به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آذر 96 [ 15:24]
    تاریخ عضویت
    1396-3-06
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    518
    سطح
    10
    Points: 518, Level: 10
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نميدونم با وجود اين دلخوريها باز هم تلاش كنم براي ادامه يا نه

    با سلام خدمت اعضاي تالار
    ميرم سر اصل مطلب. خواستگاري دارم كه دوماه پيش با بزرگتراش اومدن به منزلمون. با اين آقا دوست بودم و خيلي هم دوسش داشتم. خلاصه كه خانوادم مخالفن، همگي. پدر مادر خواهر. يكي بخاطر مسئله كم بودن سرمايه برا شروع زندگي ويكي هم ظاهر ايشون كه به دلشون ننشسته. مخصوصا اندام كه ريز جثه ان و هم اندام خودم هستن تقريبا.
    تو اين دو ماه من هر كاري كه فكر ميكردم درسته انجام دادم. كه خانوادم بيشتر آشنا شن بلكه نظرشون تغيير كنه و عجله اي تصمصم نگيرن ، خانوادمم با وجود نارضايتي قبول كردن. خانواده خواستگار هم ما رو تو فشار نذاشتن و گفتن حق دارين زمان بخواين و تصميم بگيريد. خواستگارمم هر سازي زديم رقصيد. بريم مشاور، تنها بيا خونمون خودت صحبت كن، زمان بده، زنگ بزن مامانم، تحقيقات رفتيم، حتي يبار خانوادگي خونشون رفتيم كه بيشتر آشنا شيم. البته تو همه ي اين موارد خانوادم يه جورايي انگار ديگه ميخواستن جواب مثبت بدن ولي باز دوروز كه ميگذشت برميگشتن سر حرفاي قديم و به اصطلاح غر زدن. واقعا تو اين دوماه خسته و دلزده شدم. اون بنده خداها هم بدتر ازما. هر روز ميگفتم امشب ديگه خبر قطعي ميديم و باز نميشدو موكول ميشد به يروز ديگه و انجام يه برنامه ديگه. اين آقا واقعا از لحاظ اخلاق و ايمان و فرهنگ و خانواده چيزي كم نداره. حقوقشم بد نيست ولي خب يه ورشكستگي داشته كه سرمايش كمه
    بالاخره پريشب به اصرار من مبني بر جواب دادن كه ديگه بسه دوما ه شد،مادرم زنگ زد و گفت جمعه تشريف بيارين كه صحبت كنيم در مورد رسم و رسوم. و خانواده خواستگار هم تقريبا تو اين مدت و از حرفاي پسرشون متوجه شده بودن كه خانوادم رضايت ندارن. براي همين از مادرم سوال كردن كه نظرتون مثبته كه بيايم يا نه. مادرمم گفت دخترمون ميخواد ما هم طبق خواسته اون عمل ميكنيم. يعني بهشون فهموند كه فقط خواسته دخترمون هست و ما نميخوايم.
    اونا هم بين خودشون مشورت كردن گفتن با وجود عدم رضايت خانواده صلاح به اين وصلت نيست. ولي به مامانم گفتن كه پنجشنبه براي قطعيت جواب و اينكه بيايم يا نه تماس ميگيريم. ولي ديروز خود اون آقا باهام تماس گرفت و گفت ديگه صلاح نيست ادامه بديم و من دلم ميخواد با عزت وارد خانوادت بشم. ما همه كار كرديم كه خانوادت رضايت بدن، خانواده منم از اين عدم رضايت خبر نداشتن و فكر ميكردن اين مدت براي آشنايي زمان گرفته شده ولي الان كه فهميدن ديگه براي اونا هم افت شخصيت داره. اصلا ممكنه كه با اين وضع بيايم و يه سنگ بزرگ بزارن جلومون و بدتر كوچيك شيم. حرفاش منطقي بود. ازم خواست ديگه خداحافظي كنيم از هم. منم ديگه كم آوردم واقعا. من خودمم پريشب بعد جواب نيمه مثبت مادرم چهره عبوس و گرفتشو ميديدم بدتر حالم بد ميشد و استرس ميگرفتم كه چي ميخاد بشه.
    ديروزم مادر خواستگارم تو تلگرام بهم گفت ديگه صلاح نيست اين وصلت. گفت به خانوادت گفتي كه نظر ما اين هست كه تموم كنيم و جمعه ديگه نميايم. گفتم بله تا حدودي گفتم. يعني در واقع ميخاد زنگ بزنه و بگه كه بخاطر نارضايتي شما پشيمون شديم و نميايم و خدانگهدار
    از طرفي مادرم كه ديروز بهش گفتم بخاطر مدل جواب دادن شما اونا ديگه نميان دچار عذاب وجدان شده و ميگه من بهشون زنگ ميزنم كه بيان و خواسته ي تو مهمه. اما ميدونم كه اگر مادرم بخواد ميتونه با صحبت راضي به اومدنشون كنه.
    الان نميدونم كار درست چيه. كه به خاتمه اين رابطه با همه علاقه و خوبي كه توش بده رضايت بدم؟؟ يا نه تماس كه گرفتن يجور متقاعدشون كنيم كه همه چيز اوكي هست و تشريف بيارين؟؟ البته اينم بگم من و اون آقا شخصا از هم خدافظي كرديم و اين مسئله بين خانوادهامون تموم نشده فقط
    ببخشيد طولاني شد

  2. 2 کاربر از پست مفید sama28 تشکرکرده اند .

    Hildaa (پنجشنبه 22 تیر 96), المای (چهارشنبه 21 تیر 96)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 06 فروردین 00 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1396-4-04
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    7,380
    سطح
    57
    Points: 7,380, Level: 57
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 170
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    683

    تشکرشده 290 در 93 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام دوست عزیز، با چیزایی که تعریف کردی.. جواب سوال شما مثبته.. حتما بیشتر وقت بذارین و اگه واقعا دوستش داری و شناخت خوبی ازش داری تلاش کن که این ذهنیت خانواده رو اصلاح کنی، اگه پسر خوبیه، خانواده دوسته ، اهل زندگی هست و در کل ادم سالم و فهمیده ای هست ارزش داره که تلاش کنی و مشکلات رو برطرف کنی، اون قدر مساله بغرنجی نیست که حل نشه که.. تصویر ذهنی خانواده شما از داماد آینده یه پسر قد بلند و هیکلی و اینا بوده که خب با ایشون فرق داره.. مگه قراره تصویر ذهنی ها و ایده ال ها حتما پیش بیاد.. مهم دل شما دوتاست که با همه ، با خانواده ات جدی تر حرف بزن.. اگه به انتخابت مطمنی و بالای هفتاد - هشتاد درصد معیارهات رو داره از انتخابت دفاع کن و سهم خودت رو برای این وصلت انجام بده.... این دلخوری ها همیشه پیش میاد.. مادرت میتونه با یه تلفن و گفتگوی خوب ناراحتی و دلخوری ها رو برطرف کنه ، انشالله خوشبخت بشی

  4. کاربر روبرو از پست مفید المای تشکرکرده است .

    جوادیان (چهارشنبه 21 تیر 96)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    شبیهه تاپیک شما چن وقت پیش هم داشتیم و من اونجا هم به دختر خانم گفتم شرط اصلی پسندیدنه شماس و صد البته پسندیدن منطقی نه چشم و گوش بسته

    ایراداتی که خونواده شما میگیرن زیاد مهم نیست..سرمایه اولیه اگه داشته باشن برا شروع زندگی کافیه.. و اندامشون هم که مورد پسنده شما بوده

    و اگه ایشون واقعا اخلاق و ایمانش و تایید میکنید و از ته دل دوسش دارین جواب مثبت بدین..

    به این راحتی خدافظی کردنه هر دوی شما برام قابل هضم نبود.. !!

  6. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    المای (چهارشنبه 21 تیر 96)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام.

    به نظر من فعلا سکوت کنید تا چند وقت. مثلا یک ماه.

    اگر عطش خودتون کم شد و منطقا با خانوادتون هم نظر شدید که هیچی و گرنه اگر ایشون رو همچنان گزینه خوبی می دونستید اول با خانوادتون صحبت کنید و بعد پیغام بدین که رسما اقدام کنند.

    فقط مساله اینه که ممکنه آقا این مدت کاملا سرد و پشیمان بشند که دیگه ریسک این گزینه رو از حالا بپذیرید.

  8. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    Hildaa (پنجشنبه 22 تیر 96)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    به نظر من بهتره دیگه مادرتون تماس نگیرن. یکم زمان لازمه که دوباره همه چیز به حالت اول برگرده. اون آقا هم اگه واقعا شما رو بخواد به این زودی نباید پا پس بکشه.

    یکم به خودت زمان بده. من این دوران رو گذروندم. واقعا آدم وسط ماجرا نمی فهمه چی درسته چی غلط. یکم بزار بگذره و اگه میتونی سرت رو با چیزای دیگه گرم کن و فکر کن ببین دلایل خانوادت منطقی هست یا نه.
    ولی به نظر میاد مادرت موقع جواب دادن یکم بی سیاست رفتار کردن. ملت خواستگاری که میخوان رد کنن رو بازم میزارنش تو آب نمک و جواب نهایی نمیدن بهش. حتما سعی کن روی مادرت کار کنی وگرنه در مراحل بعدی باز اذیت میشی.

  10. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    زن ایرانی (پنجشنبه 22 تیر 96)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آذر 96 [ 15:24]
    تاریخ عضویت
    1396-3-06
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    518
    سطح
    10
    Points: 518, Level: 10
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها
    سلام

    شبیهه تاپیک شما چن وقت پیش هم داشتیم و من اونجا هم به دختر خانم گفتم شرط اصلی پسندیدنه شماس و صد البته پسندیدن منطقی نه چشم و گوش بسته

    ایراداتی که خونواده شما میگیرن زیاد مهم نیست..سرمایه اولیه اگه داشته باشن برا شروع زندگی کافیه.. و اندامشون هم که مورد پسنده شما بوده

    و اگه ایشون واقعا اخلاق و ایمانش و تایید میکنید و از ته دل دوسش دارین جواب مثبت بدین..

    به این راحتی خدافظی کردنه هر دوی شما برام قابل هضم نبود.. !!
    به این راحتی که نبود، دوماه شب و روز نداشتم و از همه طرف فشار روم بود. از طرف خانواده از طرف اون آقا که هر روز میپرسید چی شد؟ نتیجه گرفتین؟ حرفشون چیه؟ خیلی استرس و فشار روم بود، حتی اون آقا که بقول خودش هر لحظه ش میگفت بالاخره چی میشه. اما الان دیگه نمیتونم کشش بدم، این مدت رو من زمان گرفتم و اینجور شد، اگر بازم زمان بخوام و بازم نشه معذب میشم و مورد اتهام که چرا ما رو بازی دادین. کما اینکه تا حدودی این حرف رو هم تقریبا تو حرفاشون شنیدم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهاره جون نمایش پست ها
    به نظر من بهتره دیگه مادرتون تماس نگیرن. یکم زمان لازمه که دوباره همه چیز به حالت اول برگرده. اون آقا هم اگه واقعا شما رو بخواد به این زودی نباید پا پس بکشه.

    یکم به خودت زمان بده. من این دوران رو گذروندم. واقعا آدم وسط ماجرا نمی فهمه چی درسته چی غلط. یکم بزار بگذره و اگه میتونی سرت رو با چیزای دیگه گرم کن و فکر کن ببین دلایل خانوادت منطقی هست یا نه.
    ولی به نظر میاد مادرت موقع جواب دادن یکم بی سیاست رفتار کردن. ملت خواستگاری که میخوان رد کنن رو بازم میزارنش تو آب نمک و جواب نهایی نمیدن بهش. حتما سعی کن روی مادرت کار کنی وگرنه در مراحل بعدی باز اذیت میشی.
    ]

    بهاره جون من اتفاقا به این پیشنهادتم فکر کردم. اما نمیتونم عنوان کنم که مثلا برید و دو سه ماه دیگه بیاین ببینیم چی میشه. در حال حاضر ناگزیر به دادن جواب هستم. چون اینجوری حالت بلاتکلیفی برامون پیش میاد. با خواستگارمم دیگه میترسم درمیون بزارم و امیدوارش کنم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    سلام.

    به نظر من فعلا سکوت کنید تا چند وقت. مثلا یک ماه.

    اگر عطش خودتون کم شد و منطقا با خانوادتون هم نظر شدید که هیچی و گرنه اگر ایشون رو همچنان گزینه خوبی می دونستید اول با خانوادتون صحبت کنید و بعد پیغام بدین که رسما اقدام کنند.

    فقط مساله اینه که ممکنه آقا این مدت کاملا سرد و پشیمان بشند که دیگه ریسک این گزینه رو از حالا بپذیرید.
    نظرتون متین، اما زمانی که منتظر جواب هستن چطور موضوع رو مسکوت بزارم؟ بگم وقت هم بدین که میگن اگر به فکر کردن بود دوماه زمان داشتین.

  12. کاربر روبرو از پست مفید sama28 تشکرکرده است .

    بهاره جون (چهارشنبه 21 تیر 96)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 دی 97 [ 18:42]
    تاریخ عضویت
    1395-10-20
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,250
    سطح
    28
    Points: 2,250, Level: 28
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 87 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام! به نظر من این آقا اونقدری که شما ایشون رو دوست دارید و تلاش کردید تلاش نکردند. با اینکه شما اینهمه تلاش کردید فقط به خاطر اینکه مادرتون از جون و دل بله نگفتن شما رو گذاشتن کنار؟! کمی عجیب به نظر میرسه... به نظر من حالا که انقدر حساس بودند و به غرور شون بیشتر از سر گرفتن این ازدواج بها دادن زیاد جالب نیست شما یا مادرتون دوباره پیش قدم بشید.

  14. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    متظور من این بود که بگین به مادرتون اطلاع دادین که خانواده اونها نمیان و تمام و دیگه هم مادرتون هم تماس نگیره. خودتون هم که خداحافظی کردین.

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سما خانم، چون یه روزی خودم تو شرایط شما بودم دوست دارم تجربیاتم رو منتقل کنم.
    ببین ممکنه تو با خانوادت اختلاف عقیده داشته باشی. ممکنه رفتار اونا رو در مقابل خواستگارت منطقی ندونی. دلت میخواد اونا هم به انتخاب تو احترام بذارن و سخت نگیرن.
    اما وقت ازدواج این چیزا رو باید بزاری کنار. اگه همه میگن این خواستگارت عالیه،‌ باز خودت باید با تحقیق به این نتیجه برسی.
    برو یکم پرس و جو کن. مطالعه کن. با مشاور مشورت کن. اگه مطمین شدی که این خواستگار که باهاش دوست بودی و حالا با خانواده ش هم آشنایی داری مورد خوبی هست، اونوقت می رسی به مرحله ای که بخوای با خانواده گفتگو کنی.

    این که اونا میگن ما رو بازی دادین و الافمون کردین، اصلا منطقی نیست. حرف یه عمر زندگیه. تو این مورد یکم برای خواستگارت باید ناز کنی. هروقت چیزی گفت بگو مامان بابام همیشه تو هر مرحله از زندگیم همین قدر حساس بودن و همیشه به زندگی و آیندم اهمیت می دادن. این چیزا رو ربط بده به نگرانی خانواده نسبت به سرنوشت تو، نه بی اعتمادی به خواستگارت.
    قرار نیست چون با هم دوست هستین همه چیز رو مستقیم بزاری کف دست خواستگارت. مطمین باش تو خانواده اون هم خیلی چیزا هست که تو نمی دونی. حتی اگه مامانت بد جوابشون رو داد، بگو چون دلشوره من رو دارن،‌اینجوری حرف میزنن. واقعا هم همینه. خانواده دختر همیشه دلشوره دارن ولی بعضی ها مثل خانواده تو نمی تونن صحیح نشونش بدن.
    در مقابل خواستگارت همیشه برای رفتار خانوادت توجیه بیار. اما به خانوادت که رسیدی سعی کن نقاط مثبتش رو بگی و دلایلت برای ازدواج با اون رو توضیح بدی.

    لازم نیست کسی رو امیدوار کنی. به خواستگارت بگو بهتره یکم به خودمون زمان بدیم که از این شرایط خارج بشیم و فکر کنیم. حتما بگو خانوادت چه ویژگی های مثبتی در خواستگارت دیدن، اما چون دخترشون خیلی براشون مهمی،‌دلشون میخواد زندگی با رفاه داشته باشه. یه جوری باید تشویق بشه به کار کردن و تلاش بیشتر برای به دست آوردن شما.
    اگه واقعا بخوادت به این راحتی فراموشت نمی کنه.
    احساس من اینه که اونا هم یکم غیر منطقی هستن و احساس میکنن همه باید به پسرشون سریع "بله" بدن.

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آذر 96 [ 15:24]
    تاریخ عضویت
    1396-3-06
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    518
    سطح
    10
    Points: 518, Level: 10
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهاره جون نمایش پست ها
    سما خانم، چون یه روزی خودم تو شرایط شما بودم دوست دارم تجربیاتم رو منتقل کنم.
    ببین ممکنه تو با خانوادت اختلاف عقیده داشته باشی. ممکنه رفتار اونا رو در مقابل خواستگارت منطقی ندونی. دلت میخواد اونا هم به انتخاب تو احترام بذارن و سخت نگیرن.
    اما وقت ازدواج این چیزا رو باید بزاری کنار. اگه همه میگن این خواستگارت عالیه،‌ باز خودت باید با تحقیق به این نتیجه برسی.
    برو یکم پرس و جو کن. مطالعه کن. با مشاور مشورت کن. اگه مطمین شدی که این خواستگار که باهاش دوست بودی و حالا با خانواده ش هم آشنایی داری مورد خوبی هست، اونوقت می رسی به مرحله ای که بخوای با خانواده گفتگو کنی.

    این که اونا میگن ما رو بازی دادین و الافمون کردین، اصلا منطقی نیست. حرف یه عمر زندگیه. تو این مورد یکم برای خواستگارت باید ناز کنی. هروقت چیزی گفت بگو مامان بابام همیشه تو هر مرحله از زندگیم همین قدر حساس بودن و همیشه به زندگی و آیندم اهمیت می دادن. این چیزا رو ربط بده به نگرانی خانواده نسبت به سرنوشت تو، نه بی اعتمادی به خواستگارت.
    قرار نیست چون با هم دوست هستین همه چیز رو مستقیم بزاری کف دست خواستگارت. مطمین باش تو خانواده اون هم خیلی چیزا هست که تو نمی دونی. حتی اگه مامانت بد جوابشون رو داد، بگو چون دلشوره من رو دارن،‌اینجوری حرف میزنن. واقعا هم همینه. خانواده دختر همیشه دلشوره دارن ولی بعضی ها مثل خانواده تو نمی تونن صحیح نشونش بدن.
    در مقابل خواستگارت همیشه برای رفتار خانوادت توجیه بیار. اما به خانوادت که رسیدی سعی کن نقاط مثبتش رو بگی و دلایلت برای ازدواج با اون رو توضیح بدی.

    لازم نیست کسی رو امیدوار کنی. به خواستگارت بگو بهتره یکم به خودمون زمان بدیم که از این شرایط خارج بشیم و فکر کنیم. حتما بگو خانوادت چه ویژگی های مثبتی در خواستگارت دیدن، اما چون دخترشون خیلی براشون مهمی،‌دلشون میخواد زندگی با رفاه داشته باشه. یه جوری باید تشویق بشه به کار کردن و تلاش بیشتر برای به دست آوردن شما.
    اگه واقعا بخوادت به این راحتی فراموشت نمی کنه.
    احساس من اینه که اونا هم یکم غیر منطقی هستن و احساس میکنن همه باید به پسرشون سریع "بله" بدن.
    ممنون دوست عزیز،، خیلی خیلی حرفات کمک کننده بود. منم اشتباهاتی داشتم. که با حرفای شما متوجهش شدم. بازم ممنون امیدوارم همیشه موفق باشی

  17. کاربر روبرو از پست مفید sama28 تشکرکرده است .

    بهاره جون (پنجشنبه 22 تیر 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.