سلام امروز خیلی دلم گرفته راستش اصلا نمیدونم مشکلمو چجوری بیان کنم دیگه از زندگیم خسته شدم درکنار همسرم خوشحال نیستم راستش ماساکن یکی از شهرستان های اصفهانیم باشوهرم حتی تا اصفهان نرفتیم یکم بگردیم تا حالا باهم نرفتیم خیابون قدم بزنیم به زور باهام حرف میزنه و تنها داخل ماشین که میخوایم بریم جایی شروع میکنه حرف زدن و کاش حرف میزد اینو اونا مسخره میکنه گفتم بچه دار شم از تنهایی دربیام دکتر گفت یروزروز درمیون ارتباط داشته باشین ولی من و همسرم درماه فقط یکبار رابطه داریم امروز بی بی چکم منفی شد و یه عالمه گریه کردم توزندگیم خیلی تنهایی میکشم هر روز عصر برا خودش میره کافه حتی نمیتونم اعتراض کنم تنها جایی رو که دارم برم خونه ی مامانمه والبته بگم که همسرم با مادرم قهره فقط من میرم اونجا تازه اگه نخوامم برم میگه خونه تنها نمون البته خونمون جای پرتیه و بخاطر وضع مالیمون مجبور شدیم اینجارو کرایه کنیم و شباش ترسناک وبراهمین نمیتونم تنها بمونم خیلی خستم گاهی حس میکنم همسرم ازم چندشش میشع خیلی تنهایی میکشم
- - - Updated - - -
گاهی میشینم کنارش میخوام باهاش حرف بزنم همون لحظه پیام بازرگانی فیلم براش جذاب میشه حسرت خیلی چیزا به دلم مونده تنهایی خیلی بهم فشار میاره گاهی از تنهایی زیاد دلم میخواد خفه شم
علاقه مندی ها (Bookmarks)