرم بهم گفت بیا بریم اون اگه میخواست برگرده تا الان برگشته بود
    ولی من رو حرفم موندم
    یه سال پیش پدر و مادرم ایران ترک کردن و رفتن پیش داییم
    برادرم هم واسه ادامه تحصیل از ایران رفت
    ولی من با انگیزه اینکه یه روزی ....
    ایران موندم
    چون نمیتونستم دل بکنم
    ولی همش تو دلم ترس داشتم که نکنه ازدواج کرده باشه

    یه ویلای کوچیک شمال داشتیم که نذاشتم پدرم بفروشه
    چون اون خانم عاشق دریا بود
    فکر میکردم یه روزی ....

    من با پولی که پس انداز کرده بودم یه خونه حوالی ونک خریدم تا نزدیک محل کارم باشم
    بعد ظهر ها واسه اینکه تنهایی مو پر کنم شاگرد خصوصی واسه اموزش زبان گرفتم
    تو ایران فقط یه خواهرم مونده بود که ازدواج کرده بود
    منم عاشق خواهر زادم بودم
    تنها دلخوشی من همین بچه شده بود

    چند ماه پیش یه شک هایی تو دلم افتاده بود که ازدواج کرده
    اروم و قرار نداشتم
    چند روز پیش تو اینستا عکسشو دیدم و بهش پیام دادم
    انقدر خوشحال بودم
    فکر میکردم خدا اون راهی که دنبالش بودم و جلوم گذاشته
    اون خانم وقتی پیام منو دید اول عکسشو پاک کرد
    یکم گیج شدم فکر کردم منو نشناخته
    دوباره پیام دادم قبلم داشت از سینم بیرون میزد ولی اون خانم با خیالی راحت هیچ جوابی نداد و اکانتشو پاک کرد و رفت
    کلا گیج شده بودم یا منو نشناخته بود یا یه اتفاقی افتاده بود
    خانمی که میگفت نمیتونم فراموشت کنم و دوست دارم حتی جواب سلام منو نداد
    فهمیدم که این خانم درست موقع که من سرباز بودم ازدواج کرده بود
    درست تو بدترین موقع زندگی من تو شهر مشهد
    درست موقعی که از امام رضا میخاستم یه راهی جلوی من بزاره و اونو برگردونه
    خدا میدونه اگه اون موقع تو اون شرایط میفهمیدم که ازدواج کرده شاید الان من زنده نبودم
    قسمت این بود که ...
    تو این چند روز چند ساعت بیشتر نخابیدم
    چند روزه گوشیم خاموشه و سر کار هم نرفتم
    فقط روزی یه بار مادرم خونه ام تماس میگیره و تا الان هم نتونستم بهش حقیقت و بگم
    بگم که مامان من اشتباه کردم کاش به حرفت گوش میکردم
    کاش اون موقع میزدی تو گوشم
    و بهم بد و بیراه میگفتی
    الان موندم با چه رویی برگردم پیش خانوادم بگم شما درست میگفتید
    ------------------
    یه خانمی تو شرکت بود که بهم علاقه داشت و اشتباه کردم یه بار منو رسوند جلو خونم
    هر روز میاد زنگ خونمو میزنه ببینه خونه ام یا نه
    الان من با این اتفاقات چطوری میتونم باور کنم که دوسم داره
    میفهمید سخته

    با اینکه هم کل زندگی من هم حالت روحی من خراب شده
    ولی نمیتونم عشقمو نفرین کنم
    عشقی که فقط قصد خوشبختیشو داشتم
    بازم از خدا گله ندارم که اونو تو مسیر زندگی من قرار داد
    ممنون که حداقل یکی از ما به عشقش رسید
    ممنون خدا


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.