به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 59
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 آذر 97 [ 02:33]
    تاریخ عضویت
    1396-5-13
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,377
    سطح
    20
    Points: 1,377, Level: 20
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    61

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    طلاق یا زندگی

    سلام
    عنوان های بعضی از پست ها رو خوندم دیدم یکی نوشته شوهرمو دوست دارم چجوری برگردونم!
    جالبه،منم همین مشکل رو دارم اما بر عکس خانوممو دوست دارم چجوری برگردونمش؟!
    خب بهتره بگم داستان چیه
    من خانومم یه یک سالی هست که ازدواج کردیم و مشکلاتی داشتیم و هم من تقصیر کار بودم و هم خانومم
    اما این مشکلات از نظر من حل شدنیه
    لازمه بگم که من عاشق خانومم بودم و با عشق من این ازدواج صورت گرفت ایشون به من هیچ احساسی نداشت هیچی بعد به قول خودش علاقه رو برای خودش درست کرده ( که از نظر من این درست نیست چون کسی نمیتونه علاقه درست کنه به زور) یه کلمه عزیزم از دهن ایشون در نیومد برای من ابراز علاقه نداشت تا اینکه ازدواج کردیم و باز هم از لحاظ لغات و صحبت علاقه ای به من نشون نمیداد
    بگذریم...
    این خلاصه داستان بود و ما حدود سه ماهی هست که اختلاف شدید داریم دو تا مشاور رفتیم اولی که رفتیم خانومم تا نشست رو صندلی گفت طلاق میخوام و مشاور میگفت ما وکیل نیستیم ما مشاوریم و برای درست کردن رابطه اینجاییم بعد این مشاور به زور تونست خانوممو نگه داره تا اینکه یه روز مشاور گفت باید جفتتون تغییر کنید
    خانومم میگفت من تغییر نمیکنم و مشاور میگفت نمیشه که اگه من راضی باشم من( مشاور) اینکارو و یکطرفه نمیرم و بعد از صحبت قرار شد که اول من تغییر کنم و بعدش که تغییرات رو در من دید شروع به تغییر کنه تا اینکه فردای همون روز تلفنی با خانومم صحبت کردم و گفت که تغییر نمیکنه و مشاور هم میدونه و من دیگه موندم چی بگم و گفتم نکنه من اشتباه متوجه شدم با مشاور صحبت کردم و گفت نه مگه بچه بازی که یک روز میگه تغییر میکنم و یک روز میگه تغییر نمیکنم و بعد از این قضیه پیش اون مشاور نرفتیم و من صحبت کردم و تلاش کردم تا نگه دارمش بعدش دوباره راضی کردم پیش یک مشاور دیگه رفتیم و اونجا همین داستان پیش اومد و اونو فقط یک جلسه رفتیم چون خانومم قرار بود تصمیم بگیره و جواب بده بریم یا نه که قبول نکرد دو باره بعد از یه مدتی خانواده من ازش خواستن و راهکار دادن برای موندن و اونم قبول کرد تا اینکه یک ماه دوباره با هم زندگی کردیم و سر یه مهمونی بهونه آورد ( میگم بهونه چون هدفش طلاق هست و میزاره زیر ذربین تا ایراد گیر بیاره) ودیگه رفت و الان حدود دو ماه الی سه ماه هست که دوریم بهش پیام دادم توی تلگرام منو بلاک کرده اس ام اس ادم جواب نمیده و از اونطرف هم داداشش اومده میگه تصمیمشو گرفته میخواد جدا بشه بیا توافقی باشه و از این حرفا ...
    منم چی کار میکردم گفتم باشه اما ته دلم راضی به این کار نبود
    و الان حدود 10 میلیون پول گرفته ( از طرف برادرش ) به خاطر اینکه کادو عروسی از این حرفا نصفش رو بدم به خانومم
    داییم و بقیه خانواده بازم دارن تلاش میکنن که برگرده ( باور کنید من نه قاتلم نه معتادم نه زن دوم گرفتم نه دنبال دختر مردمم نه کتکش زدم نه فحشش دادم در صورتی که ایشون به من فحاشی میکنه) اما چند روز دیگه آخرین فرصت یعنی قرار شد و راضی شد که یه جلسه بزاریم با خانواده اون و خانواده من تا مشکل رو حل کنیم ( البته حدس میزنم که مشکل رو حل کنیم یعنی اینجوری گفته شده ولی نمیدونم شاید مراسم خداحافظی باشه )
    قدرت بیان خیلی خوبی داره و طوری یک مسئله رو تعریف میکنه همه میگن این مرده چه ظالمه
    در ضمن اینم بگم خانوادش یعنی برادر و مادرش ( پدرش فوت شده ) از کار این راضین یعنی از جدایی راضین اینو هم به مشاور گفته و هم عکس العمل خانوادش برای اینکه اصلا تلاش نمیکنن
    اومدم اینجا نه اینکه بگم ازش جدا میخوام بشم نه اینکه بخوام بگم به هر نحوی شده باهاش زندگی کنم
    اومدم بگم من دوسش دام بازم شاید مثل اول عاشقش نباشم ولی هنوز یه دوست داشتن وجود داره برای من
    به نظر شما چی کار کنم ؟ طلاق یا ...
    گرچه تصمیم با من نیبست اما باز راهنمایی و روش های شما میتونه منو کمک کنه انشالله
    ممنونم
    ویرایش توسط mchavoshifans : جمعه 13 مرداد 96 در ساعت 14:30

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 09 اسفند 98 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1396-5-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    3,016
    سطح
    33
    Points: 3,016, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 134 در 77 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلیل اینکه خانوم تون تمایلی به ادامه زندگی نداره و با طلاق توافقی هم موافقت کرده ، چی هست؟ آیا از ظاهر شما خوشش نمیاد؟ آیا رابطه ی جنسی موفقی دارید؟ از نظر مسائل مادی ، آیا رفاه مورد نظر ایشون رو نتونستید ایجاد کنید؟

    خلاصه دلیل واقعی عدم تمایل همسرتون به ادامه زندگی مهمه و از پست اول که نوشتید ، خیلی متوجه نشدم که این دلیل چی هست. چرا خانوم شما باید راحت راضی به جدایی بشه و راحت و آسون بشه یک زن مطلقه؟ خوب اگر شما انقدر براش بی اهمیت و غیر جذاب هستید ، چرا از ابتدا تن به ازدواج با شما رو داد؟

    اما دلیل اینکه شما همچنان تمایل به ادامه دارید چی هست؟ منظورم این نیست که نباید تمایل داشته باشد! منظورم اینکه که چه چیزی در عمق وجود شما همچنان چنین زنی رو میخاد و امید داره به روزی که این زن رو برای خودش رام و مهربان بکنه؟

  3. 3 کاربر از پست مفید behzzad تشکرکرده اند .

    mchavoshifans (جمعه 13 مرداد 96), میشل (جمعه 13 مرداد 96), غبار غم (یکشنبه 22 مرداد 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 آذر 97 [ 02:33]
    تاریخ عضویت
    1396-5-13
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,377
    سطح
    20
    Points: 1,377, Level: 20
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    61

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلیل اینکه خانوم تون تمایلی به ادامه زندگی نداره و با طلاق توافقی هم موافقت کرده ، چی هست؟ آیا از ظاهر شما خوشش نمیاد؟ آیا رابطه ی جنسی موفقی دارید؟ از نظر مسائل مادی ، آیا رفاه مورد نظر ایشون رو نتونستید ایجاد کنید؟

    خودش به من و بقیه گفته این مسئولیت پذیر نیست و این وابستگی به خانواده اش داره

    در صورتی که میتونم هزار و یک دلیل بیارم که اون وابستگی به خانواده اش داره تا من ( یک نمونه وابستگی اینه که "خونمونو باید نزدیک خونه مامانم بگیریم و گفتم که چرا و چه فرقی داره گفت من اگه جدا باشم خوابم نمیبره شبا و همش به فکر مامانمم" این حرفو قبل از عروسی و هنگام گرفتن خانه زد که منم قبول کردم و طرف مادر خانومم گرفتم )
    ویک دلیل که مسئولیت پذیر نیست یعنی یکی از مورد هایی که میگه اینکه که توی یک مهمونی بودیم که برادر و مادرخانومم اونجا بودن و مهمونی از طرف فامیلای ما ( فوت عمه من ) بود بعد من باید میرفتم سرکار بعد از مهمونی و خانومم گفت چجوری برم خونه گفتم اوکی میکنم و درستش کردم و قرار بر این شد پدر من برسونش و بهش گفتمو قبول کرد بعد از یک ساعتی برادر خانومم خداحافظی کرد گفت قرار نیست شام بمونه و گفت میره بنزین بزنه تا مادرش بیاد و قراره برن بعد خداحافظی کرد یهویی دیدم خانومم داره میره بیرون و میاد و بعدش اومد پیش من با لحن عصبانیت که گوشیتو بده من یه زنگ بزنم و اونجا آنتن خوب نمیداد و برای همین گفتم آنتن ندارم گفتم چی شده گفت برادرم و مامانم قرار بود برن ولی عمه های تو اصرار کردن که بمونه و برادرم رفته ( با عصبانیت و صدای بلند جلوی افراد دیگه )و منم گفتم که برادرت رفت بنزین بزنه و گفت شام مادرت تموم شد میاد میبره در این حین مادرم اومد و گفت چی شده که اگه بتونه حل کنه و به مامانم گفت مامان لطفا شما برید سر جاتون بشینید ؟؟؟!!! و بعدش خانومم با سرعت رفت پیش مامانش
    کاری به طرز ولحن صحبتی که با مادرم رو کرد ندارم اما آیا ایشون وظیفه داره که منو ول کنه و به فکر برادرش که سی سالشه و مادرش باشه؟؟؟ و ایشون توقع داشته برم ببینم چی شده که داره میره بیرون و میاد در صورتی که اصلا این نباید بره و بیاد و باید به فکر خودش و خودم باشه نه برادر و مادرش و زن برادرش و یه توقع دیگه هم که داشته گفت چرا به مادرت نگفتی بره بشینه دخالت نکنه و ....


    خلاصه دلیل واقعی عدم تمایل همسرتون به ادامه زندگی مهمه و از پست اول که نوشتید ، خیلی متوجه نشدم که این دلیل چی هست. چرا خانوم شما باید راحت راضی به جدایی بشه و راحت و آسون بشه یک زن مطلقه؟ خوب اگر شما انقدر براش بی اهمیت و غیر جذاب هستید ، چرا از ابتدا تن به ازدواج با شما رو داد؟
    اینکه چرا تن به ازدواج داده ازش میپرسم و حتی مشاور پرسید گفت که دلم براش سوخت ( چون من عاشق اون بودم)

    اما دلیل اینکه شما همچنان تمایل به ادامه دارید چی هست؟ منظورم این نیست که نباید تمایل داشته باشد! منظورم اینکه که چه چیزی در عمق وجود شما همچنان چنین زنی رو میخاد و امید داره به روزی که این زن رو برای خودش رام و مهربان بکنه؟

    چون اوایل زندگی یعنی توی عقد و نامزدی خیلی خوب و خوش اخلاق و ... بود و میگم شاید دوباره به اون روز ها برگرده
    دلیل دوم که میخوام برگرده دوست داشتن من هست .من عاشقش بودم و با عشق شروع کردم اما الان شاید اون عشق نباشه ولی دوستش دارم
    اما از یه طرفی هم میبینم تمام پل های پشت سرش رو خراب کرده و اینکه رابطه مثل اون روز ها بشه بعیده و برای همین گیر کردم بین عقل و دل

  5. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    اما از یه طرفی هم میبینم تمام پل های پشت سرش رو خراب کرده و اینکه رابطه مثل اون روز ها بشه بعیده و برای همین گیر کردم بین عقل و دل
    بله می شه. شما نگران این که رابطه مثل قبل نشه نباشید. فعلا درستش کنید از قبل هم بهتر می شه.

    توی اون مهمونی که مثال زدید، با توجه به این که از طرف خانواده ی شما بوده.
    خانواده ی پدریش، مهمان خانواده ی همسرش هستن. پس خودش را در نقش میزبان خانواده ی پدریش می دیده که با توجه به این که توی جمع فامیل شما غریبه تر هستن، ایشون باید هواشون را داشته باشه. حالا اگه سنش هم کم هست یا بی تجربه یا نا پخته هم باشه، شاید کمی تند برخورد کرده. بعدا می تونستید باهاش صحبت کنید.

    اگه ایشون طبق نظر مشاورتون، عصبی و مشکل دار نباشه، این موارد کوچیک قابل حل شدن هست.

    این که گفته نزدیک خونه ی مادرم باشم ... باید قبل عقد بهش فکر می کردید.
    دختری که اگه از خونه ی مادرش دور بشه شب خوابش نمی بره، وقت ازدواجش نیست
    ولی الان که دنبال حل مشکل و آشتی هستید، این را کاملا فراموش کنید. مبادا وسط بحثها با این جمله مطرحش کنید. می تونیدبگید من برای آرامش شما و این که دوست داشتی به مامانت نزدیک باشی این کار را هم برات کردم.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : جمعه 13 مرداد 96 در ساعت 20:27

  6. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    mchavoshifans (جمعه 13 مرداد 96), بالهای صداقت (دوشنبه 06 شهریور 96), بارن (شنبه 14 مرداد 96), غبار غم (یکشنبه 22 مرداد 96)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 آذر 97 [ 02:33]
    تاریخ عضویت
    1396-5-13
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,377
    سطح
    20
    Points: 1,377, Level: 20
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    61

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Question

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام



    بله می شه. شما نگران این که رابطه مثل قبل نشه نباشید. فعلا درستش کنید از قبل هم بهتر می شه.

    توی اون مهمونی که مثال زدید، با توجه به این که از طرف خانواده ی شما بوده.
    خانواده ی پدریش، مهمان خانواده ی همسرش هستن. پس خودش را در نقش میزبان خانواده ی پدریش می دیده که با توجه به این که توی جمع فامیل شما غریبه تر هستن، ایشون باید هواشون را داشته باشه. حالا اگه سنش هم کم هست یا بی تجربه یا نا پخته هم باشه، شاید کمی تند برخورد کرده. بعدا می تونستید باهاش صحبت کنید.

    اگه ایشون طبق نظر مشاورتون، عصبی و مشکل دار نباشه، این موارد کوچیک قابل حل شدن هست.

    این که گفته نزدیک خونه ی مادرم باشم ... باید قبل عقد بهش فکر می کردید.
    دختری که اگه از خونه ی مادرش دور بشه شب خوابش نمی بره، وقت ازدواجش نیست
    ولی الان که دنبال حل مشکل و آشتی هستید، این را کاملا فراموش کنید. مبادا وسط بحثها با این جمله مطرحش کنید. .
    مرسی از پاسختون
    نه من که اصلا مهم نیست برام نزدیک خونه مادری من باشه یا اون ولی منظورم اینکه اون وابستگی داره ولی الان به همه فامیل ما ( چون یه آشنایی فاملی هم داریم ،فامیل نیستم ولی همسایه فامیلمون هست) این وابسته است به همون فامیلمون هم میگم میگن نه اون مامانش تنها خیلی ها این کارو میکنن ؟؟!!! یه طوری میگن انگار وظیفه بوده و این خیلی منو اذیت میکنه
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    می تونیدبگید من برای آرامش شما و این که دوست داشتی به مامانت نزدیک باشی این کار را هم برات کردم
    بهش گفتم ولی بحث و عوض میکنه و میکشونه به جاهای دیگه
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    بله می شه. شما نگران این که رابطه مثل قبل نشه نباشید. فعلا درستش کنید از قبل هم بهتر می شه.
    خدا کنه ولی احساس میکنم با یه اشتباه من یا یه منفی بینی خودش دوباره داستان راه بندازه
    من خیلی دارم تلاش میکنم نگه دارم این رابطه رو اما نمیدونم آیا این درسته یا نه؟

    یکی از مشاور ها که رفتم به من گفت این زندگی بکن نیست!

  8. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 09 اسفند 98 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1396-5-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    3,016
    سطح
    33
    Points: 3,016, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 134 در 77 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در مورد اینکه خانوم تون گفته
    مسئولیت پذیر نیست و این وابستگی به خانواده اش داره



    توضیح دادید که خانوم تون هم خودش همین مسائل رو داره. ولی سوال من اینه : آیا خود شما هم در
    مسئولیت پذیری و
    وابستگی
    ، مشکل دارید؟؟


    اینا رو از زبون خانوم تون بگید. مثلا چه شواهدی ارائه میده تا اثبات کنه شوهرش در
    مسئولیت پذیری و
    وابستگی
    ، مشکل جدی داره؟ در اینجا من دنبال این نیستم که کی بیشتر مشکل داره ، شاید خانوم تون بیشتر مشکل داشته باشه ولی ما دنبال درست کرذن مساله هستیم و فعلا بهتره روی رفع مشکلات رفتاری و شخصیتی شما فکر کنیم. همه ی ما مشکلات رفتاری و شخصیتی داریم و این به معنی تعرض به شخصیت شما نیست. ولی چون دسترسی به خانوم تون نداریم و ظاهرا ایشون خودش رو مبرا از ایراد میدونه و قصد جدایی هم داره ، بهتره روی شما تمرکز کنیم و در مرحله اول ببینیم کجاها خانوم تون حق داره .

    اما در مورد خانوم تون. در خصوص وابستگی به مادرش ، کاربر شیدا توضیح خوبی داد. در مورد گستاخی ایشون به مادر شما و احتمالا گستاخی های گسترده تر ایشون به شما ، متاسفانه باید بگم این مشکل در اکثر خانوم های این روزگار مشاهده میشه . فلسفه ی فمنیسم از طریق ماهواره و اینترنت به کشور ما وارد شده و مهمان نامبارک روابط خانوادگی ما شده . اگر من یا شما هم خانوم مون رو تحت فشار بزاریم که از تفکرات فمنیستی فاصله بگیره ، باز زورمون نمیرسه چون این یک تفکر فراگیر شده و خانوم شما اگر پیروی نکنه اول احساس بدبختی میکنه و بعد هم مجددا به جان شما می افته . با توضیحاتی که دادید به نظرم میرسه که کارتون راحت نباشه!

    اول بزارید مساله رو بیشتر باز کنیم: از جلوه های فمنیسم تاکید بر حیاتی بودن کار و تحصیل برای خانم ها و در درجه ی دوم قراردادن رضایت شوهر و در درجه ی بیستم قراردادن رضایت خانواده ی شوهر هست!! وقتی هم که به مشکل بخورن فلسفه ی فمینیسم میگه زن نباید توی دعوا کم بیاره و باید جواب شوهر و خانوادش رو درجا بده و نیازی نیست تحمل کنه و میتونه به مادر شوهرش در جمع پرخاش کنه و حق هم داره . اگر کار بالاتر بگیره زن میتونه بدون اجازه و رضایت شوهر هر کاری بکنه ، از جمله ترک خونه و عدم پاسخ دادن به شوهرش. بعدش هم باید مهریه اجرا بزاره و در مسیر دادگاه کم نیاره. بعدش هم عادی سازی طلاق هست و . . .

    این فلسفه دقیقاً در برابر باورهای سنتی زنان ایرانی بود که اسطوره های بسوز و بساز بودن و در تمام عمر مثلا یادشون نبود چند سکه مهریه دارن و در رعایت حرمت شوهر و خانواده شوهر کوشا بودن .

    همه ی اینا رو گفتم که بدونی زمونه عوض شده و شما هم باید روشی برای مدیریت کردن اوضاع یاد بگیری. متاسفانه من و شما و امثال ما اولین نسلی هستیم که این تغییر بسیار بزرگ رو تجربه میکنیم و به همین دلیل هم چون بلد نیستیم بهترین برخورد چی هست ، آمار طلاق امروز فاجعه باز شده . . .

    در شمال تهران طبق آخرین آمار رسمی که در اخبار خوندم ، از هر 2 ازدواج یک طلاق داریم و در جنوب تهران از هر 3 ازدواج یک طلاق . شما میتونی حدس بزنی اون افرادی هم که طلاق نمی گیرن ، مثل لیلی مجنون نیستن و اونها هم با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کنن .

    این رو هم اضافه کنم که اگر قبلن زنی به مادرشوهرش در جمع گستاخی می کرد ، مادر همون دختر اولین نفری بود که دخترش رو ادب می کرد و از مادر داماد عذرخواهی میکرد . بعد هم بقیه ی اطرافیان بودن که فشار می آوردن تا رفتار اون زن عوض (=اصلاح) بشه . ولی امروز دیگه این نیروها وجود ندارن و متاسفانه نیروهایی در جهت معکوس وجود دارن . اطرافیان میگن که مادر داماد باید شعورش می رسید و فلان می کرد یا مادر داماد هم حتما رفتارهای بد داره و . . .

    نمیخام فعلاً بحث گسترده ای در خصوص بدی فمنیسیم یا خوبی زنان سنتی (=مادران من و شما) داشته باشیم . فعلا بدون که همه ی ایراد در زن شما نیست و ایشون تحت تاثیر یک گفتمان جدید داره رفتارهایی میکنه که من و شما شاید نپسندیم و از مادران خودمون ندیده باشیم . فعلاً یک مقدار توضیح بدید که مشکلات خود شما (مسئو
    لیت پذیر نبودن و
    وابستگی افراطی
    به خانواده
    ) چقدر صحت داره . . .

    در مورد اینکه ایشون دلش برای شما سوخته و زن تون شده ، من شک دارم که این حرف چیزی بیشتر از یک تلاش برای تحقیر کردن شما باشه. یعنی خیلی بعید هست که ایشون فقط از روی دلسوزی زن شما شده باشه و خودش رو فدا کرده باشه. خوب اگر ایشون انقدر دلسوز هست ، امروز هم باید به خاطر همون دلسوزی با شما کنار بیاد!! به هر حال ، به نظر خود شما آیا واقعا خانوم شما به شما علاقه نداره؟؟ این سوال رو فقط شما میتونی جواب بدی . جدا از کل کل های معمول ، آیا ایشون شوهرش رو دوست نداره و هیچ وابستگی به رابطه با شما نداره؟

    در مورد مساله اساسی یعنی رابطه جنسی و کیفیت اون ، توضیح ندادید!
    ویرایش توسط behzzad : جمعه 13 مرداد 96 در ساعت 22:13

  9. 2 کاربر از پست مفید behzzad تشکرکرده اند .

    mchavoshifans (یکشنبه 15 مرداد 96), Quality (پنجشنبه 08 آذر 97)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 آذر 97 [ 02:33]
    تاریخ عضویت
    1396-5-13
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,377
    سطح
    20
    Points: 1,377, Level: 20
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    61

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط behzzad نمایش پست ها

    توضیح دادید که خانوم تون هم خودش همین مسائل رو داره. ولی سوال من اینه : آیا خود شما هم در
    مسئولیت پذیری و
    وابستگی
    ، مشکل دارید؟؟
    من مشکلی با این وابستگی ندارم اما اینکه انکار میشه مشکل دارم
    اما اگه منظورتون منم در مورد وابستگیم و مسئولیت پذیریم بگم که من هرگز قبول نمیکنم که مسئولیت پذیر نیستم اما در مورد وابستگیم اینه که بهتره بگم نبوده ولی بوجود اومده چون خانومم منو طرف خودش نکشوند و جذب نکرد و منم برای همین وابسته شدم (خداروشکر وابسته خانواده شدم نه خانوم دیگه ) البته وابستگی من شدید نیست مثل خانومم که خوابش نمیبره ( به نظر خودم من اهمیت به خانواده ام میدم )
    نقل قول نوشته اصلی توسط behzzad نمایش پست ها
    اینا رو از زبون خانوم تون بگید. مثلا چه شواهدی ارائه میده تا اثبات کنه شوهرش در
    مسئولیت پذیری و
    وابستگی
    ، مشکل جدی داره؟ در اینجا من دنبال این نیستم که کی بیشتر مشکل داره ، شاید خانوم تون بیشتر مشکل داشته باشه ولی ما دنبال درست کرذن مساله هستیم و فعلا بهتره روی رفع مشکلات رفتاری و شخصیتی شما فکر کنیم. همه ی ما مشکلات رفتاری و شخصیتی داریم و این به معنی تعرض به شخصیت شما نیست. ولی چون دسترسی به خانوم تون نداریم و ظاهرا ایشون خودش رو مبرا از ایراد میدونه و قصد جدایی هم داره ، بهتره روی شما تمرکز کنیم و در مرحله اول ببینیم کجاها خانوم تون حق داره .
    ، مشکل دارید؟؟
    بالا توضیح دادم مثال یه دونه مسئولیت پذیری رو بالا گفتم در مراسم ختم عمه ی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط behzzad نمایش پست ها
    این رو هم اضافه کنم که اگر قبلن زنی به مادرشوهرش در جمع گستاخی می کرد ، مادر همون دختر اولین نفری بود که دخترش رو ادب می کرد و از مادر داماد عذرخواهی میکرد . بعد هم بقیه ی اطرافیان بودن که فشار می آوردن تا رفتار اون زن عوض (=اصلاح) بشه . ولی امروز دیگه این نیروها وجود ندارن و متاسفانه نیروهایی در جهت معکوس وجود دارن . اطرافیان میگن که مادر داماد باید شعورش می رسید و فلان می کرد یا مادر داماد هم حتما رفتارهای بد داره و . . .
    ، مشکل دارید؟؟
    آره دقیقا الان مادر خانومم حمایت میکنه از دخترش و طلاق و من جز خوبی به ایشون نکردم هر جا خواسته بره و گفته بردمش و نزاشتم تنها خونه بخوابه و ..... در صورتی که اصلا وظیفه نداشتم
    اما الان ایشون داره از دخترش حمایت میکنه و بنده بهش پیام دادم که با هم صحبت کنیم که مادر خانومم میگه فکر نمیکنم صحبت ما دو تا مشکلی رو حل کنه
    نقل قول نوشته اصلی توسط behzzad نمایش پست ها
    در مورد اینکه ایشون دلش برای شما سوخته و زن تون شده ، من شک دارم که این حرف چیزی بیشتر از یک تلاش برای تحقیر کردن شما باشه. یعنی خیلی بعید هست که ایشون فقط از روی دلسوزی زن شما شده باشه و خودش رو فدا کرده باشه. خوب اگر ایشون انقدر دلسوز هست ، امروز هم باید به خاطر همون دلسوزی با شما کنار بیاد!!
    ، مشکل دارید؟؟
    چرا اینو همه جا گفته توی جلسه مشاور و به خودم و برادرش و...
    اینکه نمیخواد کنار بیاد میگه دیگه نمیخوام عمرم هدر بشه
    نقل قول نوشته اصلی توسط behzzad نمایش پست ها
    به هر حال ، به نظر خود شما آیا واقعا خانوم شما به شما علاقه نداره؟؟ این سوال رو فقط شما میتونی جواب بدی . جدا از کل کل های معمول ، آیا ایشون شوهرش رو دوست نداره و هیچ وابستگی به رابطه با شما نداره؟
    ، مشکل دارید؟؟
    ایشون از لحاظ من هیچ علاقه ای نداره به من
    و هیچ وابستگی نداره چون اگه داشت حداقل تلاش برای برگشت میکرد و حداقل به تلاش من پاسخ میداد
    نقل قول نوشته اصلی توسط behzzad نمایش پست ها
    در مورد مساله اساسی یعنی رابطه جنسی و کیفیت اون ، توضیح ندادید!
    ، مشکل دارید؟؟
    در مورد رابه جنسی خوب بود تا زمانی که این اختلاف ها شروع شد و میل من کم شد به رابطه چون اصلا نمیتونستم زمانی که باهاش مشکل دارم رابطه برقرار کنم
    در مورد کیفیت اون هم لازمه بگم تمام تلاشمو میکردم ( خوندن مقاله ، مطلب و... ) که اون راضی باشه و خداروشکر تونستم و به خاطر این همه تلاشی که من میکردم برای رضایت اون من لذت از رابطه نمیبردم چون همش به فکر رضایت ایشون بودم تا خودم

  11. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 09 اسفند 98 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1396-5-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    3,016
    سطح
    33
    Points: 3,016, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 134 در 77 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چون قصد شما بازگشت به زندگی هست و چون خانوم ها جنس خودشون رو بهتر میشناسن ، بد نیست که خانم های تالار در تاپیک شما مشارکت بیشتری داشته باشن . . .

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 آذر 97 [ 02:33]
    تاریخ عضویت
    1396-5-13
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,377
    سطح
    20
    Points: 1,377, Level: 20
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    61

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان خیلی ممنونم از کمک هایی که کردید میومدم سر میزدم میگفتم الان راهنمایی کردن و میدیدم که هیچ

    به هر حال امروز بزرگتر ها نشستن و من و خانومم بودیم بعد از این همه صحبت و گلایه ها وپیشنهاد بزرگترها بر اینکه زندگی کن 6 ماه ببین چجوریه و قبول نکردن خانومم و در نهایت خانومم گفت یه شرط داره برگردم اونم اینه که حق طلاق رو بده به من تا برگردم به زندگی
    !!!!
    کمی حرف بی منطقی بود به نظرم کسی که با حق طلاق میخواد بیاد مطمئنا فرداش یه بهونه میاره و هم طلاق میگیره و هم مهریه

    به هر حال ممنون میشم دوستان راهنمایی کنید

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوست عزیز

    واقعیتش من از روز اول که تاپیک شما رو توی سایت خوندم کل مطلب خیلی برام گنگ و غیرواضح بود با توجه به توضیحاتتون و متوجه اصل مطلب نشدم !!

    ولی وقتی دیدم دوستمون گفتن که بهتره خانم های سایت براتون نظر بنویسن گفتم حداقل می تونم تجربه خودم به عنوان یک زن متاهل رو براتون بنویسم شاید بتونه کمکی باشه براتون و مفید واقع بشه ..

    ببینید یک زن از همسرش 5 تا چیز رو می خواد:

    1- جذابیت ظاهری و فیزیکی شوهر
    2- عشق (ابراز علاقه و محبت و تحسین زیبایی و شخصیت زن - امنیت عاطفی)
    3- وضعیت شغلی و درآمد مشخص مرد (جهت آینده نگری و بچه دار شدن با خیال راحت - امنیت مالی)
    4- خوش رفتاری (عدم توهین و تحقیر و مقابله به مثل مداوم و خشونت - امنیت روانی و فیزیکی)
    5- استقلال رای و تصمیم (عدم وابستگی در نظرات و تصمیمات مهم زندگی مشترک به خانواده یا دوستان)
    6- وفاداری (عدم خیانت و عدم وجود رابطه فراخانوادگی)

    حالا اگر مردی تمام این موارد رو رعایت کنه که زن غرق در شادی و آرامشه ... ولی خب حالا اگر بخوایم خیلی آرمانی هم به قضیه نگاه نکنیم نداشتن یک یا دو مورد رو در صورت وجود موارد دیگه میشه باهاش کنار اومد و برای رفعش اقدام کرد - البته به جز خیانت که برای اکثر خانم ها غیر قابل هضمه - حالا شما اول بشینید با خودتون مرور کنید ببینید کجای قضیه کم گذاشتید ؟

    آیا از لحاظ کار و درآمد وضعیت مشخصی که ایشون بتونه آینده امنی رو در کنار شما برای خودش متصور بشه دارید؟
    آیا بهش عشق میدید و زیباییش رو تحسین می کنید ؟
    آیا توی تصمیمات مهم و اصلی زندگی تون مثل نحوه خرج کردن یا پوشش ایشون یا سفر رفتن یا کیفیت و میزان معاشرت با خانواده تون استقلال رای و نظر دارید یا دیگران برای شما تصمیم می گیرن و گلایه و دلخوریشون روی شما اثر داره ؟؟
    آیا بهش وفادارید؟ توهین و تحقیری بهش نکردید ؟ جلوی چشم خانمتون زیبایی زن های دیگه یا شخصیت اونها رو به رخش نمی کشید ؟ مثلا پیش نیومده بگید فلانی رو نگاه ... بعد تو اینجوری ؟؟

    و مساله بسیار مهم اینکه خودتون در مورد جذابیتتون برای ایشون چی فکر می کنید؟ به اندازه کافی برای ایشون جذابیت دارید که توی روابط خصوصی تون ایشون دچار نشاط و لذت و غرور بشه و به وجد بیاد در حدی که قربون صدقه تون بره یا با الفاظ زیبا صداتون بزنه یا اسمهای قشنگ براتون بذاره ؟؟ این موارد رو توی رابطه تون مشاهده کردید تا حالا ؟؟

    و در نهایت اینکه توی زمان های قهرتون هیچوقت اثری از دلتنگی در ایشون دیدید؟ ( بدون توجه و تمرکز بر درخواست طلاق ایشون) - حالا یا اینکه به زبون بیاره یا به بهانه ای با شما تماس گرفته باشه و یا اگر هم غرورش اجازه نداده تماس بگیره در عکس العمل به تماس شما خوشحال شده باشه ؟؟

    به نظر من بعد از مرور این موارد توسط خودتون خانمتون رو بنشونید مقابلتون و خیلی آروم و صمیمانه ازش بپرسید چرا نسبت به شما و این زندگی دلسرده که مدام دنبال رفتن و درخواست طلاق و گرفتن حق طلاقه ؟ این موارد رو براش بازگو کنید و بگید مثلا از این ناراحتی ؟ اینکه می گید به دیگران فلان دلیل رو عنوان می کنه نه! خودتون رو در رو باهاش صحبت کنید ..

    تجربه من میگه اینکه توی مهمونی فلان شد و یه حرف پس و پیش شد نمی تونه دلسردی بیاره در حد درخواست طلاق !! مگر اینکه خدایی نکرده ایشون و خانواده شون ذاتا اهل زندگی نباشن !! یا اینکه ایشون به جای شوهر یک برده بخوان !! اگر بهتون گفت مسئولیت پذیر نیستی خیلی آروم بهش بگید عزیزم تو مسئولیت پذیری رو چی تعریف می کنی ؟ مثلا باید چکار کنم که تو راضی باشی ؟ یا چکار باید می کردم که نکردم؟ در مورد وابستگی هم که ایشون عنوان کردن همینطور ...

    ببینید یک چیز اساسی باید این وسط وجود داشته باشه که ایشون رو دلسرد کرده و خانواده ش هم دارن برای طلاق ازش حمایت می کنن!! ازش دربیارید ببینید سنگ گم شده این بنا چیه ... بعد پاسخ شون رو بیارید اینجا مطرح کنید تا بیشتر بتونیم راهنمایی تون کنیم ...

    ناامید نباسید

    إن شااللّه خدا کمکتون می کنه و مشکلتون حل میشه

  14. 2 کاربر از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده اند .

    behzzad (یکشنبه 22 مرداد 96), mchavoshifans (شنبه 21 مرداد 96)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.