سلام به همگي
من ٢ساله ازدواج كردم با اختلاف سني ١٠ سال كه اوايل خيلي اذيت شدم چون نميتونستم با شوهرم اونجوري كه بايد حرف بزنم دوران دوستي همه چيز خوب بود ولي بعد از ازدواج همه ي حرفها من براي ايشون نادرست و اشتباه ميومد و دعوا راه مينداخت الان احساس ميكنم كه اعتماد به نفسمو از دست دادم براي هر چيزي از همسرم ميخوام كه نظر بده حتي لباس پوشيدنم ، اوايل زندگيمون خيلي بحث و جدال داشتيم و با اومدن بچه بدتر شد و الان يه چند ماهي هست كه زندگيمون رو به آرامش هست و دارم سعي ميكنم اعتماد به نفسمو بالا ببرم ولي كار خيلي سختي هست و اينكه ديگه دلم نميخواد با شوهرم درباره ي چيزي به جز بچمون حرفي بزنم و البته اين رفتار بازخورد رفتار همسرم هست كه هميشه تا حرفي زدم سرزنشم كرد، ارتباط من با خونواده شوهرم خيلي خوبه ولي شوهرم اصلا رابطه ي خوبي با خانواده ي من نداره و نميدونم چجوري درستش كنم تا الان با صبر من و بخشندگي خانوادم يخورده بهتر شده ،چون شوهرم چند باري شديدا به خانوادم بي احترامي كرد
مشكل ديگه اي كه دارم داشتن يه جاري حسود هست كه اذيتم ميكنه تو خلوت فوقالعاده بي محلي ميكنه و بي احترامي ولي تو جمع خانواده همسرم و در حضور همسرانمون خيلي با احترام برخورد ميكنه همين رفتار و با بچه ي ٨ ماهه من هم داره اون قبل ازدواج كرده و چند سالي از من بزرگتر هست وقتي هست خيلي عصبي ميشم و استرس ميگيرم نميدونم چرا و اينكه من هيچ حسي نسبت به اين خانم ندارم نه ازش بدم مياد نه خوشم مياد و اينكه اصلا نميتونم به شوهرم بگم رفتار اين خانم رو چون فوقالعاده روي خانوادش حساس هست و اگر حرفي بزنم ميدونم باعث دعوامون ميشه نميدونم چطوري باهاش رفتار كنم واقعا
علاقه مندی ها (Bookmarks)