به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 مرداد 96 [ 00:43]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,092
    سطح
    17
    Points: 1,092, Level: 17
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آیا من مقصر قهر شوهر و مادر شوهر هستم؟

    با سلام.
    من 25 ساله و همسرم 28 ساله می باشد. پدر شوهرم 10 سال پیش فوت کردن و مادر شوهر و خواهر شوهر 20 ساله دارم.
    مادر شوهرم محبت های زیادی به ما میکند اما زبانی بسیار تند و تیز دارند.برای من هدیه میخرند ولی در نهایت با حرفهایش تلافی ان را در می اورد.پدر و مادر من از هم جدا شده اند و پدرم ازدواج مجدد کرده اند.من قبل از ازدواج این موضوع را با شوهرم در میان گذاشتم و هیچ مشکلی نداشتند ولی مادر شوهرم گاهی طعنه میزند و اسم زن بابایم را می آورد و به شوهرم میگوید با وجودی که خانواده همسرت بسیار بد هستند ولی زنت دختر خوبیست.این حرف ها مرا به شدت عصبانی میکند.مثلا به فامیل های من که در شب عروسیمان رقصیدن میگوید فامیلهایت دنگل و دیوانه هستند.در صورتی که برادر های خودش در شب ازدواج ما با هم دعوا کردند و مراسم حنابندان را بهم زدند.پدر و مادر من از موقعیت خوبی برخورادرند.پزشک و بسیار با اعتبار تنها مشکلشان طلاق و ازدواج پدرم است.شوهرم مرد خوبیست ولی حتی در موارد بسیار واضح که خانواده اش نسبت به من بی احترامی و درشت گویی کرده اند باز هم طرفداری از آن ها و توجیح رفتارشان میکند.من سه سال است که حرف های مادرش را تحمل کردم و فقط با شوهرم راجبش صحبت کردم و اون همیشه تهدید میکرد که باهاشون قطع رابطه میکنیم تا خیالت راحت شود.مادر شوهرم در بعضی از روزهای تعطیل شوهرم را برای دیدن اقوامشان به شهرستان که یک ساعت تا شهرمان فاصله دارد میبرد و از صب میروند تا نیمه شب.اکثرا من همراهی کردم.وقتی من نمیروم توقع دارم که تا بعد از ظهر برگردند که کمی از وقت روز تعطیل شوهرم در اختیار من باشد ولی مادرش سرگرم دید و بازدید با اقوام میشود و بعد هم به تفریح میروند و شام میخورند.اگر روز عید من و شوهرم به دیدن اقوام برویم بعد از بازگشت با جملاتی مثل اینکه مگر من علاف تو هستم که این قدر صبر کنم از من و شوهرم استقبال میکند
    توقعی که مادر شوهرم دارد ایناست که شوهرم تمام کارهای ان ها را انجام بدهد و ان ها را مسافرت ببرد.مرتب خواهر کوچکش را ببرد مدرسه و بیارد چون سابق این طور بوده است.حتی اگر خواهرش تنها در خانه باشد ما باید برایش غذا گرم کنیم چون مادرش میگوید دخترم نمیتواند غذا گرم کند.
    خلاصه من با تحمل سکوت 3 ساله در مقابل توهین های مادرش دوشب پیش وقتی علارغم میلمان مجبور شدیم مهمانی را که با مادر شوهرم رفته بودیم به علت شام نخوردن خواهر شوهرم که تنها در خانه بود ترک کنیم من بهش گفتم که اگر من هم با شما نیامده بودم اینقدر اصرار میکردی که برویم که مادر شوهرم از کوره در رفت و گفت حرف های جدید ازت میشنوم تا کی میخواستی تو مهمونی بشینی مگه بس نبود من کی به شما گفتم بیایید مرا برسانید و یا ببرید مسافرت مگه من مث مادر های بقیه هستم.اصلا من خانه تو میایم.همه به من می گویند تو چه مادر شوهر خوبی هستی با عروست .از من بهتر اصلا وجود دارد؟ چقدر دست من بی نمک است چقدر من بدبختم
    من هم گفتم شما دل مرا شکستید این حرفتان یعنی من نمک خوردم نمک دان شکستم.
    اون هم گفت من دل تورو شکستم من؟
    منم گفتم اره وقتی از خوانوادم پیش شوهرم بد میگید.
    خلاصه کلی حرف زد و بعدا در را محکم کوبید و رفت.
    منم به شوهرم گفتم من که حرفی نزدم.شوهرم هم از ان شب قهر است و بهم گفت به آرزوت که قطع رابطه با مادرم بود رسیدی.مادر شوهرم هم قهر است.به نظر شما من مقصر هستم؟
    نا گفته نماند به خاطر مهریه من کینه عمیقی نسبت به مادرم دارد و وقتی مادر شوهرم از زیارت میاید مادرم که میخواهد به دیدنش برود میگوید نه دخترم درس دارد بگو نیاید.یا به شوهرم میگوید زنت مثل مادرش هست و اگر خانه داشته باشد ازت جدا میشود در صورتی که خانواده من به خاطر این مساله از هم جدا نشدند یا مثلا به شوهرم میگوید ببین دختر خاله ات برای شوهرش چکار کرد.زن تو برایت چکار کرد که باعث دعوای شوهرم با من میشود که شوهرم میگوید مادر تو گند به زندگیمان زد به خاطر مهریه ات که 500 سکه است.یا به من میگوید عروسیت را در ظهر در خانه بگیریم ناهار به مردم دهیم!!!یا لباس دختر خاله شوهرم را برای عروسی بپوشم.یا برای تاریخ عروسی آمرانه میگفت حق ندارید در این تاریخ عروسی کنید چون دخترم درس دارد.یا بیا مبل های من را ببر تا برای خودم مبل جدید بخرم.یا وقتی من مبل خریدم به من گفت وی با این مبل های لکنته ات.به ما میگفت بیایید در اتاق 9 متری با ما زندگی کنید.همش به من میگفت خدا شانس بدهد پسرم که برای ما این کار ها نمیکند.اگر کسی تعریف مرا کند به طرف میگوید خدا کنه خوب باشه.مرتب هم به من میگوید باید پسر بیاوری.اسم خانوادگیمان باید ادامه پیدا کند و دختر بی آبرویی به بار می آورد.یا میگوید کمتر ادمی مث ما پیدا میشود که طلاق خانواده ات را برویت نیاورد.من دلشکسته از این رفتار ها و بسیاری دیگر از رفتارهایش هستم.
    ویرایش توسط سایه92 : یکشنبه 15 مرداد 96 در ساعت 15:14

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    به نظر شما من
    مقصر
    هستم؟
    یه استاد منطق داشتیم ‏میگفت هر وقت به مشکلی برخوردید دنبال مقصر نگردید؛ مقصرش منم!
    ‏بگردید دنبال راه حل.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    nasimmng (یکشنبه 15 مرداد 96), Ye_Doost (پنجشنبه 06 مهر 96), آنیتا123 (دوشنبه 16 مرداد 96), حیاط خلوت (چهارشنبه 25 مرداد 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 مرداد 96 [ 00:43]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,092
    سطح
    17
    Points: 1,092, Level: 17
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    راحل چیه؟ آیا من باید صبر کنم تا شوهرم خودش آشتی کند؟

  5. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    من سه سال است که حرف های مادرش را تحمل کردم و فقط با شوهرم راجبش صحبت کردم و اون همیشه تهدید میکرد که باهاشون قطع رابطه میکنیم تا خیالت راحت شود.
    برای آشتی عجله نکن. آشتی می کنید. به خودت و همسرت یه کم فضا برای آرامش بده.
    تو خونه شاد و آروم باش. به خودت برس. به وظایفت برس و صبر کن تا چند روز بگذره.

    فکر کن ببین ریشه ی مشکلت چیه؟ چیکار کنی که تکرار نشه و زندگیتون بهتر بشه.
    به نظر من ریشه ی مشکل این قسمتی هست که نقل قول کردم.
    مشکلی که با کس دیگه داری (مادرشوهر)، به جای حل کردن با خودش، به شوهرت منتقل کردی و بهش فشار آوردی. منفعل برخورد کردی. همه را توی دلت جمع کردی. همسرت هم راه حلی به نظرش نمی رسه و فقط می گفته از این غرغرها و انتقال مشکلات ناراحته ... آخرش هم اون انفعالها، رسید به پرخاش و دعوا و قهر !

    درسته؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    Ye_Doost (پنجشنبه 06 مهر 96)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 مرداد 96 [ 00:43]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,092
    سطح
    17
    Points: 1,092, Level: 17
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله من همیشه در مقابل مادر شوهرم سکوت کردم و فقط گلایه هایم را به شوهرم گفتم.شوهرم مرد بسیار آرام و گریزان از دعوا است ولی متاسفانه چون شوهرم مادرش و خواهرش در فامیل هایشان هم افراد منزوی هستند و فقط خودشان 3 نفر را دارند منو هم یه فرد بیگانه میدونند که باید در مقابلم از خودشون حمایت کنند.شوهرم تعصب خاصی نسبت به رفتاری که با خانواده اش میشود دارد و کوچکترین بی احترامی را از جانب من نمیپذیرد ولی اگر من با توجه به عقایدم و فرهنگ خانوادگیم کاری را در جمع انجام دهم اون رفتار مرا بی احترامی به خانواده اش و پایمال شدن احترام بزرگتر میداند.مادرشوهرم زن درشت گو و پرخاشگری هست که من همیشه متوجه شدم که تمام محبت هایش به من از روی سیاست است و این خیلی مرا آزار میدهد که کسی با من دورو باشد.مثلا در جمع خودشان مرا کوچک میکند و تحقیرانه حرف میزند ولی پشت سرم در فامیل مرا بالا میبرد.میخواهد اعتماد به نفسم را بگیرد.من با آنها صمیمانه برخورد میکنم ولی کافیست حرفی بزنم.خصومانه ترین برداشت را از حرفم میکنند.و همیشه مسائل و مشکلات فامیل و خانواده شان را از من مخفی میکنند و وقتی من مثلا در آشپزخانه باشم پچ پچ می کنند.شوهرم هم عادت به تظاهر خود برتر بینی مثل مادرش دارد و به مارک بودن و ریخت و پاش و ادعای پول دار بودن در جلوی دیگران اهمیت میدهد.و بسیار ظاهر ساز مثل خانواده اش میباشد.ولی من به دنبال سادگی و خودم بودن و تظاهر نکردن هستم.مثلا وسایل دست دوم میخرند که چشم دیگران را بگیرد.حتی در زمان نامزدی به دروغ کلی ادعای داشتن ملک و املاک کردند که بعد از ازدواج متوجه شدم دروغ بوده است.
    الان من نمیدانم با شوهرم چه کنم؟ آیا بگذارم تا هر چند وقت خودش پیش قدم برای آشتی شود ؟ هر چه فکر میکنم میبینم حرف من دلیل این همه رفتار بد نبود.

  8. کاربر روبرو از پست مفید سایه92 تشکرکرده است .

    Ye_Doost (پنجشنبه 06 مهر 96)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    چه قدر این ماجرا برام آشناست

    دوست عزیز مو به موی این اتفاقات برای منم افتاده. راه حلت اینه که شوهرت رو بیاری سمت خودت. تو زنشی. قدرت عشق ورزیدن داری کارایی می تونی برای شوهرت کنی که هیچ زن دیگه ای نمی تونه. این تحقیر ها و توهین ها مربوط به آدمای کوته فکر و حقیره . کسی که خودش اعتماد به نفس نداره و خودش قبول داره که حقیره دیگران رو تحقیر می کنه. اینا رفتار آدمای حسوده.

    راه حل من که واسم جواب داده رو برات می نویسم با توجه به اخلاق شوهرت پیاده کن ببین جواب می ده؟

    1- برو آرایشگاه رنگ موهات رو 180 درجه تغییر رنگ و مدل بده (بدون مشورت با شوهرت و مطابق مد روز)
    2- یه مبلغی رو بذار کنار تدارک یه سفر سوپرایز کننده دونفری رو برای کادوی تولد شوهرت یا سالگرد ازدواجت ببین
    3- بی خیال مقایسه شوهرت با مادرش شو و بگی عین مادرشه یا به اونها توجه داره. شوهرت گیر کرده بین تو و مادرش و تو با غر زدن کارشو سخت تر می کنی بذار از طرف تو راحت باشه
    4- ایندفعه با مادرش رفت شهرستان تو با دوستات برو بیرون ، یا استخر یا دور همی بذار بگو مجلس زنونست و خواستی بیای برو خونه مادرت بهت زنگ می زنم کی بیای
    5- رفت و آمدت رو با مادرش محدود کن فقط زمانی که شوهرت حضور داره برو. باهاش تنها نشو و جلوی چشم شوهزت باش وقتی باهات می خواد حرف بزنه . پس تنهایی با مادر شوهر بودن ممنوع
    6- هدفت توی زندگی چیه ؟ وقتی اعصابت رو بهم ریختن به هدفت فکر کن، مطالعه کن و خودت رو سرگرم کن
    7- مقایسه خودت رو با خواهرش یا مادرش تعطیل کن. روی زنانگی خودت تمرکز کن. به خاطر خواهرت این کار رو می کنی اما به خاطر من نه. این اشتباهه. تو باید خواسته هاتو بگی اگه نگی از کجا بفهمه. باید به شوهرت بگی دوست دارم روزهای تعطیل زودتر بیای پیشم باشی باهم فلان فیلم رو ببینیم یا فلان غذا رو بخوریم
    8- حرفت رو بزن . خواهش می کنم با سکوت برای خودت توقع درست نکن. حرفت رو با احترام بزن. همیشه یه جمله قشنگ وجود داره که ادم منظورش رو به شوهرش برسونه. درخواست کن ازش. نیازت رو بگو. نیاز به توجهش رو بگو. اگر کاری برات کرد بگو ممنونم که دوستم داری و این کار رو برام کردی. بهش القا کن که تورو خیلی دوست داره و بگو که با هر رفتارش ایمان داری که عاشقته.
    9- براش جذاب باش که با تو بهش خوش بگذره این کلید موفقیته.

    - باور کن برای من جواب داد و وقتی همسرم خونه مادرشه به من مسیج عاشقانه می ده و دو ساعت بیشتر تحمل دوریه منو نداره.

    در مورد قهر الانتونم غذای مورد علاقه شوهرت رو بپز شمع روشن کن منتظرش باش بیاد خونه. یا یه مسیج بده بگو چه ساعتی میای خونه؟ وقتی اومد باهاش حرف نزن میز رو بچین و خیلی منطقی و آروم بگو بیا می خوام باهات در مورد مشکلم حرف بزنم. بگو من سه سال توی خودم ریختم اما از اینکه خانوادم رو با دید حقارت ببینیدشون خیلی ناراحت می شم. مادرت رو کاری ندارم شاید اون سنتی باشه و طلاق براش تعریف نشده اما از تو که یارمی و همراهمی توقع ندارم. توقع طرفداری از خانوادم رو جلوی خانوادت ندارم اصلا نمی خوام تورو بین خودم و اونا قرار بدم اما ازت توقع دارم تو احترامشون رو داشته باشی. تو حرفهای مادرت رو تکرار نکنی. تو دیگه من رو دیدی و پسندیدی و قبولم کردی پس الان متوجه این حرفها نمی شم . اگر مشکلی داری با این قضیه الان من نمی تونم حلش کنم شاید قبلا می شد با وصلت نکردن حلش کرد اما الان فقط من رو ناراحت و از زندگیم سر می کنی.

    یه کم هندونه بذار زیر بغلش که دوست خودت می دونیش و دوسش داری و ازش توقع حمایت داری. بگو از مادرت ناراحت بودی و حاضری اگه حرف بدی هم زدی عذر خواهی کنی اما مادرش هم رفنارش درست نبوده و ناراحتت کرده و ازشون انتظار دلجویی داری.

    فکر کنم با این چیزا مشکلت تا حدی برطرف شه بقیش بر می گرده به منفعل نبودنت و اینکه جرات و اعتماد به نفس حرف زدن داشته باشی. از طلاق خونوادت یه نقطه ضعف ساختی که هر کی از راه برسه دست بذاره روش فشار بده؟ جدا شدن که شدن به تو و کس دیگه ربطی نداره. به تحصیلات و شعورشون بناز وهمیشه خودت رو بالا ببر.

    موفق باشی عزیزم

  10. کاربر روبرو از پست مفید maryam.mim تشکرکرده است .

    Ye_Doost (پنجشنبه 06 مهر 96)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.