به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    دنبال یک راه حل برای مسایل زندگیم هستم

    سلام من ملکه هستم سه چهار سال پیش زیاد میومدم همدردی ولی از وقتی گل پسرم بدنیا اومد شاید نیومدم .
    من 36 ساله هستم 8 سال هست که ازدواج کردم و یه پسر ناز نزدیک به سه سال دارم که با وجود اینکه هیچ وقت دوست نداشتم یه ادم دیگه به این دنیا اضافه کنم تمام زندگیه منه و حتی بخاطرش به فکر دومین بچه هم هستم ...
    اما من همچنان در یک ساختمان با خانواده همسرم در دو طبقه مجزا زندگی میکنم که شاید بزرگترین اشتباه من موافقت با این قضیه در روز خواستگاریم بود که انگار هیچ راهی نیست برای جدایی ، خانواده همسرم بد نبودن و نیستن ولی جدیدا یکسری حساسیت هایی نسبت بهشون پیدا کردم پدر همسر یه ادم بی فکری هست و اصلا ادم حسابگر و اینده نگری نیست و هر چی پول داره به یه طریقی از بین میبرش ماشین داره میفروشه پولش نیست و نابود میشه برای یک ماشینش همسر من یه مقدار وام گرفت و چند قسط اول رو داد ولی بقیش افتاد گردن همسر من . مسیر محل کار همسرم به خونه مسیر پر ترافیکیه و به طور میانگین روزی سه ساعت در ترافیک میمونه اگه به تعطیلات بر بخوریم که خیلی بیشتر از اینها تو ترافیک هست 5 صبح میره 9 شب میاد خونه همسرم ، ادم زحمت کشی هست و خدا میدونه که من چقدر افتخار میکنم که همسرم انسان با فکری هست ، مشکل من با خانواده ایشون هست همسرم بخاطر اینکه پدرش مشکل مالی داره مشکلی که خودش برای خودش ایجاد کرده وام گرفته داده به ایشون و قسط اون وام هم اصافه شد به قسط وام ماشین با پدرش صحبت کرد یه قطعه از زمینی رو که داره بنام ما بزنه و ما دوباره پول بهش بدیم که اینجوری هم ما پولمون از بین نره هم مشکل پدرشون حل بشه بماند که پدرشون اول مخالفت کردن و گفتن قیمت اون زمین بیشتر از اون پولی هست که ما بخوایم بدیم بهشون ، ولی بعدا رفتن دنبال کارهای انتقال همسرم گفت باید یه برگه قانونی بدید تا بقیه پول رو بدیم بهشون ... امشب دیدم که پدر همسرم دارن میگن دادم سند بزنن یه قطعه به نام ما یه قطعه به نام دحترشون ناراحت شدم به همسرم گفتم پدرت بجای اینکه هوای پسرش رو داشته باشه هوای دامادش رو داره از ما میخواد پول بگیره ناز میکنه ولی به اونها بدون هیچ حرفی میخواد زمین بده ...
    کلا به نظر من خانواده همسرم مخصوصا پدرشون یه ترمز واسه زندگی ما هستن ما نمیتونیم خونمون رو عوض کنیم چون همسرم قبول نمیکنه یه غریبه بیاد همسایه خانوادش بشن و میگه کلی باید خونرو بفروشیم نمیتونیم بفروشیم چون اگه بفروشیم پولش از بین میره پدر جان زحمت میکشن پول رو از بین میبرن نمیتونیم یه ویلا بخریم یا بسازیم چون پدر جان صاحبخانه میشن و دوست و رفیقاشون رو میبرن و ما باید ازشون وقت بگیریم نمیتونیم ماشینمون رو عوض کنیم چون پدر جان ماشین ندارن هرجا بخوان برن ماشین ما رو میبرن و دست فرمون هم ندارن کلا ما زندگیمون بسته به پدرجان و خانواده عزیزشون. همسرم میگن تا زمانی که خواهرش ازدواج کنه این خ.نه رو میفروشن بابا مامانش میرن شهرستان من میگم امد و اصلا این دختر ازدواج نکرد بعدم ازدواج کنه مادرت هیچ وقت نمیره شهرستان زندگی کنه ، همسرم هم وقتی باهاش حرف میرنم ناراحت میشه خودش قبول داره که پدرش اشتباه میکنه ولی باز از من وخودشو زندگیش میزنه در ماه صد ساعت اضافه کار وای میسته که یک تومان بیشتر بگیره که نه من و بچم نه خودش از این زندگی چیزی میفهمه همیشه خسته همیشه ناراضی استرس و بی پولی و نگرانی ایندش مال ما میشه از اونطرف مشکل گشای خانوادش میشه همسرم خیلی حساسه خیلی خیلی میخوام یجور باهاش صحبت کنم که بیشتر به فکر خودش باشه من و پسرم بیشتر به حضورش نیاز داریم دوست داریم وقتی از سر کار میاد خونه انقدر خسته نباشه بعد از ظهر تابستون دست پسرش رو بگیره بعضی روزا پارک ببره اخر هفته ها نگه میخوام خونه بمونم انقذر که من تو ترافیکم حالم از بیرون بهم میخوره ما کل هفته تو خونه ایم اخر هفته دوست داریم نیاز داریم بریم بیرون ...
    پارسال اومد واحد خودمون رو سند بزنه تمام کارهای شهرداری و دارایی رو کرد رفت سند برنه بانک استعلام گرفت دیدن دادگاه خونه رو ضبط کرده تا وقتی اقا بدهیشون رو بدن تا ازاد شه ...
    من کل زندگیم در گرو خانواده همسرمه چکار کنم که از این وضعیت بیایم بیرون
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  2. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    خیلی افکارم پراکنده است فکر پدر همسر ازارم میده اینکه پیشرفت یا تغییر در زندگی ما در گرو بقیه باشه بهمم میریزه یه عقیده ای دارم که جدید دارم بهش شک میکنم که هیچ وقت هیچ چیز رو به زورد بدست نیارم ولی یه موقع هایی میگم پاهام رو بکنم تو یه کفش و به همسرم فشار بیارم که از اینجا بریم ولی میترسم یه موقع هایی میگم چشمم رو ببندم دهنم رو باز کنم ولی این روش تو زندگی من با توجه به حساس بودن همسرم جواب نمیده . من چکار راه حل میخوام برای اینکه اول ارامشم رو حفظ کنم نمیخوام بی گدار به اب بزنم نمیخوام تو عصبانیت تصمیم بگیرم کاری کنم یا حرفی بزنم فقط میخوام زودتر از این وضعیت خارج شیم . همسرم داره افسردگی میگیره از فکر کارهای خانوادش .. میخواد بیخیال باشه ولی دلش خیلی مهربونه میگه بابامه ... زبونش یه چیز دیگه میگه ولی دلش که به رحم میاد کل پس انداز همه چیز رو میده به پدرش ولی باز میشنویم میگه تو فقط به فکر خودتی . کاش دیشب نرفته بودم شایدم باید میرفتم یه فکر اساسی بکنم واسه زندگیم
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آبان 02 [ 04:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-27
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    7,636
    سطح
    58
    Points: 7,636, Level: 58
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 53 در 36 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام.من تاپیکهایی که زدید رو خوندم ومیخوام یه مطلب رو بگم البته اول معذرت خواهی میکنم اگه با حرفهام ناراحت میشید.ولی شما زندگی مشترک رو رزمگاهی کردین برای جنگیدن به خاطر مسائل مالی تاپیکهایی که باز کردین اکثرا مشورت اقتصادی گرفتین.تا حالا به خود زندگی کردن فکر کردید.پول میاد ومیره.شما تمام عمر رو هم کار کنید وسرمایه جمع کنید میتونه تو یه چشم به هم زدن بره وبر عکس اون هم هست.من هیچوقت نگفتم ونمیگم پول بده اتفاقا با پول خیلی ذاحت وبهتر میشه زندگی کرد ولی تا چه حد تا اونجایی که تمام زندگی رو صرف جمع کردن سرمایه کنیم؟به نظر من بهتره کمی از فکر مسائل اقتصادی بیرون بیاید.واز زندگی لذت ببرید بدون دغدقه ولی در کنارش به مسایل مالی فکر کنید شما بیشتر زندگی رو در حاشیه مسائل مالی قرار دادین تا مسائل مالی رو در حاشیه زندگی.

  4. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    Mlika2 عزیز ممنون که وقت گذاشتی تاپیکهای قبلی من هم خوندی شاید حق با شما باشه ولی یجاهایی ادم احساس میکنه اطرافیان ازش دارن سو استفاده میکنه حالا تو هر زمینه ای اونجاست که ادم میخوا. منفجر شه دنبال بهترین راه میگرده میخواد از بین گزینه ها بهترین رو انتخاب کنه به قول یکی من ادم کمالگرایی هستم دوست دارم همیشه همه چیز به بهترین حالت پیش بره ولی وقتی یذره اینور اونور بشه اونوقت منم بهم میریزم من دارم تلاشم رو میکنم زندگیم رو در کنار عشقهای زندگیم همسر و پسر نازم به اوج برسونم یکسری تمرینها دارم انجام میدم قبلا به حرفها دقت نمیکردم اگه یکی دو سال پیش شما به من اینها رو میگفتید مطمیننا جبهه میگرفتم مقابلتون ولی با کمال احترام حتما به حرفهاتون فکر میکنم شاید گیر زندگیم همینایی باشه که میگید میترسم سرمایه ام هرچند ناچیز با زحمت جمع کردم چه سرمایه ای که خودم زحمت کشیدم چه اونی که همسرم زحمتش رو کشیده از بین بره ما تلاشمون رو میکنیم واسه رفاه ولی وقتی یکی از دور بخواد از بین ببرش بعد مادیگرایی ادم پررنگتر میشه ما زندگیمون خودمون ساختیم از جهیزیه که مقدار بیشترش رو من خودم تهیه کر م بماند که چقدر استرس داشتم تا هزینه عروسی و خونه و و و همسرم با زحمتی که کشیده ما به کسی چشم ند.ختیم هرچی داریم و نداریم با همیم و براش زحمت کشیدیم شاید واسه این نگرانم . بله متاسفانه جوری پیش میریم که بیشتر از هر چیزی مادیات زندگی ما رو درگیر خودش کرده میدوییم میدوییم واسه داشتن بهترین ماشین بهت ین خانه بهترین وسایل و مبلمان و ... مسافرتا مهمونیا رفت و امداا تفریحاتمون همه بعد مادی پیدا کر ن البته نه تنها من اکثر مردم اینطورین ...
    بازم مرسی تلنگری داشت حرفات

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 تیر 01 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    8,291
    سطح
    61
    Points: 8,291, Level: 61
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    150

    تشکرشده 170 در 75 پست

    Rep Power
    30
    Array
    به نظر من بیشتر از اینکه پدر همسرتون مشکل داشته باشن ...عیب از شوهر شماست

    یجور بهتری باید این رابطه رو مدیریت کنند

    بعدشم در مورد اون زمین...مال خودشون بوده...دوست داشتن زمینی که مال خودشون بوده رو به اسم دخترشون بزنن...اینکه زمینشونو به پسرشون میفروشن ولی به دخترشون میبخشن دیگه یه مسیله شخصیه و به شما ارتباطی نداره

  6. کاربر روبرو از پست مفید cheshmakk تشکرکرده است .

    niloofar_aabi (پنجشنبه 29 تیر 96)

  7. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    حرفتون رو قبول ندارم
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.