به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17

موضوع: افکار منفی

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 بهمن 96 [ 10:57]
    تاریخ عضویت
    1395-9-20
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,110
    سطح
    18
    Points: 1,110, Level: 18
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    افکار منفی

    نزدیک به یک سال از موضوع می گذره تو تمام مدت سعی کردم به خودم یاد بدم که تا از چیزی مطمعن نیستم باور نکنم و تو ذهنم اون فکر رو پرورش ندم بعضی اوقات موفق بودم
    همسرم بارها با من حرف زده
    اما ته ذهنم هنوز اعتماد قبل رو ندارم واقعا ندارم احساس می کنم همه چیز تظاهر و دروغه تو این مدت بارها دروغ شنیدم
    انگار دلش می خواد بازی کنه داستان بسازه هر روز جلو تر میرم حس می کنم ازش بیشتر دارم دور میشم حس می کنم اصلا نمیشناسمش
    احساس می کنم از نظر عاطفی امنیت ندارم تمام اون شور و عشقی که بود تو من از بین میره اگه کاری میکنه یا حرفی می زنه میگم اینم فریبه اینم بازیشه منتظره من پامو از در بذارم بیرون یا نباشم

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 بهمن 96 [ 10:57]
    تاریخ عضویت
    1395-9-20
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,110
    سطح
    18
    Points: 1,110, Level: 18
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اشتباه کردم اشتباه بزرگی کردم
    هربار تلاشمیکنم واعتماد می کنم یه چیزی باعث میشه بفهمم اشتباه کردم
    رابطمون روز به روز سردتر میشه
    همسرم حتی تمایلی نداره که من خونه پیشش باشم کسی که نمیذاشت یه لحظه هم تنها جایی برم مدام من رو میفرسته این و ور و انور و میگه میخوام مستقل باشی در صورتی که من قبل از ازدواج کاملا مستقل بود و همه کارهام رو خودم انجام می دادم و حل و فصل می کردم
    سرده حرف نمیزنه دیگه هیچ محبتی نداره حسه اضافه بودن توی خونه دارم
    وقتی باهاش حرف می زنم و احساسم رو میگم میگه خب برام جذاب نیستی توسردی تو فاصله میگیری تو بلد نیستی منو رو به وجد بیاری
    یا نیست و اگر هم هست خوابه وقتی بهش میگم چرا اینقدر فاصله گرفتی بهانه گیری میکنه میگه به خونه نمیرسی و کثیفی شلخته ای در صورتی که تا چند وقت پیش گله می کرد تو چرا اینقدر تمیز می کنی از جاش حتی بلند نمیشه همش میگه حالم خوب نیست حوصله ندارم پیشنهادات من رو مدام رد می کنه حاضر نیست برای خوابیدن حتی جا به جا بشه
    می بینم با بقیه قرار میذاره میره پنهان کاری می کنه گوشیش رو قایم میکنه پاک می کنه وقتی بهش میگم میگه اینا توهمات توعه اونقدر این حرفها رو میزنه که هم خودش و هم بقیه باور کنن من یه بیمار روانیم که تنبلم و فقط گیر میدم
    به بقیه میگه تا چند ماه دیگه طلاق میگیرم
    من اشتباه کردم که فکر می کردم می تونم زندگیم رو آروم کنم و آرامش رو برگردونم
    همسرم من رو نمی خواد بهونه میاره که من کلافه بشم و بذارم برم خودم
    واقعا نمیدونم چرا به این سمت رفتیم چرا با یه آدمی که نمیتونه متعهد باشه دارم ادامه میدم

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اردیبهشت 03 [ 09:51]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    141
    امتیاز
    8,913
    سطح
    63
    Points: 8,913, Level: 63
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    597

    تشکرشده 274 در 108 پست

    Rep Power
    31
    Array
    لطفا یه شرحی از خودتون و همسرتون. سنتون. شیوه آشنایی و اینکه چند سال هست زندگی میکنید بفرمایید.

    همسرتون به چه کسی گفته بزودی جدا میشیم؟

    مواردی که مشاهده کردید و ارتباطات ایشون چی هست؟

    سعی کردید تا حالا همراه ایشون به مشاوره خانواده برید؟

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 بهمن 96 [ 10:57]
    تاریخ عضویت
    1395-9-20
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,110
    سطح
    18
    Points: 1,110, Level: 18
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Quality نمایش پست ها
    لطفا یه شرحی از خودتون و همسرتون. سنتون. شیوه آشنایی و اینکه چند سال هست زندگی میکنید بفرمایید.

    همسرتون به چه کسی گفته بزودی جدا میشیم؟

    مواردی که مشاهده کردید و ارتباطات ایشون چی هست؟

    سعی کردید تا حالا همراه ایشون به مشاوره خانواده برید؟
    همسرم 32 ساله و من 30 ساله هستم از نظر سطح تحصیلات خانواده و شغلی هر دو در یک رتبه بالای اجتماعی هستیم
    می دونه که من پیش مشاور میرم و از این موضوع خیلی وقتها استفاده میکنه که مشاورت بهت نگفته اینکار نکنی یا اینکار رو بکنی؟ در حالی که فکر میکنه حرفها و تفکرات خودش درسته و بقیه دارند راه اشتباه رو تو زندگی میرن
    توی تاپیک قبلی در مورد پنهانکاریهای هنسرم و روابطش با خانوم های دیگه شرح دادم
    همسرم با دوست دختر های سابقش در ارتباطه اینطور بگم که به قول خودش نمیشه با بی احترامی باشهاشون برخورد کنه چون میترسه بیان ابروریزی کنن ( یه دورغ دیگه وقتی میتونه خطش رو عوض کنه یا جواب نده اصلا ) و فقط بهشون میگه که ازدواج کرده و اونا خودشون با اینکه می دونن ایشون متاهله میان سراغش (بارم یه دورغ دیگه)
    اینکه
    تا چند ماه دیگه طلاق میگیره هم به یکی از این خانم ها گفته بود که فلانی من ازدواج کردم و نمی تونم با تو قراری بذارم مثل قبل ولی تا چندماه دیگه طلاق می گیرم و بعد اون خانم دعوتش کرده بود به ناهار تو یه رستوران
    موارددیگه هم بوده که بعد از مدتی وسط حرفاش متوجه میشم که مثلا با کسی بیرون رفته یا قرار گذاشته و بیشتر موارد پنهان میکنه
    به من میگه تو خوب میشی این شک تو طبیعیه همه اینجورن باید توام یاد بگیری که خوب شی اونقدر تلقین میکنه حرفش رو محکم می ایسته که خودش و من باور کنیم که من در اشتباهم و تخیلاتمه این اتفاقات سابقا اشتباهاتش رو قبول میکرد اما الان مدتیه که تو روی من می ایسته و خیلی محکم میگه مشکل تویی تو سردی تو تنلبی در حالی که مدام داره منو پس میزنه و فاصله میگیره اینا بهونه گیری های جدیدشه میگه که منو ذله کنه شاید
    من دیگه به هیچ حرفش اعتماد ندارم
    حتی گاهی شک میکنم میره سرکار یا نه یا اگه به خواهرش سر میزنه فکر میکنم دروغ میگه و جای دیگه قرار داره چون بارها و بارها دروغاش برام رو شده مثال زیاده برای این موارد ولی نمی تونم به روش بیارم چون میفهمه که از گوشیش همه اینها رو متوجه شدم یا خودش بین حرفاش لو داده خودشو

    واقعا کلافم واقعا نمی دونم چی میخواد نمیدونم درد چیه میگه تورو دوست دارم زندگیمو دوست دارم عاشقتم یا اینکه ببین دوست داشتن و خوستن فقط به رابطه زناشویی نیست بدون اون هم میشه دوست داشت یا مثلا من تورو با همه ایرادات می خوام همینجوری قبولت دارم اینم سرنوشت من بوده . واقعا اتیش میگیرم اینها رو میگه
    در برابر همه چی دارم صبوری میکنم نمی دونم تا کجا دووم میارم

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام
    مشاوره دونفره هم رفتین؟ توی فضای خوب و آروم بهش پیشنهاد بدین که اگر مثل شما دوست داره که این زندگی از نو ساخته بشه باهم برین مشاوره دونفره. بهش بگو که تمایل شما روی ساختن مجدد این زندگیه و به نظرت این رابطه پتانسیل از نوساختن رو داره.نظر خودش رو جویا شو و بهش بگو با من هم عقیده ای؟ سعی کن توی این چند دقیقه کاملا مهربان و پذیرا باشی و بیشتر بشنوی و تصمیم گیری رو به زمان های دیگه موکول کن. روزی که میخوای باهاش حرف بزنی از کوره در نرو افسرده نباش به خودت برس به خونه و زندگی و فضا رو واسه گفتگو آماده کن؛ حتی درمورد زمان گفتگو هم تحمیلی نکن ازش بپرس الان آمادگی داری باهم گفتگو کنیم؟ اگر گفت نه بگو هروقت آمادگی داشتی به من بگو من منتظرم.
    صبرت رو بالا ببر و اینکه اگر توی زندگی مشترکت انرژی دریافت نمیکنی بالاخره باید این انرژی روزانه ات رو ازجایی تامین کنی که توی زندگی مشترکت قرارش بدی. اگر مشاور در مورد ورزش یا کلاس های دیگه صحبتی کرده بهش عمل کن.
    امیدوارم موفق باشی

  6. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    زندگی خوب (سه شنبه 14 شهریور 96)

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 بهمن 96 [ 10:57]
    تاریخ عضویت
    1395-9-20
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,110
    سطح
    18
    Points: 1,110, Level: 18
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مشاوره دونفره نمیاد میگه خودت برو اگه حس می کنی آروم میشی
    بارها باهاش جرف زدم من ذاتا آدم آرومیم خودشم ارومه در آرامش کامل این حرفها رو میزنه و اینجور گوشه کنایه میزنه تا به حال نه اون پرخاش کرده و نه من عصبانی برخورد کردم الان هم میاد خیلی مهربون برخورد میکنه انگار نه انگار مشکلی پیش اومده و مهربونی اون حرفها رو بهم میزنه

    جلوی من فیلم بازی میکنه محبت و مهربونیش هم برای اینه که جو خونه متشنج نشه و اروم بمونه دروغ پشت دروغ پنهانکاری خیانت فریب بارها و بارها و بعد در کمال آرامش و با مهربونی بهم تلقین می کنه دارم اشتباه میکنم
    انگار میخواد من بیمار کنه من نه شکاک بودم نه باور داشتم این چیز ها رو تو زندگیم غر نزده بودم معروف بودم به صبوری اما اینقدر گفته وای چطور تورو تحمل میکنن اینقدر غر میزنی که دیگه باورم شده اگه حرفی بزنم غر زدنه
    و در نهایت همه این ها فقط میگه اینا ساخته های ذهنه توعه توفکر می کنی افکارت درسته

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام RIRARIA

    چرا اسم تاپيكت را گذاشتي افكار منفي؟

    من فكر نمي كنم كسي غير از شماهم بود كاملا اعتماد مي كرد.

    از نوشته ها و احساسي كه منعكس كردي كاملا مشخص هست حسابي بهم ريختي و احتياج به ارامش و نظم در تفكر داري كه بهترين تصميم را بگيري

    بنظر من :
    ١) حتما اينجا از مدير همدردي و فرشته مهربان مشاوره بگير(مشترك ازاد شو ) شما بايد دقيقا متوجه بشوي كه همسرتان در اين ارتباطات دنبال چه چيزي هستند و همين طور كمبودها و نقاط ضعف ارتباطيتان كاملا مشخص شود

    ٢) اگر فرصت كردي ارسالهاي مربوط به مدير همدردي و فرشته مهربان و اقاي sci را حتما بخوان

    و اما

    بجاي صبر منفعلانه و فوكوس روي تنقاضات رفتاري و كلامي ايشان

    يك مدت كاملا طبق گفته مشاورين حاذق عمل كن. قضاوت نكن. خشمگين نباش. متوقع نباش. مثل يك معشوق واقعي بخودت برس برژيمت. يك چك اپ كامل بشو احتمالا تا الان بايد خيلي براي خودت كم گذاشته باشي. مثل يك مادر كه وقتي به فرزند دوساله اش محبت مي كند هيچ انتظاري ندارد انتظار توقع جبراني نداشته باش. كانون توجه را از همسرت بردار روي خودت بگذار. موبايلش را چك نكن. مدام از ايشان نپرس با كي بوده و چه مي كرده. حتما در مواقع مناسب پيشنهاد تفريح به همسرت بده باهم بيرون بريد .پارك. كافي شاپ. لباسهاي خيلي شيك بپوش . كلاس ورزشي برو.اگر كاربيرون مي كني تا جايي كه امكان دارد زودتر منزل بيا. و اگر هم خانه داري حتما يك كلاس هنري مورد علاقه ات را ثبت نام كن... و هزار كار انرژي بخش و پيشنهادهاي هيجان انگيزي كه قطعا در زمان نامزدي انجام مي داديد

    مطالعه كن روي عزت نفست كار كن . حرفهاي مشاورين را حتما عملي كن

    تا يك مدت زمان معين. تا زماني كه مطمين شدي تمامي تلاشت را كردي، تمامي تلاشت را، اگر رابطه اصلاح شد بسيار عالي اگر هم همسرتان همراهي نكردند و نخواستند تغييري ايجاد كنند شما تكليف خودت را مي داني


    براي اينكه بتواني خوب عمل كني بايد انرژي داشته باشي پس فعلا انرژي خودت را بجاي هدر دادن در نگراني و...ان را صرف حل مساله كن

    براي تو ارزوي توان و جسارت و پشتكار دارم ،اميدوارم خودت دست خودت را بگيري و بخودت كمك كني

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  9. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 بهمن 96 [ 10:57]
    تاریخ عضویت
    1395-9-20
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,110
    سطح
    18
    Points: 1,110, Level: 18
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه مدتی نمی تونستم وارد حساب کاربریم بشم
    روز به روز اوضاعم داره بدتر میشه و نمی تونم حتی یه کلمه حرف بزنم
    مستاصل شدم همسرم حاضر به اومدن به مشاوره نیست حتی نمی تونم اشاره بکنم به اینکه چی داره رنجم میده چون فقط میگه اینا توهمات ذهنه توست و تو مشکل روحی داری یا میگه چرا با این افکار منفی زندگی قشنگمون رو می خوای خراب کنی اما من میبینم واقعیت چیز دیگه ایه و نمی تونم اثبات کنم نمی خوام بدونه که کنترلش میکنم
    ارتباطاتش با یکی از اون خانوم ها ادامه داره اون خانوم میدونه ایشون ازدواج کرده اما مدام اصرار به ارتباط داره و حتی از وجود من شاکیه که چرا بودن من باعث شده همسرم کم ببیندش و کنارش باشه
    من روز به روز بیشتر ازش متنفر میشه حق داره گله کنه کنه من دیگه بهش محبت نمی کنم چون واقعا نمی تونم - نمی تونم تحمل کنم کسی تو چشم من نگاه کن و دورغ بگه در حالی که می دونم حقیقت چیز دیگه ایه من حتی می ترسم یک ساعت همسرم رو تنها بذارم و به کارهای شخصی خودم برسم چون سریع یا قرار میذاره یا زنگ میزنه
    باها گفتم اگه مشکل یا کمبودی داری بگو فقط و فقط ابراز رضایت میکنه
    چند روز پیش تصمیم داشتم خودم جلوی خودش خیلی محترمانه با اون خانم حرف بزنم اما دیدم اون خانم می دونه من بگم که چی بشه
    دستم به هیچی بد نیست هم زندگیم داره می پاشه هم نمی تونم اثبات کنم
    واقعا باید پیکار کنم مشاو رخودم فقط بهم میگه به خودت برس دیگه چقدر برسم چقدر انعطاف بخرج بدم تا کجا به زبون نیارم
    حتی می ترسم به زبون بیارم همه چیز نابود شه تو روم نگاه کنه بگه اره همینه هیچی تغییر نکنه

  10. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام دوست عزیز

    حالتون رو درک میکنم.شرایطی که تجربه میکنید خیلی سخته و مسلمه که موندن تو این شرایط اصلا به نفعتون نیست.

    یه سوال ازتون داشتم.شما میگین که همسرتون پنهانکاری میکنه و پیامهاش رو پاک میکنه.شما اخیرا چه مدرکی از خیانت ایشون دیدین؟

    چطور مطمئن هستین که ایشون در حال حاضر خیانت میکنه؟

    منظورم ارتباطات قبلیش که ثابت شده و خودش هم قبولشون داره نیست.مثلا توی دوهفته اخیر چیزی

    ازشون دیدین؟

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 بهمن 96 [ 10:57]
    تاریخ عضویت
    1395-9-20
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,110
    سطح
    18
    Points: 1,110, Level: 18
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این ارتباط جدید با خانومیه که یک سال پیش باهم ارتباط داشتن به خاطر یه پروژه ای اون خانوم میدونستن که همسرم متاهله و واضح به همسرم میگفتن زنت رو یه مدت بفرست بره جای دیگه یا اینکه من مانع ارتباط عاشقانه اونها شدم و در نهایت با کلی تاسف و پیشمونی گفت که نمی خواد زندگی مارو خراب کنه و میره ولی بعد از یک سال هنوز هست هر روز عکس میفرسته و پیغام می ده دلتنگی می کنه حتی وقتی جوابی بهش داده نمیشه
    مدام به همسرم تذکر می دادم که خودش و نحوه جواب دادنش به این خانم این اجازه رو بهش داده که انجور ادامه بده ولی در جواب میگه من نمیتونم به مردم بی احترامی کنم این گوشیه من خودت جوابشو بده ولی بعدا دیدم اسم اون خانم رو عوض کرده تو گوشیش در نهایت من شدم زن شکاک و غرغرو که مدام گله می کنم و خوشی زیر دلم رو زده و زندگی قشنگمون رو دارم خراب می کنم
    چند شب پیش اون خانوم بهش پیغام داد و ابراز دلتنگی می کرد که مدت طولانیه نتونستن ببینن همو و ایشون دلداریشون میدادن این پیغام رو هنوز پاک نکرده بود اون لحظه
    یا سه هفته پیش گفتن که میرن خونه خواهرشون و کار واجبی دارن اگه من همراشون برم معطل میشم و باید حتما تنها برن موقعی که می خواستن برگردن خونه زنگ زد که چیزی احتیاج ندارم برای خونه چند دقیقه بعد خواهرش به من زنگ زد برای احوال بپرسی و گفت که از قبل از سفرشون من و همسرم رو ندیده و دلشون تنگ شده و دعوتمون کرد که اگه وقت داریم یه شب بریم پیششون برای شب نشینی
    این مورد رو بهش گفتم که خواهرت زنگ زد و دعوتمون کرد اونجا برای امشب که نذاشت حرفم تموم بشه و سریع حرف رو عوض کرد که آره کاری پیش اومد نتونستم برم خونشون با هم میریم امشب
    من هر ساعت نشستم و گوشیش رو چک نمیکنم ولی دو سه ماه یباری هم که می بینم به خاطر حرفاهای ضد و نقیض و مشکوکانش این چیزهارو می بینم
    اینم می دونم این بره یکی دیگه رو پیدا میکنه همه رو می خواد انگار همه رو داشته باشه بیمار ارتباط با دیگرانه و این داره منو آزار میده
    شبها خوابم نمیبره نگاهش میکنم که چطور عاشقانه با من حرف میزنه و باور نمیکنم
    باورم نمیه پشت اون چهره اونهمه دروغ و فریب پنهان شده
    ویرایش توسط RIRAYA : شنبه 15 مهر 96 در ساعت 13:11


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.