به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array

    Gadid فحاشی و بی احترامی همسرم به خانوادم..توروخداکمکم کنید

    سلام دوستان.من تاپیک اینجا زیاد داشتم و کم و بیش حلش کردم...
    5ساله ازدواج کردم یه دختره سه ساله دارم. همسره من از لحاظ روحی بیماره ولی خودش اینو قبول نداره و به هیچ وجه راضی نیس بره دکتر یا حتی مشاور..به ختطر استرس یه مدت زمان زیادی سرخود قرص مصرف میکرد که یه بار اوردوز کرد و یه دعوا و کتک کاری شدید راه انداخت که به خیر گذشت شش ماه پیش..بعدش گفت دیگه نمیخورم و اونوزیاد خورده بودم قاطی کرده بودم..
    همسره من چندتا خصوصیت بد داره که نیاز به درمان داره بدبینه بشدت، فحاشی و بد دهنی داره، بسیار مغروره و خودشو عقله کل میدونه واصلا فکرنمکنه مقصره و اشتباهش رو بپذیره و کاملا چندگانه است اصلا نمیتونه تصمیم بگیره همش این شاخه اون شاخه و تغییر شغل داره، یه لحظه عاشق یه لحظه فارق..........
    یه ماه پیش میخاست خونه بخره خودش زنگ زد به خانواده من (مامان، بابا و خواهرم که مجرده) بیان افطار خونمون و به اتفاق بریم خونه رو ببینیم که از نظر ما اکی بود و شوهرم با بابام بره قرارداد بنویسن(اینم بگم با خانواده خودش خیلی رفت و امد نداریم کلا همشون اینطورین و شوهرم خودش میره خونه مادرش سر میزنه) ...وقتی زنگ زد به بابام گفت بیاین بابام گفت اگه خودتون دیدید و پسندید بگیرید ولی شوهرم گفت نه شما هم بیاین ببینین اگه خوب نبود بگبد..همه چی خوب پیش رفت همه رفتیم دیدیم خونه رو بعد ما اومدیم خونه و شوهرم با بابام رفتن برای قرارداد...گویا تو بنگاه شوهرم هی منم منم میکنه و خط و نشون میکشه برای فروشنده بنگاهیه هم با بابام بد صحبت میکنه آقا قاطی میکنه و داد و بیداد میاد بیرون و میگه این خونه طلا بشه هم من نمیخرم و داد و بیداد که شماها کی هستین همتون کارگرید و .....
    میان خونه..ما هم نشسته بودیم شوهرم شروع کرد به تعریف برای ما و صداشو هی بالا میبرد بعد برگشت گفت من آدم قاطی و عصبی هستم اگه هرکی دیگه بود مینوشت قراردادو مادرم برگشت گفت اقا..جان خوب نیس اینقد زود عصبی بشی برای خئدت بده به خودت فشار میاد با ارامشه تمام...یه دفعه شوهرم منفجر شد که اصلا به تو چه ربطی داره که داری به من درس اخلاق میدی من همینم که هستم من اینطوری بار اومدم اصلا تقصیره منه که شمارو ادم حساب کردم شماها لیاقت ندارین و پدر و مادر من فقط سکوت کردن و مادرم گفت من که چیزی نگغتم ای بابا ببخشید بابا منظوری نداشتم اونم فقط داد و بیداد و بی احترامی سوییچ رو برداشت گفت میرم خونه مادرم و خلاصه بماند که چه قدر توهین کرد چه قدر بددهنی کرد و مادرم اومد از در بره بیرون بهش گفت حیف دختره من ...اونم دوباره شروع کرد برو زنیکه آدم نیستی و .....
    الان خیلی ناراحتم از این اتفاق من سکوت کردم توی فرصت مناسب گفتم کارت درست نبود ولی فقط اونا رو مقصر میدونه و میگی بمیرم نمیخام ببینمشون و فقط بهشون فحش میده
    من الان باید چیکار کنم واقعا
    مشاور هم رفتم فایده نداشت

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1395-10-26
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    2,059
    سطح
    27
    Points: 2,059, Level: 27
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    61

    تشکرشده 175 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شماعيب هاى شوهرتون رو خيلى خوب نوشتين اما از خودتون چيزى نگفتيد. كمى هم از خودتون بگيد.
    ویرایش توسط Shayeste : یکشنبه 25 تیر 96 در ساعت 08:58

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    عزيزم همون طور كه گفتي شرايط شبيه هم داريم
    اميدوارم خدا به هممون كمك كنه
    من كه دلم ميخاد فقط جدا شم ولي ميترسم

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Shayeste نمایش پست ها
    شماعيب هاى شوهرتون رو خيلى خوب نوشتين اما از خودتون چيزى نگفتيد. كمى هم از خودتون بگيد.
    من آدم صبوری هستم موقع عصبانیتش سکوت میکنم و خودخوری که خیلی هم خوب نیست چون چنددفعه جوابشو دادم و ائضاع خیلی بدتر شد..ولی هر وقت از دستش دلگیر باشم کاملا توی چهره و رفتارم مشخصه و به عبارت دیگر نمیتونم فیلم براش بازی کنم.همسره من مخالفه رفت و آمده مخصوصا اقوامه من با وجودیکه شاید از خانواده خودش بهش بیشتر احترام بزارن به خاطر اینکه من بچه اولم و کلا دوتا بچه ایم و همسرم بچه اخره و ده تا بجه ان این محبت و وابستگی من رو به خانوادم درک نمیکنه همینطور من هم خیلی توقع ها از خانوادش دارم توقع محبت دارم که دریغ از یه ذره محبت و یه کم هوا داشتن که من باهاش کنار اومدم.من شاغلم در اداره دولتی فوق لیسانسم همسرم در حال حاضر بیکار قبلش کارش آزاد بود که الان با فروش مغازه بیکاره البته قراره دنباله کار باشه و بره سرکار..
    هر حرفی از جانب خانوادم رو بد تلقی و برداشت میکنه فکر میکنه همه بهش حسادت دارن و چشم دیدنش رو ندارن...............
    من تو این چندسال فقط فکر اصلاحه زندگیم بودم چندین بار اینجا تاپیک گذاشتم چندین برخورد بد با خانوادم داشته ولی باز تکرار میشه با اینکه اونا اصلا کاری به کارش ندارن که هیچ محبتشون هم بی شائبه اس.چه بسا میدونم که همین محبتهای اینطوری همسرم رو به قول معروف پررو کرده..تلاشهایی که توزندگیم کردم نمیگم بی نتیجه بوده خیلی جواب داده ولی متاسفانه همسره من صفر و یکه...با یه بی احترامی تمام روزهای خوب و خوش رو از بین میبره..اینم بگم ما فقط با خانواده من رفت و آمد داریم البته داشتیم..کلا خانواده خودش با هیچ کس رفت و آمد ندارن مگر عید به عید نمیگن زنده این یا مرده البته همسرم هر روز میره و خودش به مادرش سر میزنه چون وسطه راهشه و حتی من چندبار گفتممارو هم ببر گفت نیازی نیس نمیخاد.
    اینم بگم مادره همسرم و حتی همه خواهربرادراش از همسره من با اینکه از همه کوچیکتره حساب میبرن و هیچکس حق اظهارنظر در مورد آقا و اینکه بگه اینجای کارت اشتباه بود رو نداره و این اشکال تربیتیه ایشونه

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    ایا همسرتون بعد این جور اتفاقات احساس ندامت و پشیمونی میکنه؟؟

    مثلا بعد فحاشی به مادرتون ایا خواسته زنگ بزنه و ازش معذرت خواهی بکنه؟

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سری قبل مسیج داد به پدرم و معزرت خواهی کرد که منو کتک زده بود ولی این سری اصلاااا فکر هم نمیکنه که مقصره دیشب کلی باهاش صحبت کردم و گفت یعنی چی که من مقصرم اون اومده داره پررویی میکنه و به من حرف زدن یاد میده .......تو اون ماجرا مادره من کله زمانیکه داشت اون داد و بیداد میکرد سکوت کرد فقط موقع رفتن به بیرون بهش گفت حیف دختره من..حالا اینو کرده پیرنه عثمان ..همش بهش میگم باباجان تو چطور یادت نیس چه چیزایی به مادر پدرمن گفتی داد میزدی که من فکرمیکردم آدمین شما ها اصلا آدم نیستین اصلا حرف زدن بلد نیستین بهتون نیومده آدم بهتون احترام بزاره یا به مامانم برگشت گفت چیه زنیکه بربر داری منو نگاه میکنی نیم وجبی....خلاصه اصلا عنوان نکنم بهتره...
    جالبه میگه مادرت باید بیاد از من معزرت خواهی کنه
    هرچی با ارامش میام حالیش کنم حرف مادرم اشتباعه نبوده و تو الان مقصری اصلا قبول نمیکنه میکه من کاری نکردم حرفی نزذدم هرچی گفتم حقش بوده و میخاس حرف نزنه تا منم چیزی نگم
    دوروز پیش بهش گفتم به مناسبت تولد دخترمون بیا یه کیک بگیریم بریم خونه بابام اینا که کدورتها هم تموم شه کلی بهش برخورد و دادو بیداد راه اندخت..به من میگی تو وقتی من با خانوادت ارتباطم خوبه زنه خوبی هستی..منم بهش گفتم این یه اصله وقتی همسر ادم ارتبتط خوبی با خانواده طرفش داشته باشه دلگرمی به وجود می آید نه اینکه راه بره و فحش بده و جلو روشون بی احترامنی کنه و اونا هم سکوت کنن تازه فکر کنه اونا مقصرن و بیان از آقا معزرت خواهی کنن من اهل فیلم بازی کردن نیستم............واقعا خسته شدم خیلی خسته از یه طرف خانوادم از دستش شکارن و کلی دل شکسته و منتظر بازگشت اون و معزرت خواهی از یه طرفم شوهرم اینقد پررو و حق به جانب طوریکه میگه چشم ندارم ببینمشون اسمشون رو نیاز توخونه..اونوقت من دخترم رو هرروز میبرم خونه مادرم و پیشه مادرمه تا سرکار میام و مادرم بشدت به دخترم وابسته است گویا همسرم سر اسن قضیه هم حسادت میکنه

  7. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    یه مدت طولانی صبر کنید.

    به هیچ وجه راجع به رفت و آمد با خانواده تان صحبت نکنید.

    بگذارید خود ایشان ، اشتیاق پیدا کنند.

    چنین رفتاری ، توسط همسر یکی از نزدیکان بنده رخ داده بود تا اونجایی که داماد حتی به صورت مادر خانمش سیلی زده بود ، حدود شش ماه ، خانم اون آقا سکوت می کنه و سعی می کنه با آرامش دو طرف را آماده ملاقات کنه. مثلا به خانواده اش می گفته همسرم خیلی از رفتارش پشیمونه و خوب چی کار کنه ، زود عصبی می شه و همه چیز را باهم قاطی می کنه.

    از طرف دیگه با سکوتش همسرش را به فکر کردن وا می داشت جوری که همسرش به مرور احساس ندامت کرد و حتی روی رفتن به خانه پدر خانمش را نداشت .
    اما بعد از رفتن هیچ کس به روی خودش نیاورده بود که چه اتفاقی افتاده .

    ببین عزیزم تو خیلی از خانواده ها چنین اتفاقاتی امکان داره بیفته ، مخصوصا آدم هایی که عصبی مزاج هستند در برحه هایی کارهایی می کنند که واقعا از ذهن خودشون هم دوره و بعد از اون خودشون را به جهالت می زنند که ما چنین کاری نکردیم. مهم اینه که بتونیم این شرایط را درست مدیریت کنیم.

    بهتره شما هم از نقش داور بیایید بیرون ، این یک مشکلی بوده بین همسر شما و خانوادتون ، بگذارید با گذر زمان همسر شما متوجه اشتباهش شود ، لزوما هم قرار نیست برای شما اعتراف به اشتباه کنند ، همینکه از موضع خودشون پایین بیایند جای بسی شکره.

    شما سعی کن وظیفه خودت را به عنوان همسر به خوبی انجام بدهی.

  8. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (سه شنبه 27 تیر 96), نادیا-7777 (سه شنبه 27 تیر 96), ستاره زیبا (سه شنبه 03 مرداد 96)

  9. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    ممنون بی نهایت عزیز از پاسخگوییت..راستش من سر اون قضیه اصلا دلم با شوهرم صاف نیست اصلا نمیتونم بهش محبت کنم اصلااااا....همش فحش میده به خانوادم و من چون سکوت میکنم همش میشه غمباد برام و دلسرد میشم ازش چندین با هم ازش خواهش کردم نگه چون من اذیت میشم... ولی سرکوچیکترین مسئله دوباره خودش اسم اونا رو میکشه وسط و فحش میده همش میخاد منو جریحه دار کنه...یه جلسه مشاور رفتم ولی راهکاری ارائه نداد...همسرم من بیمار باید بره روانپزشک..اصلا دارم دیوونه میشم از یه طرف اینکه این بی حرمتی رو کرد از یه طرف اینکه بیماره باید بره دکتر و مشاور ولی نمیره اصلا قبول نداره که باید بره جرات ندارم حرفشو پیش بکشم دوسال پیش بهش گفتم بریم مشاور داشت خون به پا میکرد که دیوونه خودتی و....نمیدونم از کجا شروع کنم چیکار کنم به جز صبر..من 5 ساله دارم صبوری میکنم ولی کنار این صبوری باید اقدام کنم تا دوباره این رفتارها و این سیکلها تکرار نشه..تو رو خدا کمکم کنین
    بی نهایت عزیز اون آشناتون که گفتید مشاور هم رفته بودن میشه مشاورشون رو بهم معرفی کنید

  10. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط abs نمایش پست ها
    باید اقدام کنم تا دوباره این رفتارها و این سیکلها تکرار نشه..تو رو خدا کمکم کنین
    بی نهایت عزیز اون آشناتون که گفتید مشاور هم رفته بودن میشه مشاورشون رو بهم معرفی کنید
    غیر از شما شرایط محیطی دیگری اثر گذاره که دوباره همسرتون عصبی بشه و شما قادر نیستید همه چیز را کنترل کنید ، پس اینکه فکر کنید کاری کنید که دیگه تکرار نشه اشتباهه.
    زندگی عرصه مقاومت ومبارزه با مشکلاته.
    هر کسی یه جور مشکلاتی داره.
    ومشکل اصلی شما همسر عصبی مزاج شماست.
    البته راهکارهایی برای تعدیل هست که قسمتی اش مربوط به رفتارهای شما وخانوادتون می شه وبقیه اش به عهده همسرتونه.

    در مورد مشاوره ، نه مشاور خاصی نرفت ، هنوز که هنوزه همسرش زود عصبی می شه ، به خاطر همین با اینکه اون خانم خیلی خانم قوی ومستقلی هست جوری که یک پست مهم در شهرشون داره ولی گوش به حرف همسرشه وبرای اینکه آرامش را برقرار کنه خیلی گذشت وصبوری می کنه ، این گذشت ها وصبوری ها و گوش به حرف همسرش بودن گرچه خیلی سخت برای ایشون تمام شده ، اما خوب نتیجه اش این شده که همسرش هم قدرش را داره وخیلی دوستش داره و اذعان داره که فردی عصبی مزاج هست .

    آدم های خیلی بدبین وعصبی احتیاج به دارو درمانی زیر نظر متخصص دارند که معمولا هم موافقت نمی کنند.
    ایشون هم خیلی بدبینه ، جوری که با اینکه خانومش شاغله و فرزند بزرگشون در شرف ازدواجه اما خیلی محدوده .

    با این حال تونسته اوضاع را مدیریت کنه ، البته نقش مادر زن هم این وسط خیلی مهم بود چرا که خیلی با گذشت و مهربان بود و به خاطر زندگی دخترش خیلی جاها گوتاه اومدن ، این را هم بگم که الان بعد از 20 سال زندگی مشترک اون داماد مادر همسرش را می پرستد و به جای مادر خودش قبولش دارد چون مادر خودش به رحمت خدا رفته.

    اما هنوز هم عصبی مزاج است ولی خوب کمتر شده چون قلقش دست اطرافیانش اومده که چه جور با ایشون برخورد کنند .

    شما هم نیاز دارید به گذشت وصبوری زیاد ، همین طور قلق همسرتون دستتون بیاد وبدونید چه چیز هایی عصبیش می کنه وسعی کنید پیشاپیش ، پیشگیری کنید.
    ویرایش توسط بی نهایت : سه شنبه 27 تیر 96 در ساعت 08:49

  11. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (سه شنبه 27 تیر 96), ستاره زیبا (سه شنبه 03 مرداد 96)

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    این صبر کردن عذاب اوره....اینهمه صبوری کردم فایده نداشت و احساس میکنم گستاخ تر شده....الان آقا بیکار دنباله کارای فروشه مغازس...ظهر که کاراش تموم میشه میره خونه مادرش شب میاد خونه وقتی میاد میبینم چشماش خماره دستاش سرده همش عرق میکنه میگم چرا اینطوری شدی میگه دیشب خوب نخوابیدم خوابم میاد بعد میگه چیه فکر کردی معتاد شدم و شروع میکنه به کلی بد و بیراه گفتن...تورو خدا بگید من با یه بچه سه ساله با این شوهر مریض چیکار کنم


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.