نوشته اصلی توسط
zzzz
یه خواستگار دارم به بیوگرافیش کارندارم ازش خوشم اومده میخوام باهاش ازدواج کنم
سلام خوبی؟
دقیقا اشتباهت همینجاست که بیوگرافی اش کار نداری:-)
تو این شش ماه به جای عاشقانه نگریستن به این رابطه، باید عاقلانه بررسی اش میکردی، تمام تردیدها و شک هات را در نظر میگرفتی و حل و فصل شون میکردی.
خب الان الان باز دوباره بحث عقل و عشق مطرح هست :-).
یه سوال هم دارم . اون چه جوری میخاد بره خارج؟! پول داره و سرمایه یا علم و تخصص؟
یا می خواد تو اپلای کنی ، بعد از طریق تو بره خارج؟
یه چیز دیگه . یه نفر رو عقایدش را حتی با کتک هم نمیشه عوض کرد! اگه خارج دوست داره، مطمئنا یه روز ممکنه بره. :-) منطقی نگاه کنی به قضیه همه چیز روشن هست.
تو می تونی در یک خانه بدون پرده و تخت و سایر تجهیزات جهیزیه :- . زندگی کنی؟ زندگی معمولی داشته باشی؟
حالا من برداشتم ار حرف این آقا یه چیز دیگه هست:-) . شاید هدفش از عنوان کردن بحث خانه بی پرده و ... این هست که بگه : به لحاظ مالی شرایط مهیا کردن یک زندگی پر زرق و برق را نداره و در واقع می خواد با زبان بی زبونی بگه: ممکنه سال دیگه هم در همین خونه بی پرده و رهن باشیم.:-)
در هر صورت بهتر هست مثل دوتا انسان پخته ، همه ی مسائل زندگی مشترک را در نظر بگیرید و با استفاده از منطق و عقل ، شک و تردیدها و ابهام ها را برطرف کنید،
مشاوره قبل از ازدواج هم برید :-)
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویش خویش من هم اکنون از در صلح آمدست
جمله گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
خویش خویش من مرا و هرچه من ها بود سوخت
کشتم او را و زخاکش پروریدم خویش را
معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
خویش بینی را گزیدم تا گزیدم خویش را
علاقه مندی ها (Bookmarks)